باش تا صبح دولتت بدمد
کاین هنوز از نتایج سحر است
حافظ
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم
می شکند.
نیما یوشیج
بی هیچ گزافه گویی، مجاهدین خلق ایران و مبارزان راستین راه آزادی؛ بار و جورکش بدترین مرحله تاریخی ایران بوده و هستند. ثقل طاقت فرسای این بار بی سابقه بردوش مجاهدین خلق است. خون دل می خورند، می ایستند و در تمامی جبهه های مقابله با پدیده شوم و خونبار و سرشار از نحس و نکبت و تقلب و زد و بند و دروغگویی خمینیسم با پرداخت سنگین ترین بها می رزمند و ایران و ملت عاصی ایران را در منطقه و جهان نمایندگی می کنند. لغز خوانی ها، سرزنش ها و اتهامات جعلی را تحمل می کنند و خم به ابرو نمی آورند. حقا که در عصر ما، چنین پدیده شگفت هدفمند و آزادیخواه در خور تأمل و بازبینی مجدد دارد از اعماق مسایل و حوادث.
اینک که به یمن انتشار فایل صوتی مرحوم منتظری، داغ دیرینی بر دل و جان ها و ننگ و نفرینی بر پیشانی سیاه خمینی و رژیم تبهکارش تازه شده؛ جا دارد که بیرون از احساسات تند زودگذر، نگاهی عمیق تر به این مهم داشته باشیم. آن رنج کشیدگانی که پیش و بعد ویا همزمان با قتل عام موحش سال ۶۷ ماندند و خاطره های نا باور جانگداز را کتاب کردند، چرا ما خوانده یا ناخوانده آنان و یادنامه هایشان را از یاد بردیم و امروز من هوادار بی یادی جدی از آن نازنینان معتقد و شرافتمند، گویی که با فایل صوتی بس گرانبهای مرحوم منتظری تازه از خواب نوشین بیدار شده ام. سال های سال است که سازمان مجاهدین خلق ایران به تناوب و تناسب موقعیت فاجعه عظیم را در زیر سقف آسمان جهان فریاد کرده اند. و شاهد این امر، خاطرات مستند و کتاب شده شاهدان زنده. مجاهدین خلق آنچه در توان دارند، ذره یی کوتاهی نکرده و نخواهند کرد. از بسیج ایرانیان در میادین و معابر جهان گرفته تا بسیج پارلمانترها و شخصیت های حقوق بشری جهان. اما به عهده خانواده های جگرسوخته داغدار است و زندانیان سیاسی که در زندان ها با روح و گوشت و استخوان خود شکنجه ها و ستم ها و تضییقات بیشمار و روزمره پاسداران نظام مرگ را تحمل کرده اند که جلو دفاتر سازمان ملل متحد در کشورها حتا ایران، اجتماع کنند و قطعنامه خود را به دفتر دهند. نباید بگذاریم که این آتش که شعله برکشیده است با گذشت زمان، فروکش کند و از برنامه خارج شود. تا این رژیم تبهکار با تمامی بحران ها و تزلزل ها هنوز برسر کار است، نباید این فرصت گرانبها را از دست بدهیم . باید از شخصیت های اروپایی و آمریکایی و غیره مجدانه بخواهیم که از موضع بشردوستی، این فاجعه را از طریق مطبوعات و رسانه ها به اطلاع ملت خود برسانند. ارزش وجودی آنها غیرقابل انکار است اما باید پارا و بیان را فرا تر از حوزه ما ایرانیان بگذارند. دیگر آنکه اگر قتل عام تابستان سال ۶۷ عظیم ترین است اما نباید فراموش کنیم که خمینی خونخوار و تبهکار و اتباعش از سال ۶۰ قتل عام را آغاز کردند که تا به امروز به بهانه های مختلف ادامه دارد. جلاد معممی بنام خمینی، هرگز پدیده یی غافلگیر کننده نبود. او در کتاب «توضیح