۱۳۹۷ دی ۱۶, یکشنبه

عدم توجه به تمایز بنیادی میان مبارزان و ناراضیان زیان‌بار و خطرناک است

قیام سراسری مردم ایران دیماه ۹۶- به قلم: شهرام احمدی‌نسب عمران
یکی از مبانی پیشرفت دانش در همه‌ٔ شاخه‌های آن، تمییز میان پدیده‌های به‌ظاهر مشابه و افتراق آن‌هاست. شوربختانه در حوزه‌ٔ مسائل ایران، "صاحب‌نظران" و تحلیل‌گران قادر به تمییز میان بازیگران گوناگون در این عرصه نبوده‌اند و بسیاری گروهها و افراد را یکجا و تحت عنوان "اپوزیسیون ایران" طبقه‌بندی کرده‌اند.


گرفتاری بزرگ این است که طبقه‌بندی مورد اشاره گمراه‌کننده بوده و پدیده‌های کاملاً متفاوتی را در یک طبقه جای می‌دهد. مایز بسیار مهمی که در این طبقه‌بندی نادیده گرفته شده تمایز میان افراد و گروه‌های ناراضی و مبارزان است. نادیده گرفتن این تمایز بنیادی، منشأ کج‌فهمی‌های بسیار در شناخت مسائل ایران معاصر بوده است.

مبارزه با دستگاه ولایت فقیه و درافتادن با آن برای سرنگونی آن امری است کاملاً متمایز از ناراضی بودن از وضعیت موجود در ایران و حاکمان کنونی آن و سودای جامعه‌ای بهتر در سر داشتن. اگر بخواهیم جمع ناراضیان از وضع موجود در ایران را سرشماری کنیم، بدون تردید باید اکثریت مردم ایران و گروه‌های ایرانی در تبعید را در این محاسبه‌ لحاظ کنیم. حتی بسیاری مهره‌های نظام ولایت هم در همین طبقه جای می‌گیرند چرا که برای نمونه خامنه‌ای و روحانی بارها در سخنان خود از وضع موجود به‌شدت انتقاد کرده و مهره‌های دیگر همین دستگاه اهریمنی را مسبب و مقصر دانسته‌اند. از همین روست که واژه اپوزیسیون که به‌معنای نارضایتی از وضع موجود و افراد گروه حاکم است واژه‌ای نارسا و گمراه‌کننده برای توصیف افراد و گروه‌ها در ایران امروز است.

اما آن افراد و گروه‌هایی که در ۴دهه گذشته به‌قصد نابودی دستگاه ولایت با آن درافتاده و به آن ضربه زده و از آن‌سوی نیز همواره آماج تیرهای کینه و غضب این دستگاه اهریمنی بوده‌اند، می‌توانند خود را مبارز انگارند. تنها کسانی که منش و روش زندگی‌شان و لحظه‌لحظهٔ حیاتشان بر این امر گواهی دهد را می‌توان به‌ درستی مبارز و اهل مقاومت در برابر دستگاه ولایت به‌شمار آورد. همچنین، شیوه‌ٔ زندگی فرد مبارز و فداکاری تمام‌عیار و پرداخت بالاترین بها در این راه است که انسان مبارز را به منبعی برای الهام‌بخشی به آدمیان برای رهایی از بند ولایت تبدیل می‌کند. ایستادگی، پایداری، فداکاری و دلیری انسان مبارز است که می‌تواند راه رهایی را به مردم دربند نشان دهد. مبارزبودن اساساً یک شیوه و گونه‌ٔ زندگی است نه یک دیدگاه و موضع نظری. اگر بخواهیم از زبان هایدگر سخن بگوییم، هم‌چون مبارزان زیستن، اصل و بنیادی است که دیدگاه مبارزه داشتن، شناخت امر مبارزه و صورت‌بندی آن در گفتار یا نوشتار زائده‌ای است که بر آن بنیاد استوار است. به‌عبارت‌ دیگر معیار تمییز میان مبارز و غیرمبارز شیوه زندگی و کارشان است. چرا که از دیدگاه هایدگر، پاسخ به پرسش درباره‌ٔ کیستی شما یا این‌که شما چه کسی هستید بر اساس این‌که شما چه می‌گویید مشخص نمی‌شود، بلکه بر اساس این‌که چگونه زندگی می‌کنید معلوم می‌شود. نمی‌توان به شیوه‌ٔ اشراف در ینگه‌دنیا زندگی کرد و از مواهب زندگی آسوده و بی‌دغدغه برخوردار بود و هر از چند گاهی مصاحبه‌ای با این یا آن شبکه خبری انجام داد و گمان کرد که سرگرم مبارزه با دستگاه ولایت هستیم.

