۱۳۹۵ شهریور ۲۱, یکشنبه

بیانیه سی و پنجمین سالگرد تأسیس شورای ملی مقاومت ایران - قسمت دوم از رديف 41 الي 51

۴۱- فروش اعضای بدن، فاجعه دیگری است که جسم و جان تهیدستان و محرومان و وجدان عموم مردم را درهم می فشارد. رسانه های رژیم در مورد این پدیده شوم که ناشی از فقر و بی خانمانی است، گزارشهای کمی منتشر می کنند، اما در بسیاری از مکانهای عمومی آگهی فروش کلیه به وفور دیده می شود. در سالهای قبل، بیشتر، کلیه فروشی رایج بود، اما کم کم فروش تمامی اعضای بدن به بازار وارد شده است.

یک سایت حکومتی می نویسد: «این روزها به راحتی می توان آگهیهای خرید و فروش کلیه و دیگر اعضای بدن را مشاهده کرد، با دلالان آن به صحبت نشست و یا حتی به راحتی در فضای مجازی و سایتهای مرتبط از قیمت خرید و فروش و جزئیات آن آگاه شد، فروشی که بیشتر از سر فقر و ناچاری است. یک مرد 35ساله می گوید: توی دنیا فقط سه چیز برایم مهم است؛ اول بدهیهایم، دوم بدهیهایم و سوم دخترم. امیدوارم روزی برای کلیه، کبد، قرنیه یا قلبم مشتری پیدا بشود تا بتوانم بدهیهایم را تسویه کنم یا دخترم را پس بگیرم و یا جایی در بهشت زهرا برای خودم بخرم» (نظرنیوز 7مهر1394).

۴۲- فاجعة دیگر، بی خانمانی، حاشیه نشینی و کارتون خوابی است؛ با عوارضی مهلک، غم انگیز و شوم و متأسفانه رو به گسترش. وزیر کشور رژیم، عبدالرضا رحمانی فضلی، در جلسه علنی روز دوشنبه ۱۷خرداد1395 مجلس، وقیحانه اعلام کرد شمار حاشیه نشینان کل ایران به ۱۱میلیون نفر رسیده است. یک مقام دیگر کابینة آخوند روحانی هم اعتراف می کند که30درصد از جمعیت ایران در مناطق فرسوده و مستهلک شهری زندگی می کنند (ایرنا 2 2خرداد 1395). و اینهم اعتراف یک مقام عالیرتبه دیگر دولت آخوندی است که می گوید: «20میلیون نفر از جمعیت کشور در 53هزار هکتار سکونتگاههای غیر رسمی حاشیه کلانشهرها، از کیفیت زندگی پایینی برخوردارند» (ایرنا 6 دی1394).
بنا به نتایج پژوهشی که وزارت راه و شهرسازی رژیم انجام داده، «دست کم یک سوم خانوارهای ایرانی امکان برخورداری از حداقلهای یک مسکن مناسب را ندارند. نزدیک به دو سوم (۷۳درصد) خانوارهای استان سیستان و بلوچستان زیر خط فقر مسکن هستند. ۵۳درصد خانوارها در استان هرمزگان، ۳۶درصد در استان بوشهر و ۳۳درصد در استانهای ایلام و کرمان قادر به تأمین یک مسکن مناسب نیستند. ۳۱درصد خانوارها در استان خوزستان و ۲۹درصد در استانهای لرستان و یزد زیر خط فقر مسکن هستند. خانوارهای زیرخط فقر مسکن در ۲۳استان بیش از۲۰درصد برآورد شده اند» (اویان نیوز 21 آذر 1394).

