اینک خوانش دانشجو
مقاومت و پایداری و خون کاروانی از دانشجویان دهه ۶۰ در دانشگاههای ایران بذری را افشاند که یک دهه بعد شاخ و برگ زد و همان خاطرات و پایداریها، بدل به کانون شورش و اعتراض علیه حاکمیت ولایت فقیه گشتند.
آنچه در حافظه تاریخ این ۳دهه باقیمانده، گویای آن است که دانشجو نیز جدای از سیاهچالههای سراسر ایران در آن دهه خونین نبوده است. ۹۰درصد زندانیان دهه ۶۰ را دانشجویان و دانشآموزان تشکیل میدادند.
ایجاد دانشگاههای موازی تحت نام «دانشگاه آزاد» آن هم با شهریهٔ بسیار بالا، در واقع شکلگیری شرکتهای خصوصی برای غارت دانشجویان بوده است.
بذرافشانان امید در فلقها و شفقهای سرخ
به دهه ۶۰ رسیدیم. بیشک داستان دانشجو و دانشگاه در دهه ۶۰ هنوز نانوشته مانده است. این رسالت و مسئولیت را دانشجویان بازمانده از آن سالهای توفانی باید رقم بزنند. اما آنچه در حافظه تاریخ این ۳دهه باقیمانده، گویای آن است که دانشجو نیز جدای از سیاهچالههای سراسر ایران در آن دهه خونین نبوده است.
طبق اعتراف قاضیالقضاتهای مرگ در بیدادگاههای خمینی، ۹۰درصد زندانیان دهه ۶۰ را دانشجویان و دانشآموزان تشکیل میدادند. از همین اعترافهای ناگزیر میتوان دریافت که فضای دانشگاه و کلاسهای درس بدون حضور بسیاری از دانشجویان و یا کشتار آنان، چگونه بودهاند.
مقاومت و پایداری دانشجویان در مقابل خمینی از همان سال اول بعد از قیام ۵۷ شکل و قوام و استحکام گرفت. دانشگاهی که وارث مبارزات و حماسههای دهه ۵۰ بود، هرگز مغلوب کودتا علیه دانشگاه و مشتی دستآموز خمینی و سپاه پاسداران تحت عنوان «دانشجویان خط امام» نشد. غرور و اصالت دانشجوی ایران همان بود که بعد از کودتای خمینی هم راه را ادامه داد و در ۳۰خرداد ۶۰ هزار هزار به خیابان آمد تا از آخرین قطرات آزادی نگاهبانی کند و بذرافشان امید در فلقها و شفقهای سرخ دهه ۶۰ گردد.
مقاومت و پایداری و خون کاروانی از دانشجویان دهه ۶۰ در دانشگاههای ایران بذری را افشاند که یک دهه بعد شاخ و برگ زد و همان خاطرات و پایداریها بدل به کانون شورش و اعتراض علیه حاکمیت ولایت فقیه گشتند.
دانشگاه و جنگ
عامل اثرگذار دیگر بر حیات دانشجو و دانشگاه در دهه ۶۰، جنگ بود. جنگ که برای خمینی موهبت الهی بود تا تیغ سرکوبش را با دست بازتری به جان مخالفان و گروههای سیاسی بیاندازد، در دانشگاه هم سایه انداخت. دانشجویانی امکان فعالیت مییافتند که با جبهه و جنگ ارتباط فعال میداشتند. این فعالیت هم خودش را در فرهنگ مبتذلی بارز میکرد که از تمام بلندگوهای حاکمیت تحت عنوان «دفاع مقدس» و «فتح قدس از کربلا» تبلیغ میشد. در همین راستا شاهد بودیم که رژیم آخوندی روز ۱۶دی را «روز دانشجو» اعلام کرد! علت این بود که گروهی از دانشجویان در ۱۶دی ۱۳۵۹ در جبهههای جنگ با عراق کشته شده بودند!
تا اینجا شاهدیم که در دهه ۶۰، دانشجو و دانشگاه یا در زندانها و میدانهای اعدام بودند و یا در میدانهای جنگ ضدمیهنی. کار انجمن اسلامی و جهاد دانشگاهی هم تأمین نیروی جنگ بود.
در وصف خسارات علمی و افت شدید آموزش و تحقیق طی ۵سال اول جنگ و سلطهٔ ارتجاع بر دانشگاه، همین بس که در فاصله سالهای ۵۸ تا ۶۴ تعداد مقالات علمی دانشگاههای ایران که در روزنامههای معتبر خارجی چاپ شده فقط ۱۲۰عدد بوده است. در حالی که فقط در سال ۵۷ تعداد این مقالات به ۴۵۰عدد رسیده بود.
