آخوند جنایتکار ابراهیم رئیسی
آنان که در تلاشند تا در تاریخ معاصر ایران بهویژه تاریخ ده 60 و دوران کنونی، گسلی ایجاد کرده تا از قبل آن سیاه چهرگانی چون ”رئیسی” را ”بزک” کرده و به خورد جوانان ایران دهند تا پلاکاردهای همگونی را بهدست آنان داده تا ”جار بزنند رئیسی بیا“. بدانند به همت مردم آگاه و همچنین در ”عصر ارتباطات” نمیتوانند و این ایده را به گور خواهند برد و تشت رسوایی ”رئیسی بیا” از بام به زیر خواهد افتاد.
رئیسی کیست؟
در تاریخ 1336 در شهر مشهد محلهای بهنام ”پائین خیابان” کوچه حاج مصباح، ابراهیم رئیسی بدنیا آمده و دوران کودکی خود را در همان محله گذراند. دوران دبستان را در مدرسه مذهبی آن زمان بهنام ”عسگریه” که زیر نظر انجمن حجتیههای آن موقع اداره میشد گذراند. بعد از برای ادامه تحصیل به مدرسه دیگری بهنام ”مهدیه” که باز هم در همین دستگاه اداره میشد رفت. در پایان این دوره راهی شهر قم شده و در مدرسه ”حقانی” که با مدیریت آخوند قدوسی اداره میشد وارد دوران طلبگی شد. این آغاز سالهای 53 تا 54 بود که وارد این مدرسه شد. در سال 57 که با شروع تظاهرات مردمی همراه بود، رئیسی در سال 4مدرسه علمیه بود و تازه وارد دورهای بهنام ”درس خارج” شده بود که هنوز طلبهای بیش نبود. با سرنگون شدن شاه و روی کار آمدن آخوندها، قدوسی در دستگاه قضایی رژیم وارد شده و از این زمان به بعد تقریباً تمامی طلبههای مدرسه حقانی وارد دستگاه قضایی رژیم شدند. در سال 59 رئیسی بهعنوان دادستان شهرستان کرج منصوب شد و یک طلبه دیگر بهنام جمالی بهعنوان دادیار وی کل دستگاه قضایی شهر کرج را بهدست گرفتند. (البته در همان تابستان 60 جوانان قهرمان تهران این آخوندک را در خیابان دکترشریعتی به جزای اعمال خود رسانده و فرش زمینش کردند.) در آن زمان قدوسی از رئیسی بهعنوان” جوانترین دادستان ایران نام میبرد. _ البته بیشرمتر از این بود که عنوان بیسوادترین دادستان ایران از وی نام ببرد، چرا که دستنشانده و دست آموز خودش در مدرسه حقانی بود.
در آغاز مقاومت مسلحانه در فازنظامی، رئیسی در همین سمت بود. گفتنی آنکه در بین آخوندهای همین مدرسه که د ر آنموقع کل دستگاه قضایی را قبضه کرده بودند رسمی بود که هر موقع یکی از آنها تعدادی اعدامی داشت سایر هم دورهایهای خودش را دعوت کرده تابه هنگام اعدام جگرگوشگان این میهن جمع شده و بقول خودشان ”قعده” یا ”گه ده” که همان محفل آخوندی است را برگزار کرده و تا تعداد اعدامی حوزه خودشانرا به رخ دیگران کشیده و اسباب ترفیع را آماده کنند. (بالا رفتن از قبل خون جوانان این خاک و میهن).
اولین کنفرانس و دادن امضاء اعدام مجاهدین
در نیمه اول مرداد سال 60 محسن رضایی _ که در آن موقع سرکرده سپاه بود در مرکز سپاه سمیناری برگزار کرد که در آن قضات و دادستانهای ضدانقلاب از سراسر ایران شرکت کرده و محسن رضایی گرفتن مجوز اعدام 400 مجاهد خلق را که از خمینی گرفته بود به قضات اعلام کرد و در همان بهاصطلاح سمینار که رئیسی هم حضور داشت، قدوسی جانی به قضات توصیه میکرد که ”دیگر این دست و آن دست نکنند و حرف آقا را معیار قضاوت خود گرفته و کار را یکسره کنند“. البته چندی نگذشت که همین محسن رضایی جنایتکار، سراغ خمینی رفته و با اقرار به شکست طرح اعدام 400 مجاهد و تمام کردن غائله مجاهدین درخواست مجوز اعدام 1000نفر راگرفت _ که البته باز هم شکست خورد _ و این داستان ادامه دارد تابحال.
رئیسی در طول دهه 60 که کشتار نیروهای مقاومت در دستور اول رژیم بود در دستگاه قضایی بهکار مشغول بود. در سال 67 و تشکیل کمیته مرگ که توسط خمینی اعلام شد آخوند رئیسی بهعنوان یکی از اعضاء این کمیته انتخاب شد و تا پایان کار این کمیته عضو آن بوده و در تمامی اعدامها بهعنوان یکی از اعضاء 4نفره این کمیسون بوده است.
در دهه هفتاد و هشتاد در همین دستگاه قضایی به یمن ریختن خون جوانان وطن و منفعل نشدن در این دستگاه مدارج بالاتری را به خود اختصاص داد تا در این اواخر به سمت معاون اول این دستگاه مشغول بهکار شد.
بعد از مرگ طبسی به اعتبار اینکه در تیول آستانقدس رضوی نیز دارای امکانات بوده و هم اینکه زادگاهش این شهر بود بهعنوان تولیت آستان قدس از طرف ولیفقیه منصوب شده و از این سمت بود که خیز برای رئیسجمهوری در گام اول و جانشینی ولیفقیه در گام بعدی را برداشته است. حال کسی نیست به این آخوندک بیسواد بگوید که حداقل در همان مدرسه حقانی چندی میماندی که درس طلبگی خود را تمام کنی و بعد به تدریس درس شیادی بپردازی. و اگر جانشین خامنهای روضهخوان شدی دیگر به تو مارک بیسواد نزنند.
حال در فضای مجازی با تصاویر زنان و نوجوانان روبهرو هستیم که پلاکاردهای کلیشهای بهدست گرفته و جمله ”رئیسی بیا” را جار میزنند. حداقل کاری میکردند که کلیشهای بودن اینکار اینقدر به چشم نزند و یکی دو مورد جمله دیگری و با خط دیگری مینوشتند. که زهر این کار گرفته میشد.
”با ش تا صبح دولتت بدمد”
از محمود ف.