۴۳- کودکان کار و خیابان، فاجعه تلخ دیگری در حاکمیت آخوندهاست. برای هر ایرانی آزاده بسی تأسف‌بار است که هر روز در سطح شهرها و به ویژه کلان شهرها شاهد کودکانی است که به جای مدرسه رفتن، به فروش گل، آدامس، فال، دستمال کاغذی، گدایی مشغولند یا حتی برای خرده فروشی مواد مخدر مورد استفاده باندهای پشت پرده قرار می گیرند. بخشی دیگر از کودکان نیز در کارگاههای کوچک، کوره پزخانه ها، فرشبافیها با حداقل مزد کار می کنند. این کودکان باید کار کنند تا لقمه نانی را در سفره خانواده خود بگذارند و از درد و رنج آنان بکاهند. برخی از آمار اعلام شده توسط مرکز آمار از یک میلیون و ۷۰۰هزار کودک که به صورت مستقیم کار می کنند خبر می دهند. مرکز پژوهشهای مجلس، کودکان بازمانده از چرخة تحصیل را حدود ۴میلیون تن اعلام کرده است. شمار کودکان کار و خیابان، که با دهها نوع خطر و ناامنی روبرو هستند، هر روز رو به افزایش است. این کودکان را عوارض و بیماریهایی چون سوء تغذیه، دردکمر، کمبود وزن، مشکلات روحی روانی، ایدز، هپاتیت، اعتیاد، بیماریهای پوستی و… تهدید می کنند.
رژیمی که خود تولیدکنندة این فاجعه اجتماعی است، آمار درستی در مورد تعداد کودکان کار و خیابان ارائه نمی دهد. پیمان جهانی حقوق کودک یک پیمان بین المللی برای دفاع از حقوق کودک است که در سال۱۹۹۰ به اجرا در آمد و رژیم ایران در سال1373 (1994) به این پیمان پیوست. براساس پیمان نامة حقوق کودک، سن پایان کودکی ۱۸سال است. ماده ۳۲ این پیمان جهانی می گوید: «کودک باید در برابر هر کاری که رشد و سلامت او را تهدید می کند حمایت شود. دولتها باید حداقل سن کار و شرایط کار کودکان را مشخص کنند». طبق ماده ۳۶ پیمان نامة حقوق کودک، هر کودکی حق دارد از بیمه اجتماعی برخوردار شود. رژیم ولایت فقیه هم در قانون و هم در عمل این پیمان نامه را نقض می کند.
شورای ملی مقاومت ایران بنا به وظیفه انسانی خود از سازمانهای جهانی مدافع حقوق کودک و از نهادهای مدافع حقوق بشر به جد می خواهد که به رژیم ایران برای اجرای کامل مفاد پیمان جهانی حقوق کودک فشار وارد کنند. لازم به یادآوری است که تعدادی از فعالان اجتماعی مدافع حقوق کودک هم اکنون در زندان بوده و به حبسهای طویل المدت محکوم شده اند.

۴۴- فاجعه اسف بار دیگر، موج فزایندة خودکشیها در اثر فقر، تحقیر و ناامیدی است. حکومتی که به هرگونه نیاز و مطالبة شهروندی و رفاهی و تفریحی با سرکوب و خشونت پاسخ می دهد، مسئول مطلق این زخم پلشت بر پیکر جامعة ایران است.
فاجعه آنقدر گسترش یافته که کارگزاران رژیم آن را «سونامی خودکشی» می نامند و از عواقبش برای حکومت ترسیده اند. رژیم هیچ آمار و تحقیق درستی در مورد فاجعه خودکشی ارائه نمی دهد، اما منابع حکومتی به طور پراکنده اذغان دارند که «هر روز دست کم ۷۰، ۸۰مورد خودکشی به اورژانس بیمارستان لقمان در تهران ارجاع می شود» و «به ازای هرخودکشی موفق، ۶۰ خودکشی ناموفق رخ می دهد» و به طور خاص «در شهرستانها، بسیاری از خودکشیها پنهان می ماند».
دربارة یک نمونه تکاندهنده، کانون صنفی معلمان ایران می نویسد: «سیزدهمین خودکشی دانش آموزان سال1394 در سوم بهمن ماه و به نام محمدپارسا ثبت شد؛ دانش آموز 13ساله کرمانشاهی، که به گفتة مدیر مدرسه بسیار درسخوان، منضبط و مورد احترام معلمان و دانش آموزان مدرسه بود. گویی سال 1394 را باید در صدر اندوهگین ترین سا لها از جهت وفور خودکشی در میان دانش آموزان قلمداد کنیم» (تلگرام 5بهمن1394).

