قیام مردم سوریه
أَیْنَمَا تَکُونُواْ یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ
سرنگونی بشار اسد در پی سرنوشت حزبالله لبنان، یک پند تاریخی به ما مردم دنیا و بهویژه به حاکمان سرزمینهای شرق و غرب میدهد.
این پند که، وقتی هویت دروغین داری، وقتی حقیقت با تو نیست، هر اندازه امکانات گرد خود جمع کنی، هر قدر نیروی مزدور بیاعتقاد بخری، هر قدر از حاکمیتهایی که به ملتشان پشت کردهاند کمک بگیری، هر تعداد زندان بسازی و آدم بکشی، هر چه مردم را سرکوبی کنی و به گلوله و بمب شیمیایی و موشک ببندی، هر چه به تعبیر قرآن خود را در قصرهای محصون و پناه برج و باروها و دیوارهای قطور پنهان کنی، ناگهان تمام آن پشتوانهٔ دروغین و مصنوعی از درون و بیرون از هم میپاشد. چرا؟ چون حقیقت با تو نبوده.
درست عکس همین پند هم برای مردم و انسانها صادق است.
این پند که وقتی هویت حقیقی و حقیقت با تو است، هرقدر کوچک باشی، و بیپناه و بیامکانات و ضعیف باشی، و به تو بتازند، و به تهمت و گلوله ببندندت، و به دارت بکشند و در شکنجهگاهها شکنجهات کنند، هرقدر تو را طرد و تبعید کنند، تو را بیپشتیبان بخوانند و تو را نادیده انگارند و تکذیبت کنند، ناگهان آن پشتوانهٔ حقیقت و حقیقی، از زیر خاک و از ورای دیوارهای زندانها و از دورجاهای تبعیدگاهها، تو را بر میکشد و میشکوفاند. چون حقیقت با تو بوده.
مصداق این سخن همین حکومت بشار اسد در سوریه است. همین حزبالله لبنان است؛ که هر دو از نیروی دروغ یعنی از حکومت سارقان حقیقت یعنی آخوندهای ولایت فقیه استفاده کردند؛ دلار و سلاح و نیروی مزدور و پشتیبانی نظامی و... گرفتند، اما هیچیک از اینها به یاریشان نیامد.
جالب است که این پند ساده را آنان که نمیخواهند بشنوند چون خود دروغین هستند، در نمییابند تا آن روز که سرنوشت سراغشان بیاید و همان «ناگهان» به آنان برسد. آخوندهای حکومت ولایت فقیه و تمامی نیروهایی که اساس موجودیت خود را بر این دروغ بزرگ که در خمینی متجلی شد قرار دادند از جملهٔ کسانی هستند که این پند ساده را نمیخواهند بشنوند. آنان که از روز اول بنای کارشان را بر چیدن خشتهای بنای دروغ نهادند و پیرامون آن سینه زدند و با توسل به آن سرکوب کردند و ملت و تمدن و طبیعت و سرمایههای انسانی و طبیعی ایران ما را به تاراج دادند. آنان گوش خود را به فریادهای مردم بستند. «مرگ بر» ها را نشنیده گرفتند و هر چه بیشتر به تزئین و تقویت بنای دروغی بهنام «انقلاب اسلامی و ولایت فقیه» کوشیدند. نه تنها در ایران زرادخانهٔ موشکی و اتمی و پادگانهای بزرگ در سراسر ایران بنا کردند، نه تنها زندانهای بزرگ ساختند و نه تنها کوشیدند در دانشگاهها همهٔ مراکز فرهنگی و حتی در مدارس و کودکستانها نفوذ کنند و دروغ را ترویج کنند. نه تنها بهقول امام حسین (ع) در هر شهر گویندهای از خود بر منبر نهادند و هر روز دروغ را با وقاحت بیشتر تبلیغ کردند، بلکه در پنج کشور دیگر شعبههای این بنای دروغ را ساختند و ارتشهای مزدور برای حفظ آن گماشتند. حتی در آفریقا و آمریکای لاتین نیز با پول دزدی و سرمایهٔ مردم ایران تلاش کردند تخم دروغ خود را بکارند.
اما در عرض یکسال، ... همهٔ این دروغپروریها و دروغسازیهای پنجاه ساله فرو ریخت و خس و خاشاکی از آن باقی نماند. و شگفت اینکه همچنان بر این نشنیدن ادامه میدهند تا آن روز «ناگهان»!
اما یک پند هم برای کسانی که میخواهند پند تاریخ و زمانه را بشنوند باقی است.
پند به آنها که بنای دروغ در چشمشان بزرگ مینماید. پند به آنها که مرعوب قدرت دروغساخته میشوند. فریب آن را میخورند و امید و ایمان خود را در معرض بادهای دروغ میگذارند و در برابر نعرههای دروغ به لرزه میافتند.
پند به آنها که نیروی حقیقت را میبینند و میشناسند اما به جای نگاه کردن به قامت خونچکان اما سرفراز آن، به آن کم بها میدهند و هیاهوی دروغها چشم آنان را میترساند.
پند به آنها که بهخاطر مقام و منصب و پول و امکانات، به دروغ نزدیک میشوند، و به خدمت آن در میآیند و تلاش میکنند باورهای حقیقتجویان را ضعیف کنند.
ما هماکنون در لحظهٔ سرنگونی بشار اسد با قامت بزرگ و شکوهمند حقیقت روبهروییم. حقیقتی را که یکروز بمباران میشد و بناهای شهرهایش یکی یکی مورد حمله قرار میگرفت، اما امروز از زیر خروارها دروغ سر کشیده میبینیم.
پندناپذیران هم این حقیقت را میبینند. اما به راه خود میروند.
اما ما پندپذیران میباید از این لحظهٔ تاریخ درس لازم را بگیریم.
د. نجمی