خبرنگار: با سلامی دوباره خدمت شما چالشگر عظیم و کریم و رحیم و حجیم و رژیم و فهیم و ضخیم و قدیم.
چالشگر: بنده هم خدمت شما و بینندگان و خوانندگانتون و رانندگان و آیندگان و یارندگانتون عرض ارادت می کنم
خبرنگار: اجازه بدید قبل از هرچیز از شما یک تشکر چالشگرایانه بکنم و با صدای بلند بگم درود، درود، درود. واقعا مردم ما چقدر خوشبخت هستن که چالشگری مثل شما دارن. وقتی فکر می کنم که اگر شما و افشاگریها و چالشگریهای شما نبود اوضاع مملکت و مردم ما چطوری بود مو بر اندامم راست میشه. فکرش بکنید. همین مجاهدین و شورای ملی مقاومت پدر مردم را می آوردن.
چالشگر: خواهش می کنم. بنده هم از شما که اینهمه زحمت می کشی و چالشگریهای بنده را تعمیر و تکثیر و تحریر می کنید متشکرم. ممکنه قبل از هر سوالی بگید مهمترین چالشگری که بنده اخیرا کرده ام چیه؟ راستش خودم یادم نمیاد.
خبرنگار: با کمال میل. شما تصورش رو بکنید که اگرافشاگری شما در مورد همین اعلامیه اخیر شورای ملی مقاومت و سخنرانی رئیس جمهورشون نبود، چه کسی میتونست بفهمه که منظور اینا از "خلع ید"! چیه. اصلا ما در عمرمون نتوانستیم بفهمیم که "خلع ید" یعنی چی تا اینکه جنابعالی توضیح دادید و تازه فهیمدیم که برای فهم معنای هر اصطلاح و لغتی لازم نیست آدم یکراست بره به سراغ مرحوم دهخدا و مزاحمش بشه. ما فکر میکردیم که منظورشون اینه که از رژیم ایران در سوریه و عراق "خلع ید" بشه. یعنی آخوندا رو از اون کشورها بندازن بیرون. سادگی ما را می بینید؟ آخه توی اعلامیه شون چیزی در باره خوزستان نبود. اگه شما نبودید که توضیح بدید، ما و ملت عزیز ایران از کجا می خواستیم بفهمیم که منظورشون این بوده که اول امریکائیها و عربها شهرهای ایران را بمباران کنند و بعد رژیم را سرنگون کنند و شورا را حاکم کنند و بعدش خوزستان را از ایران جدا کنن و بدهند به عربستان.
چالشگر: خوب بله. بزرگواری به نام دکتر گوستاولوبن که از فلاسفه بزرگ فرانسه بوده است و در سوربن حقوق دیپلوماتیک درس میداده گفته که یک چالشگر خوب، چالشگری نیست که فقط خطوط را بخواند. بلکه چالشگری است که بین خطوط را هم بخواند. اصلا خود خطوط را نخواند هم نخواند. ولی بین خطوط را باید بخواند. و بنده خوشحالم که طی سالهایی که از نزدیک اینها را شناخته ام، فهمیده ام که وقتی اینها می گویند که امریکا دست از مماشات با آخوندا برداره منظورشون اینه که امریکا اول باید شهرهای ایران رو بمباران بکنه و بعد رژیم را ساقط بکنه و بعد حکومت را بدهد به ما و ما هم در مقابل قول میدیم و تعهد می کنیم که حداقل تا صدسال مزدور امریکا باشیم. وگرنه اینا چرا باید آدرس سایتهای اتمی رژیم را که یک موضوع داخلی و ملی است به امریکائیها بدن و بهانه بدن به امریکائیها برای تحریم و بقیه قضایا.