۴۵- چند نمونة دیگر از موج فاجعه بار خودکشی نوجوانان زیر ۱۸ساله در ماههای اخیر عبارتند از:
- خودکشی دختری 13ساله که خود را از پل عابر در شرق تهران به پایین پرتاب کرد و جانسپرد.
- خودکشی دانش آموزی ۱۱ساله، در اشنویه که جلو آینه خود را دار زد و جان سپرد.
- خودکشی یک دختر دانش آموز سال پنجم ابتدایی در تهران که خودش را با روسری حلق آویز کرد و جان سپرد.
- خودکشی و مرگ دانش آموزی ۱۴ساله در «رستم کلا» که خود را از پنکه سقفی خانه حلق آویز کرد.
- خودکشی دانش آموزی ۱۶ساله در زیر کوه که خود را به نرده های پشت خوابگاه حلق آویز کرد و جان داد.
- خودکشی دانش آموزی ۱۵ساله در روستایی در کهنه جلگه مانه و سملقان که خود را در آغل گوسفندان حلق آویز کرد و به زندگی خود پایان داد.
- خودکشی دانش آموزی ۱۳ساله در بافق یزد، که خود را به میلة بارفیکس اتاق حلق آویز کرد و جان سپرد.
- خودکشی و مرگ دردناک پسری ۱۱ساله در تهران، که خود را با روسری مادرش از بالکن حلق آویزکرد.
- خودکشی و مرگ دانش آموز دختری در یزد که خود را از آخرین طبقه آپارتمان به پایین پرتاب کرد.

۴۶- فاجعه خودکشی محدود به نسل «ناشکفته پرپرشده» در حاکمیت آخوندها نیست، خودکشیها در سنین و مشاغل و مناطق متفاوت رخ می دهند و بیشتر آنها مربوط به اقشار زحمتکش و محروم جامعه است.
روز جمعه ۷خرداد 1395 اسماعیل شاوردی (خنافره)، کارگر شهرداری در شهر فلاحیه (شادگان) در استان خوزستان، بعد از شرکت در تجمعات اعتراضی برای دریافت 6ماه حقوق عقب افتاده اش، خود را به آتش کشید و جان باخت. او30ساله و متأهل بود. فقط در خوزستان از سال 1390 تاکنون سه خودکشی مشابه در اعتراض به فقر و بیکاری ثبت شده است. رقم واقعی حتماً بیشتر است.
این فجایع را با ذکر روایت دیگری از تهران که هر انسان آزاده یی را منقلب می کند به پایان می بریم. اما این، فقط یک نمونه از صحنه های تلخی است که روزانه از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب میهنی که با ایلغار آخوندهای اشغالگر روبه روست اتفاق می افتد: «تهران-مرکز شهر- صدای فریاد مردم و گلوله آتشی که وسط خیابان می دود. یک روز قبل از انتخابات (در هفتم اسفند1394) مأموران به امیر تذکر دادند که بساط روسریهایش را باید از داخل خیابان جمع کند. او دستفروش است و در کوچة برلن بساط شال و روسریهایش را پهن می کرد. اما بعد از تذکر برای جمع کردن بساطش، یک تصمیم جدید می گیرد. یک لیتر بنزین می خرد و وقتی خوب روی خودش بنزین ریخت کبریت می کشد. در اطراف همان کوچه برلن است که دوربین موبایل یک رهگذر تصویر خودسوزی او را ثبت کرده است (ایران وایر 15 اسفند1394).