از این منظر، داشتن موضعی خاص درباره‌ٔ مسائل ایران آدمی را مبارز نمی‌سازد. ندیدن و نپذیرفتن این امر بدیهی هم‌سنگ آن است که ادعای آتش‌نشان بودن کسی را باور کنیم که در گوشه‌ٔ خانه و پای رایانه نشسته و چند ویدیوی راههای اطفا حریق تماشا کرده، اما هرگز دستی در کار خاموش‌کردن آتش نداشته و خود را آتش‌نشان می‌خواند. آتش‌نشان بودن یک نوع شیوه‌ٔ زندگی و کار است که افزون بر پاره‌ای دانش‌های نظری، نیازمند پروراندن ویژگی‌های خاصی در طول زمان است. آتش‌نشانی را تنها می‌توان در رویارویی و مواجهه با آتش فراگرفت. آتش‌نشان واقعی هم کسی است که فرونشاندن آتش، کار و زندگی‌اش باشد. همان‌گونه که آموزش آنلاین آتش‌نشانی و آتش‌نشانی مجازی نداریم، مبارز آنلاین و مبارزه‌ٔ مجازی هم نداریم. به همین ترتیب اگر فرد غیرآتش‌نشان بخواهد نقشی در خاموش کردن آتش داشته باشد، می‌تواند به آتش‌نشانان کمک کند.
فرد غیرمبارز هم که می‌خواهد در مبارزه نقشی داشته باشد، می‌تواند به مبارزان کمک کند. در هیچ‌یک از دو حالت فوق تمایز میان آتش‌نشان و غیر او و نیز مرز میان فرد مبارز و دیگری خدشه‌دار نمی‌شود و آن تمایز پیش‌گفته هم‌چنان پابرجاست. این سخن بدان معنا نیست که صرفاً ناراضی بودن از وضعیت موجود در ایران عیب و ایرادی دارد، بلکه تنها تأکید بر این نکته است که این دو امر متمایز هستند. عدم توجه به این تمایز بنیادی میان مبارزان و ناراضیان یا ندیدن و نادیده گرفتن آن، منشأ کج‌فهمی‌های بسیار بوده است. یکی از گرفتاریهای ناشی از این عدم توجه، مبارز انگاشتن ناراضیان است.

از آنجا که فرد یا گروه ناراضی لزوماً درگیر و دار مبارزه نبوده و تجربه‌ای در رویارویی جدی با دستگاه ولایت ندارد، آنگاه ‌که به ارائه راه‌حل‌های عملی برای مبارزه می‌پردازند، ناتوانی و چنته خالی‌شان آشکار می‌شود. یک نمونه چشم‌گشای این امر سخنرانی اخیر رضا پهلوی در مؤسسه واشنگتن است. در این سخنرانی رضا پهلوی چارچوب کلی گذار مسالمت‌آمیز و بدون خون‌ریزی از وضعیت کنونی در ایران را ترسیم کرد. به گفته‌ٔ او نکته کلیدی در این روند این است که "مردم ناراضی به این باور برسند که تغییر رژیم روی نخواهد داد مگر این‌که اکثریت نیروهای سرکوبگر(سپاه و بسیج) به مردم بپیوندند". به‌گفته‌ٔ پهلوی "باید مردم و نیروهای سرکوبگر را قانع کرد که با هم همکاری کنند. مردم باید به نیروهای سرکوبگر پیغام بفرستند و بگویند که ما می‌توانیم در کنار یکدیگر باشیم به‌جای این‌که رودرروی هم باشیم". به گفته‌ٔ پهلوی شمار روزافزونی از اعضای رده‌بالای نیروهای سرکوبگر با او تماس می‌گیرند و می‌گویند که "می‌خواهند جزیی از فرآیند راه‌حل (تغییر رژیم) باشند" و از او می‌پرسند که چه‌کار باید بکنند.
آشکار است که عناصر اطلاعاتی دستگاه ولایت رضا پهلوی را به بازی گرفته و به‌قول امروزی‌ها او را سر کار گذاشته‌اند. آخر چگونه می‌توان این سخنان را شنید و شگفت‌زده نشد؛ وقتی می‌دانیم که سخن از سپاه پاسدارانی است که مأموریت اصلی‌اش از آغاز شکل‌گیری سرکوب و کشتار ناراضیان و مبارزان برای بقا و استمرار دستگاه ولایت بوده است؟