المسایل» خود که سال ها پیش از به قدرت نشستن نوشته بود، آشکارا خطاب به طلبه ها و آخوند ها می گوید که حد زدن و تعزیر و اجرای احکام شرعی به عهده شما و حق شماست. همین در خود کلی معنی و از جمله «ولایت فقیه» را دارد. ساواک شاه این کتاب را ممنوع کرد! خمینی شیطان ملعون غریبی بود. او مثل سایه ساکت، کنار آخوند کاشانی بود و لب از لب در ملاء برنمی داشت . او حامی فداییان اسلام که کارشان را با ترور زنده یاد احمد کسروی شروع کردند، می بود. چون به قدرت نشست، تروریسم را دولتی کرد و رهبر وقت فداییان اسلام یعنی صادق خلخالی قصاب را محرم خود. او مثل تمام شیادی های دیگرش، نظام ولایت فقیه را «جمهوری اسلامی» خواند. در حالیکه نه جمهوری بود و نه اسلامی . چرا ؟ چون در همان ابتدای اقتدارش گفت: «اسلام یعنی آخوند» بر در و دیوار شهرها هم نوشتند. و ما از یاد نبرده ایم که معنایش هم کاملا واضح بود که نه اسلام مسعود رجوی، نه اسلام مرحوم شریعتمداری که می گفت اسلام منهای آخوند، نه اسلام زنده یاد کاظم سامی، و نه حتا اسلام بازرگان. دقیقا اسلام حوزوی و آخوندی آنهم از جنس خود پلیدش. وگرنه اسلام مرحوم طالقانی را هم نمی خواست. اسلام شاگرد سابق خود استاد جلال گنجه یی را هم نمی خواست که به خونش تشنه، مرد. تعریف کلاسیک «جمهوری» کاملا معلوم است و چیز تازه یی نیست. وقتی نظام بر محور ولایت فقیه استوار است، دیگر جمهوری یک جوک و دکور مضحک بیش نیست. خمینی ملعون و اتباع مثل خودش می دانستند که اگر به مدد رمزی کلارک و ژنرال هایزر و سفرای آمریکا و انگلیس در اواخر قرن بیستم از سر قیام یک ملت، پریده به حاکمیت رسیده اند اما زمانه خیلی پیشتر از آن است که خلافت مطلقه را تاب بیاورد. بنابراین از سر ملعنت و حسابگری، رییس جمهور تراشیدند که در نهایت زیر دست همان ولی فقیه باید تِنگ و واتنگ و متناسب با شرایط زمانی جهان، به صد شیادی نقش ایفا کند. خمینی و نظام پلیدش خیلی از معادلات سیاسی و اجتماعی را وارونه کردند، بهم ریختند و مسخ کردند که لااقل در تاریخ معاصر جهان بی سابقه بوده و هست. این رژیم آدمکش مکار متزلزل حتا مفهوم و مرز «پناهندگی سیاسی» را هم مخدوش کرده است. تقریبا سی سال پیش بود که زنده یاد غلامحسین ساعدی مقاله جالبی نوشت که «پناهنده واقعی سیاسی کیست؟». زنده یاد گوهرمراد تبریزی زنده نماند تا ببیند امروز را که تعدادی از ایادی رژیم که یا سابقه بازجو و شکنجه گر دارند و یا تا دیروز سفیر تروریست پرور رژیم در اروپا بوده اند و حال با در اختیار داشتن رادیوها و تلویزیون های حامی رژیم؛ نقش «اپوزیسیون»!! به اصطلاح اصلاح طلب!! بازی می کنند. اصلاح طلب به همان مفهومی که آخوند مکار روحانی مدعی آن است که شاهدش هم «پورمحمدی» جلاد بی رحم می باشد که بعنوان وزیر دادگستری کابینه اصلاح طلبان!!، به جنایت خود مباهات می کند. ما باید همگام و همصدا با مقاومت سرفراز ایران، ارزش های مفاهیمی لغات را از دست ندهیم تا مبادا ناخواسته خلط مبحثی پیش آید.
پیش بسوی پرونده گشایی قتل عام ۶۷ در دادگاه بین المللی لاهه.