فصل پنجم: «ماورای فاجعه» در محیط زیست ایران

۴۷- در دوران حاکمیت استبداد دینی، همزمان با کشتارهای سبعانة نیروی انسانی در جنگ و در زندانها، محیط زیست هم با قتل عام فاجعه بار آبها، خاکها، جنگلها، دریاچه ها، حیات وحش، علفزارها و هوا، وضعیتی در «ماورای فاجعه» پیدا کرده است.
سرزمین ایران کنونی طی قرنها با وجود آب و هوای چهار فصل، دارای منابع محدود آبی و از نظر تقسیم اقلیمی در رده بندی خشک و نیمه خشک (90درصد) بوده است. اما حکومت ولایت فقیه به جای استفاده بهینه از منابع موجود و سرمایه گذاری مؤثر برای فرصت سازی از وجود چهار فصل و استفاده از آفتاب و باد، درآمدهای کشور را صرف سرکوب و جنگ و صدور تروریسم کرده و می کند. مخالفت خمینی و خامنه ای با کنترل جمعیت- چیزی که می توانست نقش مهمی در بهبود محیط زیست داشته باشد- خیانت بزرگ دیگری در این زمینه به ایران است. چراکه در دوران رژیم خمینی جمعیت ایران بیش از دو برابر شده، اما ذخایر آبی کشور به شدت کاهش پیدا کرده، نیمی از جنگلها نابود شده، خاک ایران به شدت فرسایش پیدا کرده، دریاچه ها رو به نابودی رفته، مراتع ویران و هوا به شدت آلوده شده است. ره آوردهای این نظام ننگین در حوزة محیط زیست، یعنی بحران آب، آلودگی هوا به خصوص در کلان شهرها، توفان نمک و ریزگردها در استانهای مختلف، نابودی جنگلها و زمینهای کشاورزی، رانش خاک و امثال آن، هستی و حیات کنونی و آیندة مردم و کشور ما را با چالشهای بزرگی در حوزة محیط زیست روبه رو کرده است.

۴۸- اگرچه تخریب محیط زیست در حاکمیت آخوندها در تمامی زمینه ها فاجعه بار است، اما می توان بحران آب و آینده تاریک آن را از همه بزرگتر و خطرناکتر دانست. سیاست سدسازی، با اهداف منفعت طلبانه کوتاه مدت ولی با تأثیرات فوق العاده مخرب بلند مدت، که به طور عمده به وسیلة سپاه پاسداران اجرا شده، همراه با برداشتهای بی رویه از سفره های زیرزمینی موجب خشک شدن کامل یا لطمات جبران ناپذیر به منابع استراتژیک آب و دریاچه ها و تالابهای کشور شده است.
در اسفند ماه ۱۳۹۴ رسانه های حکومتی از قول معاون برنامه ریزی و اقتصادی وزارت نیرو نوشتند: «ایران در شرایط تنش آبی قرار دارد... براساس اسناد بین المللی که در سال٢٠١٢ منتشر شده، در کشور ما بالای صددرصد از منابع آبی زیرزمینی برداشت می شود؛ یعنی داریم از منابع استراتژیک خود استفاده می کنیم... ما در دهة اخیر ١١٠میلیارد مترمکعب از منابع استراتژیک خود برداشت اضافه داشته ایم، اگر به همین منوال پیش رود، در ١٠سال آینده اساساً در کشور چیزی به نام منابع آب زیرزمینی به صورت کلان نخواهیم داشت... تقریباً تمام آبهای سطحی ایران، یعنی رودخانه ها، تالابها و در نهایت دریاچه ها از بین رفته است... با این وجود، برداشتها روز به روز بیشتر می شود و هیچ سالی نبوده که این وضعیت بهتر شده باشد» (شرق، 15 اسفند1394).
رئیس مرکز ملی خشکسالی و مدیریت بحران در سازمان هواشناسی هم معترف است که «در بلند مدت ۷۲درصد جمعیت ایران با خشکسالی مواجه خواهد بود... با شاخص بلندمدت ۷ساله که معیار بررسی سازمان هواشناسی است، بخشهای وسیعی از کشور با درجاتی از خشکسالی مواجه خواهند بود و زندگی میلیونها نفر از شهروندان ایران تحت تأثیر خشکسالی تغییر خواهد کرد... درمجموع ۷۳درصد از مساحت ایران با درجات مختلف خشکسالی روبرو خواهد شد» (ایسنا، 9تیر1395).
دریاچة ارومیه به عنوان بزرگترین دریاچه داخلی کشور، دومین دریاچه آب شور دنیا و بزرگترین آبگیر دائمی در آسیای غربی که طی چند ده هزار سال همواره پر آب بوده، اکنون با بحران خشک شدن درگیر است. سطح دریاچه به کمتر از یک سوم تقلیل یافته و نزدیک به 2000کیلومتر مربع است. کارگزاران حکومتی اذعان می کنند که در صورت عدم احیای دریاچه ارومیه سلامتی 14میلیون تن به خطر می افتد. طوفان نمک و ریزگردهای ناشی از خشک شدن این دریاچه، تمام هستی جمعیتی را که در مناطق اطراف این دریاچه زندگی می کنند، تهدید می کند و افزایش تعداد مبتلایان به انواع مختلف سرطانهای پوست در آذربایجان یکی از پیامدهای آن است(ایسنا، 11 خرداد 1395).

