۱۳۹۵ مهر ۸, پنجشنبه

مقاله يي از مهدي سامع دربارة انتقال مجاهدان اشرفي از زندان ليبرتي، با عنوان «کوله‌باري بر دوش»


نبردخلق 1/7/95 : « نبردخلق شماره  375، پنجشنبه اول مهر ۱۳۹۵- کوله باري بر دوش- مهدي سامع
از وقتي خامنه اي مطمئن شد که آمريکا به عراق حمله خواهد کرد، نابود کردن سازمان مجاهدين خلق ايران و يا به تسليم واداشتن آنان را در دستور کار قرار داد. ابتدا به شيطان «اعتماد» کرد و از طريق مذاکره و معامله با دولتهاي آمريکا و انگليس، آنان را وادار به بمباران پايگاههاي مجاهدين خلق نمود و اين دولتها عليرغم اعلام بي طرفي مجاهدين، با يک اقدام ننگين به بمباران پايگاههاي اين سازمان پرداختند.
با سقوط حکومت صدام حسين و اشغال اين کشور به وسيله آمريکا، مساله چگونگي برخورد با مجاهدان ساکن در پايگاه اشرف براي آمريکا نيز در دستور کار قرار گرفت. بر طبق قوانين بين المللي در مورد جنگ و اشغال، دولت آمريکا به عنوان دولت اشغالگر مسئول امنيت جان و مال ساکنان کمپ اشرف که در موضع خصم نبودند، بود. از آن جا که مجاهدين موضع بي طرفانه در جنگ داشتند، آمريکا بايد بلادرنگ تعهد خود به کنوانسيونهاي مربوطه (براي مثال کنوانسيون چهار ژنو) را اعلام مي کرد و بدون وقت گذراني و اما و اگر مفاد آن را اجرا مي کرد. همچنين بر طبق قوانين بين المللي، حاکميت جديد در عراق بايد به تعهدات خارجي حاکميت قبلي پايبند بوده و اقامت زنان و مردان مجاهد در اين کشور را به رسميت مي شناخت و از هرگونه فشار براي وادار کردن ساکنان اشرف به ترک محلي که سالها در آن زندگي کرده بودند و يا بازگذاشتن دست رژيم ايران براي ضربه زدن به مجاهدين خودداري مي کرد.
بديهي است از حاکميت جديد در عراق که وزن اصلي و نيروي هژمونيک آن وابسته به دربار خامنه اي بود، انتظار اجراي قانون و پايبندي به تعهد وجود نداشت. البته در جامعه عراق و در سطح نيروهاي سياسي و اجتماعي اين کشور که دست نشانده خامنه اي و مجري دستورات سپاه قدس نبودند، حمايت جدي و آشکار از حقوق ساکنان اشرف وجود داشت که در همان زمان به آگاهي عموم رسيد و تعدادي از همين فعالان به وسيله مزدوران سپاه قدس ترور و يا مخفيانه سَر بِه نيست شدند.
ايادي رژيم در حاکميت عراق که خامنه اي نيات خود را به آنان ابلاغ کرده بود، مساله حق حاکميت را مطرح کرده و بنابرين به ساکنان اولتيماتوم دادند که تا پايان سال 2003 عراق را ترک کنند. اين تصميم غير قابل «اجرا» در حقيقت پوششي براي «اجرايي» کردن نقشه ولي فقيه بود. از طرف ديگر دولت آمريکا پس از بمباران اوليه، سياست نابودي نرم (انحلال سازمان) را درپيش گرفت و براي اين پروسه تعيين موقعيت (استاتو) ساکنان را کِش مي داد. اما پايداري زنان و مردان مجاهد و بي سابقه ترين تلاش جهاني، به شمول تلاشهاي شبانه روزي هواداران مقاومت در دفاع از حقوق ساکنان اشرف،  سرانجام آمريکا را وادار کرد که تن به پذيرش کنوانسيون چهارم ژنو در مورد تمامي ساکنان دهد. تا پايان سال 2008 ميلادي آمريکا امنيت کمپ را به عهده گرفت. اما از آغاز سال 2009  ميلادي آمريکا با گرفتن تعهد از دولت نوري المالکي مبني بر عدم تعرض به ساکنان و تامين امنيت آنان، حفاظت از کمپ را تحويل دولت عراق داد. قبل از شروع سال 2009، مزدوران ولي فقيه با هدايت سپاه قدس به توطئه گري پنهان و آشکار و برخي از عمليات ايذايي عليه ساکنان مبادرت مي کردند. اما از آغاز سال 2009 ميلادي که حفاظت کمپ به مزدوران عراقي سپاه قدس واگذار شد، شرايط براي اجراي نقشه شوم خامنه اي تحقق يافت.
