۱۳۹۶ اردیبهشت ۴, دوشنبه

هزار اشرف، پاسخ سرنگونی، -مهدی خدایی صفت

 
ایران، زیبا وطنی که هرگز در برابر ایلغار مهاجمان خارجی تن به تسلیم نداد. چرا که همواره کسی بوده که برخاسته و با فداکاری شجاعترین فرزندان میهن، از هویت و شرف ملی و تاریخی کشور نگاهبانی کرده است.




اما امروز دیگر صحبت از ایلغار نیست، صحبت از کابوس خون‌سرشته ایست که حتی یک ساعت درنگ بر آن، مهلت دادن به شقی‌ترین دشمن بشریت است. در این‌که باید به این فریب بزرگ 38ساله پایان داد، هیچ‌کس جز دارو دسته مجرم و تبهکار خودشان (با نام اصول‌گرا، اصلاح‌طلب و هر نام و نشان دیگر) تردید ندارد. این حقیقتی است که از دل تمامی واقعیتهای پیش رو می‌جوشد. همان چیزی که مریم رجوی آن را درسه حقیقت ساده بیان کرده است‌: «حقیقت اول این‌که هر دو جناح رژیم دریافتن راهی برای ادامهٔ بقای واقعی رژیم شکست خورده‌اند. .. حقیقت دوم این‌که به‌دلیل تمایل جوشان عمومی و به‌دلیل آمادگی مبارزاتی جامعه، سرنگونی رژیم ولایت فقیه ممکن و در دسترس است. و حقیقت سوم، درخشش راه‌حل واقعی است. به‌این معنی که از درون دیکتاتوری دینی راه‌حلی درنمی‌آید. در نتیجه، آنچه اثبات می‌شود، راه‌حل شورای ملی مقاومت یعنی سرنگونی رژیم استبداد مذهبی است. این راه‌حلی است مبتنی بر وجود یک آلترناتیو دموکراتیک، و راه‌حلی است مبتنی بر جوشش و آمادگی جامعه».
اما در این سالیان، مبارزه مردم ایران برای سرنگونی رژیم با راه‌بندهای استعماری؛ یعنی همان امدادهای غیبی به زبان آخوندی، مواجه بوده است. ولی اکنون دوران عوض شده و مسیر سیاست جهانی اساساً در سمت امدادرسانی به قلب بنیادگرایی در تهران نیست.
پس تنها یک سؤال باقی می‌ماند؛ این‌که این رژیم را از چه راهی می‌توان زودتر سرنگون کرد؟ پاسخ مجاهدین و شورای ملی مقاومت فقط دو کلمه است: هزار اشرف .

هزاراشرف یعنی هزار کانون شورشی، هزار کانون نبرد علیه رژیم ولایت فقیه در سراسر میهن اشغال شده. یعنی زنده کردن توانائیهای سرکوب شده اقشار مختلف خلق، گرد آوردن بیشماران پراکنده و بارور کردن قلب و ضمیر هر هموطن از امید و باور به این‌که قطعاً می‌توان دیو پلید ارتجاع را سرنگون کرد.
پس هزار اشرف هم نقشه مسیر آزادی است، هم نیروی خیزش عمومی و هم آن پتک گرانی که بر سر ولایت فقیه فرود می‌آید.
حالا که ”هزار اشرف ”محور و سوژه اصلی بحث ماست، برای درک هرچه بیشتر عظمت و قدرت آن، خوب است کمی بیشتر با خود ”اشرف ”و جایگاه آن در مقاومت آشنا شویم؛

اشرف نام و نمادی است که مبارزهٔ تاریخی مردم ایران برای آزادی و سرنگونی دشمن ضدبشری را سمبلیزه می‌کند. اشرف طی 30سال رزم بی‌امان مجاهدین، کانون استراتژیک نبرد و مرکز فرماندهی 100 رشته نبرد پیروز علیه نیروهای جنگ و سرکوب فاشیزم مذهبی بوده و زهر آتش‌بس در جنگ میهن برباد ده را به کام خمینی ریخته است.
ولی فراتر از اینها، اشرف اسطوره‌یی است که پس از 14سال پایداری معجزه آسا در برابر 29 حمله مرگ‌آور رژیم و مزدورانش با تیر و تبر و هاموی و موشک و 677روز جنگ روانی با بیش از 320 بلندگو و 8سال محاصرهٔ ظالمانه پزشکی و لجستیک، ناممکنهای جنگ کلاسیک را ممکن کرد و اشرفیانش شاداب و سرفراز از میان آتش و خون قتل‌عام 10 شهریور92 و موشک‌بارانهای انهدامی لیبرتی، قد کشیدند و در هجرت پیروزشان به آلبانی، سرمایه‌گذاری چند ده سالهٔ دشمن برای نابودی مجاهدین و ارتش آزادیبخش را سوزاندند و خاکستر کردند.

