۱۳۹۷ دی ۱, شنبه

آگاهی، مسئولیت‌پذیری و اتحاد در کارگران فولاد از دکتر بهروز پویان، کارشناس علوم سیاسی از تهران

                                   مسئولیت‌پذیری و اتحاد کارگران
هفته‌های متوالی است که کارگران فولاد اهواز با جدیتی کم‌نظیر خیابانهای شهر را در اختیار گرفته‌اند. اگر ‌چه نیروهای سرکوب رژیم بارها تلاش کردند مانع آنها شوند و به‌رغم بازداشت تعدادی از آنان، اما عزم کارگران فولاد سپر سرکوب را درهم‌شکسته، رژیم را در وضعیتی بلاتکلیف قرار داده است.

تا همین جا قیام جانانه فولاد صحنه‌ای کم نظیر را در تاریخ مبارزات کارگری ایران رقم زده است. شاید در این شرایط نتوان تحلیل دقیقی از چرایی عمق و پایداری این جنبش به دست داد و باید آن‌ را به آینده موکول کرد اما این حرکت دارای شاخصهای منحصربه‌فردی است که می‌توان روی آن دست گذاشت و آن‌ را تا سطح یک حرکت تاریخی بالا کشید. روشن است که مبدأ این حرکت مطالبات صنفی بود که در اثر مافیای غارت رژیم ولایت فقیه، نخست در غالب اعتصاب و سپس در شکل تظاهرات دامنه‌دار و مداوم بروز کرد. مرور شعارهای کارگران و مردمی که به آنها پیوستند، نشان از یک روند تکاملی از یک حرکت صنفی به یک جنبش حق‌طلبانه عمومی دارد.

در شرایطی که طرح مطالبات سیاسی در صنوف و اقشار مختلف حتی دانشجویان، به یک تابو تبدیل شده و معترضان آشکارا از قرارگیری زیر تابلوی مطالبات سیاسی پرهیز می‌کنند و به‌رغم این‌که در یک نظام فاشیستی طرح هر گونه مطالبه‌ای لاجرم خصلت سیاسی خواهد داشت، کنشگران ترجیح می‌دهند تا از تابلوی مطالبه صنفی استفاده کنند. کارگران فولاد در مسیر رشدیابنده حرکت خود در غالب شعارهایی که روزانه در خیابانهای اهواز سرمی‌دهند، آشکارا سطح عمل خود را از حصار مطالبات گروهی به میدان خواستهای عمومی ارتقا داده‌اند.

رسیدن به این کیفیت در قیام، شاه‌کلید طلسم سیستم فاشیستی و ضربه نهایی به رژیم پا به گور سلطنت فقیه است. کیفیتی که اکنون باید الگوی سایر گروه‌های اجتماعی هم‌چون معلمان، رانندگان، دانشجویان و بازاریان قرار گیرد. هر چند پیام‌های همبستگی سایر گروه‌ها و اقشار از دانشجویان و معلمان گرفته تا رانندگان و بازاریان با قیام کارگران فولاد تحولی کیفی در قیام مردم ایران به‌شمار می‌رود اما تکثیر فرم و محتوای جنبش کارگران فولاد در حرکت سایر گروه‌ها کیفیت مورد انتظاری است که می‌تواند قیام سراسری را به قله بالندگی بالغ سازد.