کاین هنوز از نتایج سحر است
حافظ
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم
می شکند.
نیما یوشیج
بی هیچ گزافه گویی، مجاهدین خلق ایران و مبارزان راستین راه آزادی؛ بار و جورکش بدترین مرحله تاریخی ایران بوده و هستند. ثقل طاقت فرسای این بار بی سابقه بردوش مجاهدین خلق است. خون دل می خورند، می ایستند و در تمامی جبهه های مقابله با پدیده شوم و خونبار و سرشار از نحس و نکبت و تقلب و زد و بند و دروغگویی خمینیسم با پرداخت سنگین ترین بها می رزمند و ایران و ملت عاصی ایران را در منطقه و جهان نمایندگی می کنند. لغز خوانی ها، سرزنش ها و اتهامات جعلی را تحمل می کنند و خم به ابرو نمی آورند. حقا که در عصر ما، چنین پدیده شگفت هدفمند و آزادیخواه در خور تأمل و بازبینی مجدد دارد از اعماق مسایل و حوادث.
اینک که به یمن انتشار فایل صوتی مرحوم منتظری، داغ دیرینی بر دل و جان ها و ننگ و نفرینی بر پیشانی سیاه خمینی و رژیم تبهکارش تازه شده؛ جا دارد که بیرون از احساسات تند زودگذر، نگاهی عمیق تر به این مهم داشته باشیم. آن رنج کشیدگانی که پیش و بعد ویا همزمان با قتل عام موحش سال ۶۷ ماندند و خاطره های نا باور جانگداز را کتاب کردند، چرا ما خوانده یا ناخوانده آنان و یادنامه هایشان را از یاد بردیم و امروز من هوادار بی یادی جدی از آن نازنینان معتقد و شرافتمند، گویی که با فایل صوتی بس گرانبهای مرحوم منتظری تازه از خواب نوشین بیدار شده ام. سال های سال است که سازمان مجاهدین خلق ایران به تناوب و تناسب موقعیت فاجعه عظیم را در زیر سقف آسمان جهان فریاد کرده اند. و شاهد این امر، خاطرات مستند و کتاب شده شاهدان زنده. مجاهدین خلق آنچه در توان دارند، ذره یی کوتاهی نکرده و نخواهند کرد. از بسیج ایرانیان در میادین و معابر جهان گرفته تا بسیج پارلمانترها و شخصیت های حقوق بشری جهان. اما به عهده خانواده های جگرسوخته داغدار است و زندانیان سیاسی که در زندان ها با روح و گوشت و استخوان خود شکنجه ها و ستم ها و تضییقات بیشمار و روزمره پاسداران نظام مرگ را تحمل کرده اند که جلو دفاتر سازمان ملل متحد در کشورها حتا ایران، اجتماع کنند و قطعنامه خود را به دفتر دهند. نباید بگذاریم که این آتش که شعله برکشیده است با گذشت زمان، فروکش کند و از برنامه خارج شود. تا این رژیم تبهکار با تمامی بحران ها و تزلزل ها هنوز برسر کار است، نباید این فرصت گرانبها را از دست بدهیم . باید از شخصیت های اروپایی و آمریکایی و غیره مجدانه بخواهیم که از موضع بشردوستی، این فاجعه را از طریق مطبوعات و رسانه ها به اطلاع ملت خود برسانند. ارزش وجودی آنها غیرقابل انکار است اما باید پارا و بیان را فرا تر از حوزه ما ایرانیان بگذارند. دیگر آنکه اگر قتل عام تابستان سال ۶۷ عظیم ترین است اما نباید فراموش کنیم که خمینی خونخوار و تبهکار و اتباعش از سال ۶۰ قتل عام را آغاز کردند که تا به امروز به بهانه های مختلف ادامه دارد. جلاد معممی بنام خمینی، هرگز پدیده یی غافلگیر کننده نبود. او در کتاب «توضیح المسایل» خود