وای به حال ولیفقیه درهمشکسته!
این ضربالمثل فارسی وصف حال امروزین نظام درهمشکستهٔ خامنهای است؛ نظامی که دیگر همپیالهها و همراهان و رفیقان سابقاش نیز، از دولتی و مجلسی تا روزنامهنگار وابسته و تحلیلگر و کارشناس حکومتی، سرزنشکنان به صحنه آمده و تلاش میکنند حساب خود را از رژیم جدا کنند.
این از جمله نتایج و آثار قیام سراسری آبان است که مهرههای ریز و درشت رژیم را در هراس از آتش انتقام خشم مردم به صحنه کشانده تا در وصف «حق اعتراض مردم»، «حقوق زنان» و «ممنوعیت اعدام کودکان» و... به لفاظیهای مشعشع بپردازند. مرز سرخهایی که سابق بر این هیچکس را یارای نزدیکی به آنها نبوده است.
اعدام کودکان زیر ۱۸سال یا هزینهٔ عظیم برای نظام
پروانهٔ سلحشوری، نماینده مجلس ارتجاع، از جمله مهرههای این نظام است که پس از سالها سکوت، زیر وحشت از قیام مردم، تازه به صرافت دفاع از آزادی و حق اعتراض مردم افتاده است؛ بهطوری که از آغاز قیام تاکنون بارها به صحنه آمده و با اظهارات خود، ضعف و ذلت نظام و ولیفقیه را به نمایش گذاشته است. وی در سخنرانی قبل از دستور خود در مجلس ارتجاع گفت:
«آزادی بیان یعنی اینکه کسی کتاب بنویسد و بگوید سیستم جمهوری اسلامی را قبول ندارم».
وی ضمن ابراز حسرتبهدلی نسبت به مطرود بودن تلویزیون و رسانههای رژیم نزد مردم، نسبت به فساد فراگیر در نظام آخوندی اشک تمساح ریخت و پرسید:
«اینکه زنان از برخی حقوق خود محروم باشد آیا جلوه دیگری از فساد نیست؟ اینکه مردم نتوانند طبق اصل ۲۷ قانون اساسی تجمع اعتراضی داشته باشند و بعضاً با تهدید و بازداشت مواجه شوند آیا فساد نیست؟ اینکه بعضی از مطبوعات و رسانهها و نمایندگان مجلس آزادی بیان نقد مسئولان و نهادها را خط قرمزهای فراتر از قانون تعیین کند فساد نیست»؟
سلحشور همچنین ضمن دلسوزاندن برای رژیم مرتکب یک اعتراف بیسابقه شد و گفت:
«بهرغم پیوستن ایران [رژیم] به منشور حقوقبشر(اعلامیه و میثاقین) و نیز کنوانسیون حقوق کودک، کودکان زیر ۱۸سال در ایران اعدام میشوند و به همین خاطر هزینههای عظیم برای نظام تحمیل میکنند».
تردیدی نیست که مردم ایران توهمی نسبت به اینگونه اظهارات ندارند. چرا که بهروشنی واقفند که این اظهارات بر زبان کسانی جاری میشود که خود طی سالیان متمادی همراه و همزبان و مؤید همین نظام بوده و با تمام وجود در پی حفظ کشتی ورشکسته نظام هستند.
فضاحت سوار شدن بر گاری رأفت و زباندرازی خودیها
اظهارات و اعترافاتی از این دست، تأویلها و تفسیرهای مختلفی را در سطح جامعه دامن زده است:
عدهای این اعترافات را نتیجهٔ ترس و وحشت از عصیان تودههای مردم دانسته و تحلیل میکنند که در آتیهای نه چندان دور این رژیم و همه مهرههای آن هستند که باید در قبال جنایت و خیانتی که نسبت به مردم و حقوق آنان مرتکب شدهاند، پاسخگو باشند و از این روست که مهرههای نظام جهت سفیدسازی خود و برای در امان ماندن از آتش خشم مردم، به این وسیله تلاش میکنند که دست و دامان خود را از این جنایتها و خیانتها بشویند.
دستهٔ دیگر بر این باورند که این نوع از اظهارات نشان دهندهٔ ریزش مفرط در درون این رژیم درمانده است: که عواملش را به این نحو به اعتراف و ابراز ضعف و ذلت کشاندهاست.
گروه دیگری نیز اینگونه واکنشها را ناشی از جنگها و انتقامگیریهای باندی و جناحی میدانند که موقعیت را مغتنم شمرده و حذف طرف مقابل را، آن هم شب انتخابات، در پیش گرفتهاند.
فارغ از صحتوسقم هر کدام از این تفاسیر آنچه در آن شکی نیست، این است که مقصود اصلی عوامل خودی حکومت از راهانداختن چنین نمایشات و بیان اظهاراتی در قالب مخالفت با عملکردهای نظام و طرفداری از حقوق مردم، اولاً در وحشت از قیام است و ثانیا بهمنظور حفظ همین رژیم صورت میگیرد. واضح است که اینان مهرههای همین نظام ضدبشری هستند که دهههای متمادی مهر سکوت برلب نهاده و بر همهٔ جنایتها و غارتهای سردمداران رژیم صحه گذاشتهاند و خود نیز در آن سهیم بودهاند.
روشن است که این زباندرازیها ناشی از وضعیت فضاحتبار ولیفقیه نظام است که بهرغم «عر و تیز» و «الدروم و بلدروم»های اولیه، ذلیلانه عقبنشینی کرد و از فرط ترس و وحشت از آتش انتقام خشم خلق بهسرعت سوار بر «گاری رأفت» شده و زبونانه خواستار رسیدگی و دلجویی از خانوادههای کشتهشدگان شد. این نشان میدهد که وضعیت برای رژیم هرگز به روزهای قبل از قیام برنخواهد گشت.
سرنگونی تنها پاسخ واقعی
از این جهت حنای مخالفخوانیهای مذبوحانه که هدفی جز حفظ کشتی ورشکسته نظام ندارد، دیگر رنگی ندارد. قیام سترگ آبان و خون بیش از ۱۰۰۰تن از جوانان شورشی میهن گواه تغییر دوران در تاریخ مبارزات مردم بر علیه نظام ضدبشری ولایت فقیه است.
بنابراین عوامل رژیم بیهوده آب در هاون میکوبند. تودههای ستمدیده فریب نمیخورند و از سرنگونی تام و تمام این رژیم کوتاه نخواهند آمد.