پیش از اشاره به ویژگیهای قیام کارگران فولاد لازم است توضیحی در مورد مکانیزم عمل یک نظام فاشیستی(همچون رژیم ولایت فقیه) ارائه شود تا ارزش و کیفیت آنچه که اکنون توسط کارگران فولاد در خیابانهای اهواز جریان دارد بهتر نمایان شود.
کارگران فولاد در مسیر رشد یابنده حرکت خود در غالب شعارهایی که روزانه در خیابانهای اهواز سر می‌دهند، آشکارا سطح عمل خود را از حصار مطالبات گروهی به میدان خواستهای عمومی ارتقا داده‌اند.
جامعه در سیستم فاشیستی 
هر جامعه‌ای به‌طور طبیعی شامل گروه‌هایی است که حول منافع و یا اهداف مشخصی سازمان‌دهی می‌شوند. یک فرد ممکن است بنا بر منافع و اهدافی که دنبال می‌کند در چند گروه اجتماعی به‌طور همزمان حضور داشته باشد. فردی ممکن است از نظر منافع در یک صنف و از نظر اهداف و ایده‌های اجتماعی در یک حزب یا نهاد اجتماعی غیرانتفاعی دسته‌بندی شود. آنچه که این گروه‌ها را هم از نظر انسجام درونی هم در پیوند با سایر گروه‌های اجتماعی در یک همبستگی سراسری حفظ می‌کند، روابط مبتنی بر اعتماد اجتماعی و سرنوشت مشترک در منطق کلی جامعه است. بر این اساس، در عالم واقع، مرز مشخصی میان گروه‌های ذینفع نمی‌توان ترسیم کرد. چرا که در منطق کلی جامعه که واجد یگانگی در اهداف و منافع است، عملاً مرز میان گروه‌ها در یک رابطه پیچیده منافع و اهداف کمرنگ و حتی ناپدید می‌شود. از این‌رو منافع یک گروه مشروط به منافع سایر گروه هاست. در این دیدگاه، جامعه نه محصول ائتلاف گروه‌ها، بلکه حاصل اتحاد یا وحدت گروه‌های اجتماعی است. اما در نظام‌های فاشیستی، قدرت سیاسی، پیوند درون گروه‌ها و ارتباط میان گروه‌ها را از هم می‌گسلد و جامعه را تبدیل به یک جمعیت ذره‌ای می‌کند که در آن افراد نه به‌عنوان یک عنصر اجتماعی، که به قامت ذره‌ای رها شده از کلیه پیوندها، منافع و اهداف مشترک اجتماعی در می‌آیند. فاشیسم این فرایند را از طریق حذف اعتماد اجتماعی و فرافکنی تضادهای خود با جامعه، به افراد و گروه‌های اجتماعی با هم، انجام می‌دهد. در این حالت پیوندهای افقی افراد جامعه که آنها را به یکدیگر وصل می‌کند، جای خود را به پیوندهای عمودی می‌دهد که افراد ذره‌شده را مستقیماًً به رژیم فاشیستی وصل می‌کند. در چنین شرایطی و در فقدان منافع و اهداف جمعی و اجتماعی، منافع و اهداف رژیم حاکم، تبدیل به آرمانهای افراد می‌شود. در واقع آنچه که تحت عنوان منافع ملی در رژیمهای فاشیستی معرفی می‌شود، منافع رژیم فاشیستی است که هرگز ارتباطی واقعی با منافع جامعه ندارد. در این وضعیت نه تنها عرصه عمومی جامعه، بلکه عرصه خصوصی افراد نیز به تصرف رژیم حاکم در می‌آید. در یک کلام آنچه بر جا می‌ماند تنها عنوان جامعه است که از محتوای واقعی یک جامعه تهی شده است.

با مرور کارنامه‌ٔ رژیم ولایت فقیه به‌روشنی می‌توان تمامی ویژگیهای برشمرده شده برای نظام فاشیستی را در آن سراغ گرفت. از برچیدن احزاب و قتل‌عام مخالفان و شکستن قلمها و بریدن زبانها، تا راه‌اندازی یک جنگ ویرانگر ۸ساله برای سرپوش گذاشتن بر ناتوانی‌اش در اداره کشور و درست کردن بهانه برای سرکوب و کشتار مخالفان و جنگ‌افروزی‌های منطقه‌ای و صدور تروریسم و ساخت بمب اتم به بهای غارت و چپاول و به فقر و فلاکت کشاندن مردم. رژیمی که نه تنها سرمایه‌های اجتماعی، تاریخی و انسانی، که حتی به منابع طبیعی و محیط‌زیست این سرزمین نیز رحم نکرده و ایران را در به مرز نابودی تمام‌عیار کشانده است.

روشن است که برای شکست این رژیم فاشیستی، برقراری پیوندهای افقی در جامعه از طریق اتحاد گروه‌ها و افراد و بازپس‌گیری عرصه عمومی از فاشیسم دینی حاکم بر ایران، گامی مهم و اساسی است و آنچه که در قیام کارگران فولاد در حال حاضر خودنمایی می‌کند، حرکتی از این دست است. که ضمن فراخواندن سایر اقشار و گروه‌ها به اتحاد، عرصه عمومی را نیز برای بیش از یک ماه است که از قرق نهادهای سرکوبگر فاشیسم دینی ولایت فقیه خارج کرده‌اند.

 ویژگیهای خیزش کارگران فولاد
اکنون با توجه به اشاره مختصری که به ماهیت فاشیستی رژیم ولایت فقیه شد، می‌توان ویژگیهای خیزش کارگران فولاد اهواز را در ۳مقوله اساسی برجسته کرد
:
 آگاهی
افلاطون معتقد بود که فضیلت اخلاقی مشروط به دانایی است. به عبارتی، دانایی ضرورتاً عمل اخلاقی را الزام‌آور می‌کند. اما دانایی یا آگاهی مورد نظر افلاطون هم‌چون ایدئالیستهای مدرن پیوندی با تجربه زیست و عمل اجتماعی ندارد. این نوع آگاهی در یک فرم انتزاعی محصول پیش‌داده‌های ذهنی است. اما در فلسفه تجربی و بعدها به‌طور عمیق‌تر در فلسفه اگزیستانسیالیسم، آگاهی مشروط به‌عمل اجتماعی است. در واقع آگاهی از جنس وجودی است و بنابراین خارج از حیثیت عمل چیزی به نام آگاهی وجود ندارد. مارکس نیز آگاهی را در عرصه عمل اجتماعی جستجو می‌کرد. از نظر مارکس آنچه موجب خیزش طبقه کارگر می‌شود یک آگاهی دومرحله‌ای است که از سطح "در خود" به سطح "بر خود" بالغ می‌شود و ضامن قیام پرولتاریا علیه طبقه حاکم می‌گردد. به عبارتی کارگر ابتدا نسبت به موقعیت استثمارشده‌ٔ خود آگاه می‌شود، سپس با آگاهی از موقعیت طبقه خود و در یک اتحاد طبقاتی امکان قیام و انقلاب را پیدا می‌کند.