خبرنگار: عرض نکردم شما یک چالشگر عظیم و فخیم و ضخیم هستید. حقیقتا که ما مو میبینیم و شما پیچش مو. حالا فکرش را بکنید که اگر شما در میدان نبودید تا به کمک برخی دیگر از چالشگران کمپین راه بندازید و نامه بنویسید به دبیر کل سازمان ملل که مجاهدین گرفتار در عراق را هرچه زودتر به یک کشور امن ببرن. خوب الان چی میشد؟ آیا تا حالا اینها را در عراق قتل عام نکرده بودن. بنده صددرصد مطمئن هستم که دبیرکل سازمان ملل فقط به خاطر گل روی شما و آن کمپین اینها را به آلبانی منتقل کرد. حالا بگذریم که وزیر خارجه وقت امریکای جهانخوار امپریالیست با پررویی تمام این نقل و انتقال را به حساب خودش گذاشت و به آن افتخار کرد. آنهم بدون آنکه با وقاحت تمام حتی اسمی از شما ببره و یک تشکر خشک و خالی هم از شما نکرد. تفو برتو ای چرخ گردون تفو.
چالشگر: خوب بله. بنده بارها به اینها گفتم که چه نیازی هست که پولتان را بدهید به یک عده مقامات بازنشسته که هیچ کاری از دستشان برنمیاد غیر از اینکه روضه بخوانند. اینها روضه خوان هستند و هرکس پول بدهد اینها روضه می خوانند. اینها به خاطر پول است که شما را حمایت می کنند. گفتم شما اجازه بدهید بنده یک نامه به دبیرکل سازمان ملل می نویسم و همه مجاهدین عراق را ظرف ده ثانیه سوار می کنن و در وسط کالیفرنیا یا هرکجا که بخواهید پیاده می کنن. اما مگر اینها قبول کردند؟ همه اش گفتند که اینها فلان و بهمان هستند و گفتند که اگه به خاطر پول بود که رژیم خیلی پولش بیشتر از ماست. درحالیکه آخرش هم امثال بنده بودیم که توانستیم اسم اینها را از لیستهای تروریستی کشورهای اروپایی و امریکا در بیاوریم و با آن کمپین گرانسنگ اینها را از عراق خارج کنیم. اما کو قدرشناسی؟
خبرنگار: بله واقعا اینها قدرنشناسند. فقط اینها نیستند که قدر شما نشاختند و نمی شناسن. به قول معروف دنیا دنیای نامردیه. شما ببیند الان چند سال است که چالشگر عظیم و فهیم و کریمی مثل شما اینها را افشا کردید و ازشان جدا شدید. این کسانی که در خارج کشور خودشان را مخالف نظام می دانند و ادعای مبارزه می کنند هنوز این دست و آن دست می کنند و نیامده اند و شما را به رهبری خودشان انتخاب نکرده اند و شما را کمک نکرده اند که یک شورا و سازمان و آلترناتیو سراسری دموکراتیک که مورد حمایت مردم ایران هم باشد راه بندازید و با دوتا اعلامیه میلیونها ایرانی را به خیابان بکشید و آخوندها را سرنگون کنید و روی اینها را هم کم کنید.
چالشگر: بله آقا. دست روی دلم نذارید. دنیا دنیای نامردیه. این خارج کشوریها فکر کردن که ما پنجاه سال دیگه زنده هستیم. همین بی بی سی نامرد تا وقتی ما توی اینا بودیم هر روز پیغام و پسغام بود که آقا تشریف بیارید مصاحبه. اما انگار همه ش کلک بود که ما از اینا جدا بشیم. دریغ از یک مصاحبه در سال. عوض اینکه روزانه از تجربیات و علم مبارزاتی بنده استفاده کنن، عوض اینکه بنده را به رهبری انتخاب کنند تا آلترناتیو و شورا راه بندازیم، دست روی دست گذاشتن و سالی یک جلسه تشکیل میدن که تازه بنده توش هیچکاره م. آخه مگه اینطوری میشه آخوندا را سرنگون کرد؟ دست رو دلم نذار که خونه.
خبرنگار: خوب جناب دکتر وقت امروز ما هم تمام شد و تا هفته آینده که چالشی دیگر داریم و چالشگرانی دیگر، به شما بدرود می گویم.