«زعیم جهل بر اسب مراد است
جهالت بر سریر و کامشاد است
رسولان خرد دلتنگ و بیچیز
تصور کن جهانی وحشتانگیز»
دانشجویان در صفار مقدم پیک
انباشت خاطرهها مترصد یک جهش
با پایان یافتن جنگ و برچیده شدن آن بساط فریب و اختناق و توسعهطلبی، کار دانشجو و دانشگاه در یک روند تعیینتکلیف شدن با حاکمیت قرار گرفت. از مقطع و دورهیی میگوییم که ۲عامل «قتلعامها و سرکوب افسارگسیختهٔ داخلی» و «ویرانگری جنگ»، بهموازات هم توانسته بودند جنبش دانشجویی را تحتالشعاع قرار دهند.
در نهفت این سالها، حافظهٔ دانشجو و دانشگاه مملو از خاطرههای جنایت حاکمیت ولایت فقیه در جامعه، در دانشگاه، در زندان و... شد. بستری شکل گرفت که همواره مهیا و مترصد ظهور جهش و حضور جنبش پایدار دانشجویی بود. این مرحله توأم با ریاستجمهوری رفسنجانی از سال ۶۸ تا ۷۶ شد.
دانشگاههای موازی، شرکت سهامیچپاول
یک تحول ضدعلم و خلاف هدف دانشگاه، کاری بود که رفسنجانی با دانشگاهها کرد. سیاست اقتصادی او خصوصیسازی در ایران بود که دانشگاهها را هم دربرگرفت. ایجاد دانشگاههای موازی تحت نام «دانشگاه آزاد» آن هم با شهریهٔ بسیار بالا، در واقع شکلگیری شرکتهای خصوصی برای غارت دانشجویان بود. از همین سالها هم بود که کیفیت آموزش بهغایت افت کرد و مدرکسازی تقلبی، یک روال گشت! برای اولین بار بود که آموزش رایگان برچیده و نظام طبقاتی بر دانشگاهها حاکم میشد. رفسنجانی دانشگاهها را تبدیل به محیطی برای تجارت کرد. در این سالها بسیاری از قبول شدگان کنکور سراسری بهدلیل بالا بودن شهریه نمیتوانستند به دانشگاه راه یابند. این عوامل نالایقی و چپاول بر خشم همجانبهٔ دانشجویان میافزود و در کمین فرصتی برای از هم دریدن تور اختناق و پردهٔ تزویر بودند.
شکست ناگزیر زنگار و اصالت ماندگار مرمر
بهراستی این دورهٔ ۱۹ساله برای حاکمیت ولایت فقیه چه دستاوردی داشت؟ گذشته از عقبماندگیهای علمی و تزریق مدرس و اندیشهٔ حوزوی، از نظر سیاسی و تعادلقوای بین دانشجو و دانشگاه با حاکمیت، چه حاصلی برای نظام داشت؟
در شمارههای پیشین گفتیم که تعارض اصلی در موضوع دانشگاه، همیشه بین امنیتی کردن محیط آن با دموکراتیک کردن آن بوده است. همیشه مشکل بین تمدن و ضدتمدن، بین قرن بیستم و بیستویکم با قرون وسطا و بین آزادی و ضدآزادی بوده است. به همین دلیل بهتر است پاسخ و حاصل کار در همان ۵سال اول بعد از کودتای ضدفرهنگی را از خود خمینی بشنویم.
خمینی در ۲۷فروردین ۶۴ که پنجمین سال به خاک و خون کشیدن دانشگاه به فرمان خودش بود، در یک سخنرانی با حضور کارگزاران وزارت فرهنگ و آموزش عالی نظامش، هم کینهٔ تاریخیاش و هم شکستش از دانشجو و دانشگاه را اینطور بیان و اعتراف کرد: «امیدوارم که احساس کرده باشید که همهٔ دردهای ایران از دانشگاه شروع شده است. دانشگاه، تلخیهایی داشت که به این زودیها رفع نمیشود. دانشگاهی که تمام گرفتاریهای ما منشأش در آن بود».
خاتمی در پای چوبههای «دار» و اعدامهای علنی در میدانهای شهرهای ایران، یک نمایشگاه سیرک و جمعآوری اعانه برای «حفظ نظام» راه انداخته بود! میدانداران جنایتهای دهه ۶۰ که در مقابل دانشآموزان و دانشجویان پیشتاز آزادی، «فشنگشان تمام شده»، حالا میخواهند یکچند صباحی با نمایشهای مخملین در سایهٔ ولایت فقیه، عمر نظام را کش بدهند و استراتژی «حفظ نظام» را پیش ببرند.
