کودکان کار که بهیقین پدیدهای شوم و برآمده از بستر نا عدالتی، فقر و فلاکت در حاکمیت غارتگر آخوندی میباشند، اکنون نهتنها به «نسلی سوخته», بلکه به دلیل نبود سیاستهای راهبردی و وجود استثمار گسترده در حاکمیت فاسد ولیفقیه، به صنعتی نهادینه شده با قانونمندیهای حکومتی تبدیل شدهاند.
این واقعیت را بهخوبی میتوان در قوانین کار و همچنین عدم پایبندی رژیم به مجموعه تعهدات بینالمللی حاکمیت رؤیت نمود. بحران در زمینه رشد و نمو کودکان که در بهترین دوران زندگی از وجود هرگونه رفاه و درس و مدرسه، عشق و محبت و خلاصه هرانچه که تمامی کودکان لایق آن هستند، به دور ماندهاند، به حدی رشد ونمو یافته که یک رسانه حکومتی در گزارشی از جمله ضمن اعتراف به این وضعیت، نوشت: «اینجا اما ایران است. پسربچه ده – یازدهساله با صورت سوخته که حوالی خیابان سهروردی پشت چراغ قرمز گدایی میکند. میگویند صورتش را عمدی سوزاندهاند. پوست جمع شده صورت پسربچه با جای خالی موها در یک طرف سر، دل آدم را ریش میکند». (سایت حکومتی سلامت نیوز ۱۶ فروردین ۱۳۹۶)
بله بهواقع اینجا ایران تحت حاکمیت خامنهای است که این چنین سرمایههای ملی، کودکان، جوانان و زنان آن مورد آزار و اذیت و ستم رژیم قرار میگیرند. نبود زیربناهای آموزشی به موازات رکود شدید اقتصادی که به بیکاری گسترده در ایران راه برده است، اکنون فقر را در جامعه جوان و پویای ما نهادینه کرده است. براین منطق است که خانوادهها بهناچار تمامی امکانات نیرویی خود را برای گذران زندگی بکار میگیرند و باز براین منطق است که بهناچار کودکان از کلاس درس و زندگی کودکانه خود به دنیای نا عدالتی، بیگاری و استثمار پرتاب میشوند. این ماحصل وضعیت و شرایط زندگی قریب ۸۰ میلیون ایرانی است که آخوندهای دزد و غارتگر با تمامی آقازادهها و باندهای مخوف مافیایی برای مردم میهن امان رقم زدهاند.
این گزارش در ادامه و ناخواسته به ابعاد این وضعیت و بهویژه بحران استثمار و بهرهکشی از کودکان پرداخته و میافزاید: «به دیدنشان عادت کردهایم. بیشتر به چشم مزاحمهای کوچکی نگاهشان میکنیم که گاه خلاص شدن از دستشان تنها با توپوتشر ممکن میشود. میخواهند چیزی بفروشند. آدامس، فال، جوراب، دستمال جیبی… فرقی نمیکند. حتی اگر ازشان یک قلم خرید کنید، دنبال فروختن اقلام بیشتر هستند. گاهی پولی میدهید و چیزی نمیخرید. فقط میخواهید از خودتان، اتومبیلتان و خانوادهتان دورشان کنید. فراموش میکنیم بچه هستند. سن و سالشان یک عدد بیمفهوم میشود. انگار هزار سالهاند و هزار سال است دارند در خیابانهای شهر برای اینکه چیزی بفروشند، التماس میکنند».
این سرنوشتی است که دیکتاتوری ولیفقیه با فروش روزانه ۳ میلیون بشکه نفت و تاراج منابع ملی و همچنین درآمدهای هنگفت از تجارت و بازرگانی برای مردم میهن امان رقم زده است. رژیمی که بهعوض رسیدن به درد و آلام مردم و کودکان سالانه صدها میلیارد دلار از درآمدهای ملی را یا به تنور تروریسم و صدور بنیادگرایی در کشورهای همسایه و یا برای سرکوب جامعه هزینه میکند.
این واقعیت را بهخوبی میتوان در قوانین کار و همچنین عدم پایبندی رژیم به مجموعه تعهدات بینالمللی حاکمیت رؤیت نمود. بحران در زمینه رشد و نمو کودکان که در بهترین دوران زندگی از وجود هرگونه رفاه و درس و مدرسه، عشق و محبت و خلاصه هرانچه که تمامی کودکان لایق آن هستند، به دور ماندهاند، به حدی رشد ونمو یافته که یک رسانه حکومتی در گزارشی از جمله ضمن اعتراف به این وضعیت، نوشت: «اینجا اما ایران است. پسربچه ده – یازدهساله با صورت سوخته که حوالی خیابان سهروردی پشت چراغ قرمز گدایی میکند. میگویند صورتش را عمدی سوزاندهاند. پوست جمع شده صورت پسربچه با جای خالی موها در یک طرف سر، دل آدم را ریش میکند». (سایت حکومتی سلامت نیوز ۱۶ فروردین ۱۳۹۶)
بله بهواقع اینجا ایران تحت حاکمیت خامنهای است که این چنین سرمایههای ملی، کودکان، جوانان و زنان آن مورد آزار و اذیت و ستم رژیم قرار میگیرند. نبود زیربناهای آموزشی به موازات رکود شدید اقتصادی که به بیکاری گسترده در ایران راه برده است، اکنون فقر را در جامعه جوان و پویای ما نهادینه کرده است. براین منطق است که خانوادهها بهناچار تمامی امکانات نیرویی خود را برای گذران زندگی بکار میگیرند و باز براین منطق است که بهناچار کودکان از کلاس درس و زندگی کودکانه خود به دنیای نا عدالتی، بیگاری و استثمار پرتاب میشوند. این ماحصل وضعیت و شرایط زندگی قریب ۸۰ میلیون ایرانی است که آخوندهای دزد و غارتگر با تمامی آقازادهها و باندهای مخوف مافیایی برای مردم میهن امان رقم زدهاند.
این گزارش در ادامه و ناخواسته به ابعاد این وضعیت و بهویژه بحران استثمار و بهرهکشی از کودکان پرداخته و میافزاید: «به دیدنشان عادت کردهایم. بیشتر به چشم مزاحمهای کوچکی نگاهشان میکنیم که گاه خلاص شدن از دستشان تنها با توپوتشر ممکن میشود. میخواهند چیزی بفروشند. آدامس، فال، جوراب، دستمال جیبی… فرقی نمیکند. حتی اگر ازشان یک قلم خرید کنید، دنبال فروختن اقلام بیشتر هستند. گاهی پولی میدهید و چیزی نمیخرید. فقط میخواهید از خودتان، اتومبیلتان و خانوادهتان دورشان کنید. فراموش میکنیم بچه هستند. سن و سالشان یک عدد بیمفهوم میشود. انگار هزار سالهاند و هزار سال است دارند در خیابانهای شهر برای اینکه چیزی بفروشند، التماس میکنند».
این سرنوشتی است که دیکتاتوری ولیفقیه با فروش روزانه ۳ میلیون بشکه نفت و تاراج منابع ملی و همچنین درآمدهای هنگفت از تجارت و بازرگانی برای مردم میهن امان رقم زده است. رژیمی که بهعوض رسیدن به درد و آلام مردم و کودکان سالانه صدها میلیارد دلار از درآمدهای ملی را یا به تنور تروریسم و صدور بنیادگرایی در کشورهای همسایه و یا برای سرکوب جامعه هزینه میکند.