جامعهیی در آستانه انفجار
فاشیسم دینی حاکم بر ایران، با گذشت بیش از ۴دهه از حیات ننگیناش اینک در بحرانیترین وضعیت خود قرار گرفته است. گسستها و شکستهای عمیق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فساد مهارگسیخته و سیستماتیک و تنزل جایگاه منطقهیی و بینالمللی آن مختصات جدیدی را پدید آورده است. تلاشهای مذبوحانه خامنهای برای افزودن به شمار اعدامها نشان میدهد که دیکتاتوری مذهبی به آخر خط رسیده و در آستانه سقوط است.
وضعیت بحرانی نظام ولایت فقیه را میتوان در ۴محور اساسی زیر تحلیل کرد:
۱- جامعهیی در آستانه انفجار
رژیم با نارضایتی گستردهیی در میان مردم روبهرو است که بهدلیل فساد سیستماتیک، سرکوب بیرحمانه و بیکفایتی اقتصادی به نقطه جوش رسیدهاند. خیزشهای سراسری در سالهای اخیر، از دی ۱۳۹۶ تا خیزش ۱۴۰۱، نشان دادهاند که جامعه ایران دیگر به رژیم اعتماد ندارد و اوجگیری قیامها در آینده امری اجتنابناپذیر است. این همان شرط عینی انقلاب و سرنگونی است.
۲- مقاومت سازمانیافته و نقشآفرینی کانونهای شورشی
با وجود تمام سرکوبها، مقاومت ایران به نیرویی مؤثر و الهامبخش تبدیل شده است. کانونهای شورشی در داخل کشور، با سازماندهی مبارزات، تکیهگاهی برای مردم ناراضی تبدیل شدهاند. این کانونها، بهعنوان اجزای ارتش آزادی، نیرویی پیشرو در فرآیند براندازی بهشمار میروند.
تجربه ذیقیمت انقلاب سوریه بهعنوان یکی از انبوه تجارب موفق جنبشها اثبات کرد جز با برخورداری از یک نیروی جانبرکف و مقاومت سازمانیافته نمیتوان بر دیکتاتور جرار فائق آمد. مقاومت ایران بالفعل و نقد از چنین گنجینهای برخوردار است که میتواند بهعنوان شرط ذهنی در انقلاب دموکراتیک مردم ایران نقشی بیجایگزین ایفا کند.
۳- سقوط جایگاه منطقهیی نظام ولایت فقیه
در سطح منطقهای، سیاستهای توسعهطلبانه و تروریستی فاشیسم دینی به شکست منجر شده است. نیروهای نیابتی رژیم در عراق، سوریه، لبنان و یمن بهدلیل فشارهای داخلی و خارجی، تضعیف شدهاند و دیگر نمیتوانند بهعنوان اهرم نفوذ رژیم عمل کنند. با شکست فاحش و به حاشیهرانده شدن حزبالله در لبنان و سرنگونی بشار اسد در سوریه، ضربهای جبرانناپذیر به «عمق استراتژیک» رژیم وارد آمده است. آنچه اکنون «محور مقاومت»! خوانده میشود یک لفاظی بیش نیست.
۴- بنبست اقتصادی و ناتوانی در انجام اصلاحات
رژیم نه توان رهایی از بحران اقتصادی را دارد و نه میتواند کمترین اصلاحاتی در ساختار معیوب خود ایجاد کند. ورشکستگی اقتصادی، تورم افسارگسیخته و سقوط ارزش پول ملی، زندگی مردم را بهشدت دشوار کرده است. این بنبست اقتصادی، همراه با فساد ساختاری، اعتراضات مردمی را تقویت میکند.
افزایش بودجهٔ نیروهای نظامی رژیم نسبت به بودجهٔ زیرساختهای آموزش، بهداشت، صنعت، ارتباطات، انرژی و حملونقل در لایحهٔ بودجهٔ ۱۴۰۴ نمودار یک وضعیت جنگی است. تأثیر آن را در تنزل سرمایهگذاری در صنعت برق و نیز ۴۰برابر کردن قیمت مواد خوراکی از ابتدای دههٔ ۹۰ تاکنون میتوان بیشتر مشاهده کرد.
