۱۳۹۶ مرداد ۳, سه‌شنبه

علی مقدم: بهای آزادی... ...


از داخل لنز دوربین به خواهر مریم که چون کوهی سربلند و مغرور بر روی سن در سالن ویلپنت پاریس ایستاده است نگاه می‌کنم.

در میان کف زدن‌ها و ابراز احساسات جمعیت. صدای پرشور وی آخرین کلمات سخنرانی‌اش را با عشق و امید و ایمانی عمیق بیان می‌کند. آوایی که فریاد آزادی را در گوش جان خلق‌های تحت ستم میهن دربندمان و در سراسر جهان طنین‌انداز می‌کند... ...



.
((‌ هموطنان عزیزم. من به قدرت عظیم شما تکیه دارم که برای آزادی و برابری بی‌تاب و بی‌قرار است. من به شما زنان و جوانان ایران امید دارم. به همه شما... . به هموطنان کرد. بلوچ. عرب. آذری. ترکمن. لر و بختیاری. در شما نیرویی هست که با مقاومت و اعتراضتان ولایت‌فقیه را درمانده کرده است؛ و در شما قدرتی هست که قطعاً می‌تواند استبداد مذهبی را سرنگون کند... ... و حالا دوران تهاجم و پیش روی است. عهد آخوندها به سرآمده است. زمان زمان هزار اشرف و ارتش آزادی ست. پس ای فرزندان میهن بپا خیزید و کانون‌های رزم و مقاومت را برپا کنید. برای آزادی و حاکمیت مردم به پیش. به پیش. به پیش... ... .))‌ در کادر دوربین خود چهره‌های جمعیت بپا خواسته‌ای را در سالن می‌بینم که با آخرین توان به فرمان خواهر مریم لبیک گفته و با مشت‌های گره‌کرده فریاد حاضر حاضر حاضر خود را سر داده‌اند... ...در حین حرکت با دوربین بر روی چهره‌های این جمعیت بی‌قرار من هم هم آوا با آنان فریاد می‌زنم... . حاضر...حاضر... حاضر... ...
 و می‌سرایم... ..
 هر کلام حق که بر لبت    می‌آید                  صد عاشق جان بکف پی‌ات می‌آید
تو شمع و چو پروانه شود از پی تو                 هر سوخته دل که در صفت می‌آید... ... ...
صدای حاضر حاضر جمعیت تمامی سالن را فراگرفته و هرلحظه اوج بیشتری به خودمی‌گیرد... حاضر... حاضر... . حاضر.
... . در حال تنظیم کادر و جابجایی دوربین خودم بودم که پنجه نوازنده هنرمندی به آرامی آرشه اش را بر روی سیم ها ی نازک تا رچلواش در گوشه سن به حرکت درآورد و نوای محزون و غم‌انگیز برآمده از نت‌هایش صدای همهمه و فریادها را درهم شکست و انبوه جمعیت حاضردرسالن را در فکر خود فروبرد... ... ..
از نوشته کتاب لیست شهدای مقاومت ایران به آرامی به سمت عقب زوم می‌کنم تا رنگ سرخ نماد آن تمامی کادر تصویری را در لنز دوربینم پرکند. حمل این کتاب بار سنگین امانتی بزرگ در دستان خواهر مریم است که باید همواره آن را تا سرمنزل مقصود رهایی خلق ایران به همراه خود داشته باشد. باز شدن کتاب و ورق خوردن صفحات آن. چشمان فاطمه مصباح ۱۳ ساله را از میان صدها عکس دیگر شهدا درکادرلنز دوربین من قرارمی دهد که با نگاه معصومانه‌اش به خواهر مریم خیره شده است... ..

ملودی حزن انگیربرآمده از سیم‌های تارچلو به‌خوبی احساس درد و رنج و غم و اندوه هزاران مادرداغدیده بیش از ۱۲۰ هزار شهید راه آزادی خلق را به دل‌های میلیون‌ها شنونده‌اش درسراسرجهان منتقل می‌کند. سکوت خواهر مریم ناشی از ناکام ماندن کلام از بیان این همه درد بود. دردی جانکاه که اینک موسیقی بدون کلام با ملودی زیبای خود بیانش را اینچنین استادانه آغاز کرده است. نت‌های غم‌انگیز ملودی در بالای سرجمعیتی برابر با همان تعداد شهدا از ملیت‌های مختلف به پرواز درآمده. طنین اندازمی شود و ره می پیماید... ...

