شهباز بلند پرواز دنیای ادب و سیاست ایران نیز ناگزیر تحمیل سرنوشت محتوم انسان زمینی را پذیرا گشت و پر کشید تا مدار جاودانگی. در رثا و ثنای او نیز بسا سخن و واژههای زیبا نوشته و گفته شد و شیواترین را البته مسئول شورا و رئیس جمهور منتخب مریم رجوی.
من اما در حد خود اگر بخواهم منوچهر هزارخانی را با کوتاهترین کلام تعریف کنم، بیتأمل بر طنز و تیزهوشی بیشباهت او تکیه میکنم بدون آنکه بدانم آنها را از غنای دانش، شوق سرشار به هنر و ادبیات یا عشق بیشائبه به آزادی امانت گرفته باشد آنهم در وسعت بسیار که از قضا همین فروتنی گزیده ای را نیز در او و در قبال دانشوران صاحب شأن و هنرمندان ارزشمند بارز میکرد که بیمهابا خود را مثلا در برابر نابغهای گمنام در ایران که جز انگشت شماری با نام و ارزش آثارش آشنا نبوده و نیستند موری در مقابل غول بنامد و البته غیر از اینکه بهت، شگفتی و ستایش بیحد صاحب این قلم ناچیز را برانگیزد راستش اما رگهای از رشگ و غبطه نسبت به او را نیز در من بیدار کند با آنکه شانس و تجربه زندگی در فرصتهای نادر دیگری نیز در گذشته کم و بیش اسباب آشنایی و معاشرت با چونان او را برایم فراهم کرده بود.
بماند که تار و پود وجود منوچهر هزارخانی را اصلاً انگار فقط با هنر، ادبیات و سیاست بافته و آراسته بودند و هیچ یک از این سه برای او نه فصلی گذرا محض تفنن یا دلمشغولی در حاشیه زندگی بلکه تمامی زندگی بود.
بودن و زندگی کردن، زیستن برای ایستادن بر سر آرمان و مقاومت در برابر ایلغار هر دیکتاتور چه چکمه پوش یا نعلین به پا و در همه جای دنیا مانیفست زندگی منوچهر هزارخانی بود و خوشا بر او که تا روز و لحظه آخر بر آئین سنت مقدس خویش پای فشرد و از انجام آداب و مناسک آن کوتاه نیامد.
یادش همیشه گرامی بویژه در بهار در راه آزادی ایران