چگونه می‌توان نیرویی را که عامل سلاخی صدها هزار نفر در سوریه در چند سال گذشته بوده است را عاملی برای تغییر دموکراتیک در ایران به‌حساب آورد؟ پی بردن به این امر که سپاهیان ناراضی مورد ادعا، دروغین و مأمور دستگاه اطلاعاتی هستند نیاز به نبوغ و توان ذهنی فوق‌العاده ندارد. چرا که اگر این نیروهای سرکوبگر راست می‌گویند و به زشتی کارشان و پلید بودن دستگاه ولایت واقف شده‌اند تا جایی که می‌خواهند در تغییر رژیم نقش داشته باشند، چرا دست از کار نمی‌کشند و به خدمتشان به آن دستگاه اهریمنی پایان نمی‌دهند؟ آیا در امر مبارزه با دستگاه ولایت که فریب و نیرنگ یکی از پایه‌های آن است،می‌توان روی چنین ایده‌های ساده‌لوحانه‌ای حساب کرد؟
پاسداران و بسیجیان نه می‌توانند و نه باید عامل تغییر در ایران باشند. اگر بسیجی یا پاسداری می‌خواهد خدمتی به مردم ایران کند، باید در گام نخست از همراهی با دستگاه ولایت دست بکشد، جان‌فشانی و خطرکردن برای رهایی ایران پیشکش! این امر که رضا پهلوی و دوستان و اطرافیان او و بسیاری افراد و گروه‌های ناراضی پس از چند دهه همراهی با باند اصلاح‌طلب و امید بستن به تغییری از درون این دستگاه اهریمنی، چندی است به این باور رسیده‌اند که جمهوری اسلامی اصلاح‌ناپذیر است و تغییر رژیم ضرورتی انکارناپذیر است، گامی در مسیر درست است. اما این موضع تازه‌ٔ پهلوی و دیگر ناراضیان، تمایز میان آنان و مبارزان را از میان‌ برنمی‌دارد و مخدوش نمی‌کند. آزادی ایران از چنگال ولایت‌ فقیه تنها با پشتیبانی از مردم و مبارزه‌ٔ سازمان‌یافته‌ٔ سراسری امکان‌پذیر است. این مبارزه و زورآزمایی از ۴دهه پیش و به ابتکار سازمان مجاهدین خلق و با ائتلاف گروهها و افراد مبارز ضد رژیم ولایت و تشکیل شورای ملی مقاومت آغاز شده است.

در این ۴دهه، روزی نبوده که دستگاه ولایت در پی ضربه زدن و نابودی مجاهدین و مبارزان همراهشان نبوده باشد. در آن‌سو نیز، مجاهدین و مبارزان عضو شورای ملی مقاومت از هر فرصت و امکانی برای مبارزه با دستگاه ولایت و تلاش برای سرنگونی آن استفاده کرده‌اند. سدکردن راه‌ دستیابی رژیم ولایت به سلاح هسته‌ای از راه شناسایی و افشای سایت‌های سری برنامه هسته‌ای تنها یک نمونه از ضربه‌های استراتژیکی است که مجاهدین و شورا بر پیکر دستگاه ولایت وارد کرده‌اند. معقول‌ترین اقدام در جهت تسریع سرنگونی دستگاه ولایت، کمک به مجاهدین و مبارزان سازمان‌یافته در شورای ملی مقاومت است، نه امید بستن به راههای فانتزی ناراضیانی که تجربه‌ای در کار مبارزه با دستگاه ولایت ندارند و راه وهمی و خیالی اتحاد مردم با پاسداران و بسیجیان را چاره کار می‌پندارند.