اکنون وقتی صحبت ازهزار اشرف می‌کنیم، منظور خط مشی و استراتژی است که از دل اشرف و مقاومت بی‌نظیر آن جوشیده است. مقاومتی که توانسته مهیب ترین توطئه‌های دشمن برای نابودیش را در عین محاصرهٔ بی‌شکاف، درهم بشکند. هزار اشرف یعنی هزار کانون شورشی در سرتاسر میهن اشغال شده، درهر کوچه ومحله و درهر مدرسه و دانشگاه و هر کارخانه و اداره و پادگان و حتی زندان وو..
ولی یک سؤال باقی می‌ماند؛ این‌که آیا با تعطیل شدن اشرف- جدا از هر عاطفهٔ انقلابی نسبت به اشرف و اشرفیها- آیا دشمن به فروپاشی مجاهدین دست یافته؟ یا برعکس با قتل‌عام 10شهریور92، اشرف شعله کشیده و با به اوج رساندن یک مرحله از نبرد تاریخی‌اش، با 52 شهید و 7 گروگان، خود نیز چون خون یا آرمان در پیکرهٔ اجتماعی مقاومت جاری شده است؟ و این جنین بود که پس از قتل‌عام اشرف در شهریور92، مسعود گفت از این پس دیگر نه یک اشرف که 1، 3، 2، ... 100و هزار اشرف می‌سازیم...

واقعیت این است که قبل از حمله 10 شهریور؛ در ماههای تیر و مرداد همان سال، قبل از این‌که اشرفیها و رزمندگان آزادی، اشرف را به مقصد لیبرتی ترک کنند، مؤسسان چهارم ارتش آزادیبخش به جمع‌بندی این بحث پرداخت که با توجه به مقاومت و پایداری سترگ اشرف بی‌سلاح، در برابر سنگین‌ترین توطئه‌ها و نهایتاً شکست دادن دشمن، پس می‌توان این کانون ایستادگی و شورش را تکثیر کرد و در سراسر میهن گسترش داد. پیش از آن نیز این مباحث به‌صورت پایه‌یی و آکادمیک طی سلسله جلسات آموزشی توسط رهبر مقاومت مسعود رجوی برای رزمندگان آزادی به بحث گذاشته شده و به‌صورت کتاب ”استراتژی قیام و سرنگونی” در دسترس همگان قرار گرفته بود.
این همان مضمونی است که بسیاری از دیگر شخصیتهای برجسته حامی مقاومت از اروپا، آمریکا، کشورهای عربی و دیگر نقاط جهان در توصیف مبارزهٔ مجاهدین و تاثیرگذاری اشرف بیان کرده‌اند. از جمله فرماندار اد رندل رئیس کنوانسیون حزب دموکرات در انتخابات ریایست جمهوری اخیر آمریکا گفت: «می‌خواهم به ساکنان لیبرتی بگویم بدانید که آنچه درکمپ اشرف انجام دادید و آنچه در لیبرتی انجام می‌دهید، نحوهٔ رفتار شما و ایستادگی شما زیر آن‌همه فشار و سختی، راهنما و الهام بخش مردم در سراسر دنیاست...» و لوئیس فری رئیس سابق اف.بی.آی گفت: «خانم رجوی از شما تشکر می‌کنم که یک تکیه‌گاه ثابت و نوری از امید و ایمان برای همه ما هستید» و یا سناتور جان مک‌کین رئیس کمیته قوای مسلح سنای آمریکا در پیام خود به گردهمایی بزرگ مقاومت در2017 پاریس گفت: «مبارزه شما برای حقوق‌بشر و آزادی در ایران الهام‌بخش است و من مفتخرم که همراه با شما و تعهد شما در کنار تان برای محقق کردن این هدف حیاتی قرار گرفته‌ام».
آری استراتژی هزار اشرف یا همین کانونهای شورش در کادر و چارچوب همین ارتش آزادی، به مقاومت و مردم ایران این امکان را می‌دهد که در زمان مناسب برای تحقق امر سرنگونی وارد عمل بشوند و بتوانند یک حاکمیت مردمی را که خواست تمام مردم ایران است، در ایران برقرار کنند. به یاد بیاوریم که در انقلاب 1357هم اگر چنین کانونهای شورشی سازمانیافته‌یی وجود می‌داشت، برای خمینی امکانپذیر نبود که بتواند این‌گونه انقلاب ایران را سرقت کند، آزادی و حاکمیت مردمی را سرکوب و سلطهٔ قرون‌وسطایی خود را حاکم نماید.