این درس تاریخ است که «آن که نامخت از گذشت روزگار ـ نیز ناموزد ز هیچ آموزگار». از همان فردای تسخیر مغولوار خانهٔ علم و فرهنگ، پیدا بود که دانشجو و دانشگاه هرگز مهمیزپذیر نمیماند. پیدا بود که هدف، هرگز ایجاد انقلاب بهمعنی واقعی نبود؛ بلکه هدف، کنار زدن مخالفان و دگراندیشان و نیز برهمزدن فضای دموکراتیکی بود که همواره در آن، آزادی بود که رشد میکرد؛ آزادی و دموکراسی که همیشه کابوس خمینی از ۲۳بهمن ۵۷ به بعد بود. آنچه در این دورهٔ ۱۹ساله بر دانشجو و دانشگاه ایران گذشت ـ که هرگز از رویدادها و تحولات بیرون دانشگاه و جامعه جدا نبود ـ اثبات مداوم این تعبیر پویا و بالنده است که «زنگار با سنگ مرمر چه تواند کرد؟».
یک نمایش، یک مکث، یک آزمون
انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۷۶ که نتیجهٔ آن بروز شکافی بزرگ در حاکمیت بود، فرصت یک مکث و یک آزمون را برای جنبش دانشجویی ایجاد کرد. این فرصت بهدلیل ویژهگی خاصی که داشت، تأمل و آزمایشی پیش پای دانشجو و دانشگاه نهاد.
در دورهای که ناامیدی مردم از حاکمیت ولایت فقیه هر دم افزون میشد و انزوای بینالمللی در تنگنایش برده بود، انتخاب محمد خاتمی محصول یک بنبست همهجانبه در اعمال سرکوب و جنگ بود. خاتمی که خود بیرقدار سانسور کتاب و مطبوعات، به کشتن دادن صدها دانشآموز در جنگ با عراق و همراهی با خمینی و خامنهای در تمام جنایات دهه ۶۰ بود، برای حفظ نظام و استمرار عمر آن دست به تبلیغ و نمایش و سیرکی تحت عنوان «اصلاحات» و «گفتگوی تمدنها» زد. در واقع خاتمی در پای چوبههای «دار» و اعدامهای علنی در میدانهای شهرهای ایران، یک نمایشگاه سیرک و جمعآوری اعانه برای «حفظ نظام» راه انداخته بود! به همین دلیل هم دانشجو و دانشگاه ایران در معرض یک آزمایش واقع شد.
دانشجو و دانشگاهی که وارث حافظه و خاطرههای کودتای ضدفرهنگی، زندان، اعدام و جنگ بود، از فرصت بروز پررنگ تضادهای داخلی حاکمیت و شکاف عمیقی که محصول آشتیناپذیری مردم با ولایت فقیه بود، سود جست و دوباره قوام گرفت. یکچند به بازسازی تشکل صنفی پرداخت تا با شرایط جدید انطباق یابد.
بیداد فزون و داد قلم
در فضای ایجاد شده، کمکم از گوشه و کنار مطبوعات داخلی و خارجی و کتابهای خاطرات و مقالههای گوناگون، جنایات دهه ۶۰ و حکایتهای قتلهای زنجیرهای ـ که زیر ضرب سرکوب و هیمنهٔ اختناق پنهان مانده بودند ـ سر باز کردند. همزمان تضادهای درونی حاکمیت بر اثر آگاهی مردم تشدید میشد و جاهایی به تعارض آشکار میکشید. یکی از این تعارضات در برخورد قوه قضاییه با مطبوعات بروز کرد. دانشجویان هم فرصت را غنیمت شمرده و روز ۱۸تیر ۷۸ یکی از روزهای سرریز شدن خشم دانشجو و دانشگاه علیه حاکمیت شد. خشم و کینه و خاطرهٔ متکاثف شده از ۲دهه گذشته، در شعار دانشجویان بالغ گشت: «مرگ بر خامنهای»! دانشجویان صحن دانشگاه را در اختیار گرفتند و خیابانهای اطراف دانشگاه را نیز تصرف کردند. ضربه آنقدر کاری بود که محمد خاتمی فرمان سرکوب داد و حسن روحانی هم که آن موقع از مقامات امنیتی نظام بود، دانشجویان را «اراذل و اوباش» نامید و از سرکوب شدید دانشجویان حمایت کرد!