که سال ها پیش از به قدرت نشستن نوشته بود، آشکارا خطاب به طلبه ها و آخوند ها می گوید که حد زدن و تعزیر و اجرای احکام شرعی به عهده شما و حق شماست. همین در خود کلی معنی و از جمله «ولایت فقیه» را دارد. ساواک شاه این کتاب را ممنوع کرد! خمینی شیطان ملعون غریبی بود. او مثل سایه ساکت، کنار آخوند کاشانی بود و لب از لب در ملاء برنمی داشت . او حامی فداییان اسلام که کارشان را با ترور زنده یاد احمد کسروی شروع کردند، می بود. چون به قدرت نشست، تروریسم را دولتی کرد و رهبر وقت فداییان اسلام یعنی صادق خلخالی قصاب را محرم خود. او مثل تمام شیادی های دیگرش، نظام ولایت فقیه را «جمهوری اسلامی» خواند. در حالیکه نه جمهوری بود و نه اسلامی . چرا ؟ چون در همان ابتدای اقتدارش گفت: «اسلام یعنی آخوند» بر در و دیوار شهرها هم نوشتند. و ما از یاد نبرده ایم که معنایش هم کاملا واضح بود که نه اسلام مسعود رجوی، نه اسلام مرحوم شریعتمداری که می گفت اسلام منهای آخوند، نه اسلام زنده یاد کاظم سامی، و نه حتا اسلام بازرگان. دقیقا اسلام حوزوی و آخوندی آنهم از جنس خود پلیدش. وگرنه اسلام مرحوم طالقانی را هم نمی خواست. اسلام شاگرد سابق خود استاد جلال گنجه یی را هم نمی خواست که به خونش تشنه، مرد. تعریف کلاسیک «جمهوری» کاملا معلوم است و چیز تازه یی نیست. وقتی نظام بر محور ولایت فقیه استوار است، دیگر جمهوری یک جوک و دکور مضحک بیش نیست. خمینی ملعون و اتباع مثل خودش می دانستند که اگر به مدد رمزی کلارک و ژنرال هایزر و سفرای آمریکا و انگلیس در اواخر قرن بیستم از سر قیام یک ملت، پریده به حاکمیت رسیده اند اما زمانه خیلی پیشتر از آن است که خلافت مطلقه را تاب بیاورد. بنابراین از سر ملعنت و حسابگری، رییس جمهور تراشیدند که در نهایت زیر دست همان ولی فقیه باید تِنگ و واتنگ و متناسب با شرایط زمانی جهان، به صد شیادی نقش ایفا کند. خمینی و نظام پلیدش خیلی از معادلات سیاسی و اجتماعی را وارونه کردند، بهم ریختند و مسخ کردند که لااقل در تاریخ معاصر جهان بی سابقه بوده و هست. این رژیم آدمکش مکار متزلزل حتا مفهوم و مرز «پناهندگی سیاسی» را هم مخدوش کرده است. تقریبا سی سال پیش بود که زنده یاد غلامحسین ساعدی مقاله جالبی نوشت که «پناهنده واقعی سیاسی کیست؟». زنده یاد گوهرمراد تبریزی زنده نماند تا ببیند امروز را که تعدادی از ایادی رژیم که یا سابقه بازجو و شکنجه گر دارند و یا تا دیروز سفیر تروریست پرور رژیم در اروپا بوده اند و حال با در اختیار داشتن رادیوها و تلویزیون های حامی رژیم؛ نقش «اپوزیسیون»!! به اصطلاح اصلاح طلب!! بازی می کنند. اصلاح طلب به همان مفهومی که آخوند مکار روحانی مدعی آن است که شاهدش هم «پورمحمدی» جلاد بی رحم می باشد که بعنوان وزیر دادگستری کابینه اصلاح طلبان!!، به جنایت خود مباهات می کند. ما باید همگام و همصدا با مقاومت سرفراز ایران، ارزش های مفاهیمی لغات را از دست ندهیم تا مبادا ناخواسته خلط مبحثی پیش آید.
پیش بسوی پرونده گشایی قتل عام ۶۷ در دادگاه بین المللی لاهه.