مسعود رجوی در نشستهای رمضان تیرو مرداد 92 درلیبرتی و اشرف در بارهٔ همین کانونها و نقش ارتش آزادی گفت: «حالا اگر از من، بعد از خروج از لیست، و بعد از اعلام مرحلهٔ سرنگونی و مؤسسان چهارم بپرسید از لحاظ خطی و استراتژیک، در مورد ارتش قیام یا ارتش آزادی چه چیز فرق کرده است، می گویم این دو تبدیل به یک چیز و در حقیقت دو روی یک سکه شده است... حالا دیگر صرفنظر از جنبه تاکتیکی، تفاوتی به‌لحاظ استراتژیک وجود ندارد. هر دو مفهوم و هر دو مقوله، در مؤسسان چهارم ارتش آزادیبخش ملی ایران در یکدیگر ادغام شده است. ولو این‌که این ارتش ابتدا نه فقط سلاح سنگین، بلکه سلاح سبک هم نداشته باشد و با تیمها یا دسته‌ها و یکانهای پراکنده و جداگانه، دست به‌کار شود. اما در هر حال به‌لحاظ استراتژیک و از بابت ساختاری ارتش آزادیبخش است... می‌خواهم بگویم که در شرایطی قرار گرفته‌ایم که دیگر ارتش آزادی و ارتش قیام، جدای از تاکتیکهای مناسبی که در زمان خودش، باید بسته به وضعیت رژیم در پیش گرفت، در مؤسسان چهارم ارتش آزادیبخش ملی ایران، گره خورده و به یک چیز تبدیل شده است.
در برخی جنبشهای آمریکای لاتین هم اگر شنیده باشید، زمانی رسید که اعلام تشکیل ارتش کردند. البته مثل شما سلاح سنگین و حتی نیمه سنگین هم نداشتند. کما این‌که وقتی در 1349 ما به فلسطین رفتیم سلاح سنگین نداشتند.
می‌خواهم بگویم که دعوای فرم و سازماندهی یا تیم بندی و یکان و همچنین تفاوت بین ارتش قیام و ارتش آزادی در مؤسسان چهارم و در مرحله سرنگونی رژیم، موضوع حل و فصل شده‌ای است. حتی اگر تیمها و یکانهای پراکنده هم باشند، باز هم در چارچوب تئوری جنگ آزادیبخش نوین و ارتش آزادیبخش ملی است. این با بازگشت به مبارزه چریکی، به‌لحاظ سابقه تاریخی، به‌لحاظ مرحله سرنگونی، به‌لحاظ سازمان رزم، و همچنین به‌لحاظ عنصر اجتماعی، سراپا متفاوت است و ارتش آزاد سوریه را تداعی می‌کند.
بخوبی می‌دانید که در برپا کردن یک ارتش، اصل موضوع سلاح نیست و سلاح را می‌شود آخر سر هم به آن وارد کرد، اصل موضوع ساختار و سازمان رزم است. افسران ارتش آزادیبخش به خوبی با این مفاهیم آشنا هستند و از جنگ در شهر تا جنگ در منطقه مرزی و عملیات متمرکز ارتش آزادی‌بخش، این مراحل را گذرانده‌اند».
واقعیت این است که در مرحله سرنگونی هر اشرفی هرجا که باشد یک کانون استراتژی نبرد سرنگونی برپا می‌کند. بدین ترتیب هزار اشرف هم استراتژی است به‌مثابه کارسازترین سلاح فراگیر سرنگونی که هردو روی سکه ارتش آزادی و ارتش قیام را یک جا در بر می‌گیرد. وهم تاکتیک است چرا که در هر کجا و توسط هر هسته کوچک به‌مثابه یک جزء و یک مرحله کوچک از یک استراتژی بزرگ می‌تواند به اجرا درآید».