نور شمع‌ها و تلفن‌های همراه در دست ده‌ها هزار نفرازمشتاقان راه آزادی در تاریکی سالن. کهکشانی از ستاره‌های درخشان شهدا را در مقابل لنز دوربین‌های ما خلق کرده است. هر نوری احساس حضور یکی از آن ۱۲۰ هزار شهید به خون خفته را دردرذهن ها یمان تداعی می‌کند.

یک نور اشرف... یک نور موسی... . یک نورسعید سلطانپور... یک نور. محمد ضابطی... یک نور مادرذاکری... ... یک نور ندا... یک نور ترانه... . یک نور صبا... . یک نور آسیه... .. یک نور شهرام احمدی... . یک نور فرزاد کمانگیر.. یک نور ریحانه... یک نور زهره... . یک نور رحمان... .. هرنورشعله شمع وجود شهید خلقی را از فارس و کرد و بلوچ و عرب و آذری و ترکمن ولر و بختیاری با خود به همراه داشت که برای آزادی مردم دربند خویش عاشقانه سوختند تا روشنای وجودشان تاریکی اختناق و ستم و نابرابری برآمده از افکار پوسیده مرتجعان حاکم بر میهنمان را از بین ببرد و صبح آزادی و رهایی خلق را برای دستهای پینه‌بسته و پاهای خسته ودرزنجیر مردم تحت ستممان در ایران به ارمغان بیاورد... ... . صحنه زیبای به وجود آمده توسط شعله نورها در کادر لانگ شات دوربین احساسات عجیبی را بطورهمزمان در وجود من ایجاد کرده بود. احساس مظلومیت و درد از ظلم و ستمی که بر تک‌تک آن شهدا و خانواده‌ها و عزیزانشان رفته بود... ... . احساس کینه‌ای عمیق نسبت به آخوندهای جلادی که از پنجه‌های کثیفشان خون‌های ۱۲۰ هزار شهید راه آزادی قطره‌قطره چکیده بود...؛ و احساس غرور و افتخاری بزرگ از وجود این همه زن و مرد قهرمان که بهای آزادی خلق خویش را با فدا کردن جانشان چه زیبا و عاشقانه و جانانه پرداخت کرده بودند... . بهای آزادی که اینک بطورسمبلیک در نقشه ایران نقش بسته و در دستان خواهر مریم با سرافرازی تمام بر روی سن حمل می‌گردید... ... .

از دریچه چشمی دوربین به کادر داخل لنز نگاه می‌کنم. نوشته بهای آزادی در زیر نقشه ایران دیده می‌شود. تصویری زیبا و سمبلیک و به یادماندنی برای ثبت در سینه تاریخ. تصویری از مقاومت یک خلق درتاریک ترین دوران تاریخی خویش. تصویری از شعله مبارزه و مجاهدت درنبردی بی‌امان برای به دست آوردن آزادی. آزادی که هیچ‌گاه درسینی طلائی به هیچ خلقی تقدیم نشده است مگر آنکه بهای آن را به سنگین‌ترین وجه ممکنه‌اش پرداخت کرده و شایسته آن گشته باشد... ...
بهای آزادی که اینک در دستان خواهر مریم حمل می‌شود... ... ... ... ... .
این بهای آزادی... ... ..
آن   اشگ هزار مادر غم دیده ست                کزچشم پر از خون به رخش می‌آید
آن  نور امید است به زندان خموش              که درخشد به دل ودرنگهش می‌آید
آن بهای آزادی ست در پرچم سرخ                افراشته بر چوبه دار و بکفش می‌آید

و آن خروش آزادی خلقیست به بند               که بگوش دل وجان ازقدمش می‌آید... ... ... ... .