۴۹- شرکت آب منطقه ای خراسان شمالی می گوید: «بیش از 70درصد مخازن سدهای این استان خالی است... در شرایط کنونی 66 میلیون متر مکعب آب قابل استفاده در پشت سدهای استان ذخیره شده و این درحالیست که سدهای استان توان ذخیره سازی 250میلیون مترمکعب آب را دارند. تداوم خشکسالی و استفاده بیش از اندازه آب، افزایش کشت و برداشتهای غیر مجاز در بالا دست، موجب کاهش آب ورودی به سدهای استان شده است» (ایسنا، 5بهمن1394).
رضا انجم، معاون وزارت نیرو، می گوید: «سالانه افزون بر 11میلیون متر مکعب از منابع آب زیرزمینی کشور اضافه برداشت می شود. شرایط بیش از 400دشت از 600 دشت آبی کشور بحرانی است» (ایرنا، 7 بهمن 1394).
ستار محمودی، قائم مقام وزارت نیرو می گوید: «در سال1394 با اضافه شدن ۱۰شهر دیگر، تعداد شهرهایی که در ایران مشکل "تنش آبی" دارند، به ۵۲۷ شهر رسیده است» (15 اسفند1394).
حمید چیت چیان، وزیر نیرو، می گوید: «در سالهای گذشته ۱۳۰میلیارد مترمکعب منابع آب تجدید شونده داشتیم که در حال حاضر این رقم به ۸۰میلیارد مترمکعب رسیده است» (ایرنا، 7 بهمن1394).
احمدعلی کیخا،از مسئولان سازمان حفاظت محیط زیست، در مورد برداشت بی رویه از آبهای زیرزمینی کشور می گوید:«این یعنی موضوع از مرز فاجعه هم گذشته است... در ابتدای انقلاب ۵۰میلیون مترمکعب آب از سفره های زیرزمینی برداشت می شد، اکنون این میزان به ۱۷۰میلیارد متر مکعب رسیده است» (15 اسفند 1394).

۵۰ـ حفر بی رویة چاههای عمیق در سراسر کشور عامل مهمی در تقلیل ذخائر زیر زمینی آب و خشک شدن قناتهاست. اقدام به حفر چاههای غیر مجاز بدون رانت حکومتی غیر ممکن است. با توجه به این که رژیم از تعداد و محل این چاهها اطلاع دارد، و قادر به بستن آن نیست، می توان نتیجه گرفت که عمدة این چاهها در اختیار افراد درون هرم قدرت و وابستگان آنان است.
محمد علی مصطفوی، مدیرکل دفتر حفاظت و بهره برداری منابع آب، در مورد حفر بی رویة چاههای عمیق می گوید: «تاکنون ۳۰۰ هزار حلقه چاه غیرمجاز در کشور حفر شده که ۱۵۰هزار حلقه از آنها عمیق است. بیشترین چاههای غیر مجاز در استانهای آذربایجان غربی، شرقی و استان گلستان حفر شده است» (خبرگزاری صدا و سیما، 16دی1394).
میر محمد صادقی، مدیرعامل شرکت آب منطقه ای استان اصفهان، با اذعان به حفر صدها حلقه چاه غیرمجاز تنها در این استان می گوید: «طبق برنامة وزارت نیرو حدود 633 حلقه چاه غیر مجاز در استان اصفهان در سال جاری بسته شد. طبق آمارها سالانه 6 میلیارد متر مکعب آب از آبهای زیر زمینی کشور برداشت می شود که در بلند مدت این رقم به 110میلیارد متر مکعب می رسد و ادامه کسری مخزن می تواند یک فاجعه را رقم بزند» (ایسنا 7 بهمن 1394).