در پیشزمینهٔ قیام ۱۸تیر ۷۸، دانشجویان چه پیامی را دریافته بودند؟ پیامی که در ۲سال بعد از انتخاب خاتمی دریافته شد این بود که جریانی تحت نام اصلاحات، کارش متوازنکنندهٔ قدرت در حاکمیت جمهوری اسلامی تحت عناوین اصلاحطلب - اصولگرا است. میدانداران جنایتهای دهه ۶۰ که در مقابل دانشآموزان و دانشجویان پیشتازان آزادی، «فشنگشان تمام شده»، حالا میخواهند یکچند صباحی با نمایشهای مخملین در سایهٔ ولایت فقیه، عمر نظام را کش بدهند و استراتژی «حفظ نظام» را پیش ببرند.
گسستن بندها و پیوند با خاطرههای پیشین
آنچه در ۱۸تیر اتفاق افتاد، پاره کردن تور اختناق چندین ساله حاکم بر دانشگاه و رقم زدن یک سرفصل نو در حیات دانشجو و دانشگاه ایران شد. ۱۸تیر محصول نسل دهههای ۶۰ و ۷۰ بود. نسل جدیدی که حتی از قیام سال ۵۷ و سالهای حضور گروههای سیاسی، خاطرهای نداشت. خاطرات او فقط به دوران زمامداری و صدارت حاکمیت از اوایل دهه ۶۰ به بعد قد میداد. در ۱۸تیر ۷۸ حاکمیت ولایت فقیه در بخش عمدهای از دانشجو و دانشگاه ایران فروریخت و فصلی بین جنبش دانشجویی و حکومت ورق خورد.
قیام دانشجویان در ۱۸تیر ۷۸
دهه ۸۰ از یک طرف سالهای رشد تعارض نسل جدید و نوخواه با ولایت فقیه و از طرف دیگر افشا شدن مداوم ماهیت باندی به نام اصلاحات بود که خاتمی برای بیرون بردن نظام از مهلکه، آن را علم کرد. این جریان با انتخابات سال ۸۴ از حاکمیت فروافتاد. خامنهای با بیرون آوردن احمدینژاد از صندوقهای رأی، بار دیگر امکان اصلاحناپذیری نظامش را به نمایش گذاشت. همهٔ این صحنهها، سوختبار آگاهی نسل جدید دانشجویان میشد که دیگر ریشه و اساس نظام ولایت فقیه را شناخته بودند و از آن نفرتی آمیخته با نفی کامل آن داشتند.
دانشجو و انفجار بزرگ ایران
زمینههای ایجاد شده در ۲دهه گذشته مترصد انفجاری بزرگ بود. کافی بود حکومت از روی ناگزیری چند مناظرهٔ تلویزیونی صورت بدهد تا ایران مهیای خشمی سراسری علیه ولایت فقیه شود. در کانون این خشم، دانشجویان و نسل جدید بودند. از خرداد ۸۸ که خامنهای با مهندسی انتخابات، نظر و رأی خودش را از صندوقها بیرون کشید، ایران تا ۷ماه شاهد قیامی شد که هفتهبههفته رادیکالتر میگشت و در آذر و دی ۸۸ به نفی کامل ولایت فقیه رسید. بخش عمدهای از پیشتازان این قیام را دختران دانشجو و زنان حتی خانهدار برعهده داشتند. در این قیام ۳نسل از دانشجویان به هم پیوستند.
تجمع دانشجویان دانشگاه قزوین در ۱۶آذر ۱۳۸۸
قیام سال ۸۸ درون حاکمیت را هم تصفیه کرد و خامنهای را با مواجببگیران و ملازمان وظیفهپرورش تنها گذاشت. این قیام اگر چه به اهدافش بهطور کامل نرسید، اما خط پررنگ نفی نظام آخوندی را رسم کرد. پس از این قیام، آنچه برای خامنهای ماند در حد نمایندگان ولایت فقیه، مجلس، قوه قضاییه، دولت، سپاه پاسداران و نیروی انتظامی و بر گرد سفرهنشینان حکومتی بود. ثقل سنگین دانشجو و دانشگاه از هر دو جناح نظام کنده شد.
ادامه دارد...تجمع دانشجویان دانشگاه قزوین در ۱۶آذر ۱۳۸۸
قیام سال ۸۸ درون حاکمیت را هم تصفیه کرد و خامنهای را با مواجببگیران و ملازمان وظیفهپرورش تنها گذاشت. این قیام اگر چه به اهدافش بهطور کامل نرسید، اما خط پررنگ نفی نظام آخوندی را رسم کرد. پس از این قیام، آنچه برای خامنهای ماند در حد نمایندگان ولایت فقیه، مجلس، قوه قضاییه، دولت، سپاه پاسداران و نیروی انتظامی و بر گرد سفرهنشینان حکومتی بود. ثقل سنگین دانشجو و دانشگاه از هر دو جناح نظام کنده شد.
ادامه دارد...