خامنه اي در ديدار جلال طالباني، رئيس جمهور آن زمان عراق، از تهران با لحني دستوري اما محترمانه مساله تهاجم و نابودي مجاهدين را مطرح کرد. حرفهاي صريح او در روز شنبه 10 اسفند 1387 (28 فوريه 2009) جاي ترديدي باقي نمي گذاشت که براي نابودي مجاهدين توافقاتي صورت گرفته است.  خامنه اي گفت: «انتظار اين است كه جنابعالي و جناب آقاي مالكي نخست وزير عراق، به صورت جدي عملي شدن توافقها و تفاهمهاي دو جانبه را پيگيري نماييد. [در مورد] توافق دو جانبه در خصوص اخراج منافقين از عراق، اين تصميم بايد عملي شود و ما منتظر تحقق آن هستيم.» (سايت خامنه اي)
البته مساله «اخراج» اسم رمز سرکوب در حد نابود کردن با همه ابزارها، دستگيري و تحويل دادن به دژخيمان ولي فقيه و وارد کردن حداکثر فشار براي خسته کردن و به تسليم واداشتن ساکنان بود. اگر مساله خامنه اي اخراج از عراق به يک کشور ديگر به جز ايران بود، لازم نبود که با انواع حيله ها و استفاده از ديپلماسي فشار و تهديد، در پروسه خروج و باز اسکان اخلالگري کند.
از آن به بعد دولت دست نشانده خامنه اي و مورد اعتماد آمريکا، به طور آشکار به يک سلسله اقدامات جنايتکارانه به طور مستقيم و يا از طريق مزدوران عراقي سپاه قدس دست زدند که طي آن دهها رزمنده مجاهد خلق به شهادت رسيدند.
در اين مسير «موجوديت سازمان و رد تسليم» دو خط سرخي بود که مجاهدين خلق آن را به عنوان خطوط غير قابل سازش و مذاکره بارها اعلام کردند. در بقيه موارد که برخي از آنها اهميت خاص خود را داشت، نمايندگان ساکنان در عراق و در خارج از عراق، اقدام به يک سلسله مذاکرات پيچيده و سخت همراه با «بِده و بِستان» کردند.
نتيجه حدود 13 سال پايداري، 13 سال ايستادگي بر دو خط سرخ، 13 سال مبارزه براي جلب حمايت ايرانيان و جهانيان و 13 سال مذاکره سخت و پيچيده در روز جمعه 9 سپتامبر 2016 (19 شهريور 1395) يک دستاورد ارزنده و يک پيروزي خارق العاده براي مجاهدين و يک شکست براي ولايت خامنه اي را به ثبت رساند. در اين روز آخرين گروه از مجاهدان ساکن زندان ليبرتي از عراق خارج شده و به تيرانا در آلباني وارد شدند. اما پروسه خروج بسا پيچيده تر از آن بود که بتوان تصور کرد. شايد روزي دست اندرکاران فرصت کرده و آن را براي ثبت در تاريخ منتشر کنند. بر طبق قوانين بين المللي و بر اساس کنوانسيوهاي حقوق بشر، مجاهدين حق داشتند که در اشرف سکونت داشته باشند. اما آنان با ظلم و زور مجبور به ترک اجباري خانه خود شدند و طي 13 سال از اشرف به ليبرتي و از ليبرتي به آلباني به طور سازمانيافته و جمعي، بدون تسليم و با حفظ تشکيلات نقل مکان کردند. اما اين پايان راه نيست و آنان که در اقيانوسهاي توفاني زندگي مي کنند، فن مبارزه با نهنگان را مي آموزند. بادبانها همچنان برافراشته است و کوله بارها بر دوش. ساحل امن تنها ايران آزاد و دمکراتيک است که مردم آن بدون ستم و تبعيض مذهبي، جنسيتي و ملي در کنار هم براي تحقق عدالت تلاش کنند».