قیام کارگران فولاد ضمن فراخواندن سایر اقشار و گروه‌ها به اتحاد، عرصه عمومی را نیز برای بیش از یک ماه است که از قرق نهادهای سرکوبگر فاشیسم دینی ولایت فقیه خارج کرده‌اند.

بنابراین با پذیرش آگاهی به‌مثابه‌ عمل اجتماعی، می‌توان گفت که آگاهی در پشت درهای بسته و در انزوا و یا محفل‌های شبهه روشنفکری و در کافه‌ها و با گریز از صحنه عمل، ایجاد نمی‌شود. چندی پیش یکی از کارگران فولاد در سخنانی در جمع تظاهرکنندگان صراحتاً گفت که ما بردگان مصر باستان نیستیم، بلکه یک طبقه آگاهیم… روشن است که با چنین موضعگیری شفافی که کارگران نسبت به مسائلشان و عملی که انجام می‌دهند دارند، دوام و بالندگی این خیزش اتفاقی نیست. بلکه ریشه در یک آگاهی واقعی و برآمده از درک وضعیت عینی و در پروسه عمل اجتماعی دارد. تنها کسی که در پروسه عمل اجتماعی قرار دارد و رو در روی فاشیسم مقاومت می‌کند می‌تواند ادعای آگاهی داشته باشد. و اگر بپذیریم که آزادی مشروط به آگاهی است، عنصر انقلابی از لحظه‌ای که پا به عرصه عمل اجتماعی می‌گذارد در مسیر ارتقای آگاهی و فرایند آزادی قرار گرفته است.
مسئولیت‌پذیری
یکی از تالی‌های آگاهی اجتماعی، با تعریفی که در این مقاله ارائه شد، مسئولیت‌پذیری است. تا فردی نسبت به یک رویداد یا پدیده اجتماعی آگاهی نداشته باشد، صحبت از احساس مسئولیت بی‌معناست. از این‌رو شکل‌گیری آگاهی اجتماعی، مسئولیت‌پذیری را الزام آور می‌کند. البته منظور از آگاهی همان چیزی است که آن‌را از جنس عمل معرفی کردیم. وقتی فردی از موقعیت اسارت‌بار خود و افراد جامعه‌اش آگاه می‌شود، از آنجا که این آگاهی در میدان عمل اجتماعی برای گسستن بندهای اسارت شکل گرفته است، لاجرم خود را مسئول رهایی کل جامعه می‌داند. سخنان یکی از کارگران فولاد را یادآوری می‌کنیم که فریاد می‌زد، باید نسبت به آنچه در جامعه و افراد جامعه اتفاق می‌افتد مسئولیت‌پذیر باشیم، او تأکید می‌کرد که اگر ما نسبت به وضعیت دیگران بی‌تفاوت باشیم، مصیبت دیر یا زود بر سر ما نیز آوار می‌شود. در یک نمونه دیگر، یکی از بیانیه‌های کارگران فولاد را یادآوری می‌کنیم که در آن تأکید شده بود که نباید حرکت اعتراضی کارگران فولاد را به مطالبه دستمزد تقلیل داد بلکه آنچه کارگران نسبت به آن متعهد هستند تداوم تولید و صنعت است.
اتحاد
عنصر مسئولیت‌پذیری که خود برآمده از آگاهی اجتماعی است، ضرورتاً عنصر اتحاد را الزام‌آور می‌کند. عنصری که دقیقاً سد سرکوب فاشیسم دینی ولایت فقیه را، هر چه قدر سنگین باشد، در هم خواهد کوبید. و رژیم به هر کاری دست می‌زند تا اتحادی در میان افراد و گروه‌های جامعه شکل نگیرد. اما کارگران فولاد از آنجا که پیش‌شرط‌های لازم برای عنصر اتحاد، یعنی آگاهی و مسئولیت‌پذیری را دارند، نه تنها صفوف متحد خود را هفته‌های متوالی و در شرایط اختناق حفظ کرده‌اند، بلکه بسیار آگاهانه و هوشمندانه سایر اقشار و گروه‌ها مانند دانشجویان، معلمان و بازاریان را به اتحاد فرامی‌خوانند. هم از این‌روست که بر سایر گروه‌ها و اقشار جامعه از جمله معلمان، دانشجویان، رانندگان، کشاورزان، بازاریان و جامعه ستمدیده زنان میهن که پیشتازی خود را در قیام های یک‌سال گذشته به رخ رژیم زن‌ستیز ولایت فقیه کشیده‌اند، فرض است که به ندای یاری و اتحاد کارگران فولاد پاسخ شایسته دهند.