۳ستون استراتژی شکستخورده رژیم
رژیم ولایت فقیه برای بقا به ۳عنصر سرکوب داخلی، جنگافروزی منطقهیی و تلاش برای دستیابی به بمب اتمی متکی است، اما این استراتژی نیز در حال فروریختن است.
سرکوب داخلی: اعتراضات گسترده و پایدار، نشان داده است که سیاست سرکوب دیگر نمیتواند جامعه را مهار کند.
جنگافروزی منطقهای: شکست سیاستهای رژیم در منطقه و تضعیف نیروهای نیابتی، اثبات کرده که توسعهطلبی خارجی دیگر برای رژیم کارساز نیست.
بمب اتمی: تلاش برای دستیابی به سلاح هستهیی، نهتنها به انزوای بیشتر رژیم انجامیده بلکه جهان آزاد را علیه آن بسیج کرده است.
ترسآفرینی با توهم سوریهای شدن ایران!
برخی محافل استعماری، مدافعان سیاست مماشات و لابیهای رژیم در خارج جامعهٔ ایران و نیز جامعهٔ جهانی را از «سوریهای شدن ایران» میترسانند؛ یا بهتر بگوییم میترساندند. اکنون مشخص شده است که این فوبیای آخوندساخته هیچ پایهیی در واقعیت ندارد.
خانم مریم رجوی در کنفرانس راهحل ایران و نقش آلترناتیو دموکراتیک این «دروغ بزرگ» را به چالش کشید:
«برخیها فکر میکنند که سرنگونی این رژیم باعث بیثباتی میشود. وقایع ۱۴ماه گذشته باز هم نشان داد که عامل اصلی بیثباتی و ویرانگری در منطقه، همین رژیم است.
برخیها تحت تأثیر تبلیغات رژیم و لابیهای آن این دروغ بزرگ را ترویج میکنند که آلترناتیو این رژیم هرج و مرج و تروریسم است. در صورتیکه برای این رژیم تبهکار و جنگافروز، یک راهحل ایرانی وجود دارد...»
راهحل ایرانی برای تغییر
در مواجهه با نظام به بنبست رسیده و منفور آخوندی، تنها یک راهحل ایرانی و دموکراتیک وجود دارد که میتواند کشور را از این وضعیت نجات دهد. این راهحل، سرنگونی رژیم بهدست مردم و مقاومت سازمانیافته آنان است.
عناصر اصلی این راهحل عبارتند از:
مردم معترض و کانونهای شورشی: نیروی تغییر در ایران، در مردم ناراضی و کانونهای شورشی نهفته است که میتوانند قیامی سازمانیافته را رهبری کنند.
شورای ملی مقاومت: این ائتلاف دموکراتیک، با برنامهیی مشخص و شناختهشده، گزینهیی جایگزین برای دیکتاتوری کنونی ارائه میدهد. برنامه آن شامل تأسیس یک دولت موقت، برگزاری انتخابات آزاد جهت تشکیل مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی و تدوین قانون اساسی جدید است.
سازمان مجاهدین خلق ایران: با هزاران کادر آموزشدیده و تجربه مبارزاتی، موتور محرک مقاومت و الهامبخش جوانان ایران است.
برنامهیی برای آینده: مقاومت ایران بر آزادی، برابری و جدایی دین از دولت تأکید دارد. برنامه آن برای آینده شامل لغو اعدام، برقراری عدالت اجتماعی و ساختن یک ایران غیراتمی است.
ضرورت بهرسمیت شناختن مقاومت
مقاومت ایران، به جای اتکا به قدرتهای خارجی، به نیروهای داخلی و اراده مردم خود متکی است؛ بهعبارت دیگر از هیچ دولت و قدرتی نمیخواهد که مسئولیت تغییر را در ایران به عهده بگیرند، ولی بر یک نکتهٔ مهم در همان کنفرانس تأکید کرده است:
«همچنانکه بارها گفتهام: ما از هیچ دولت و قدرتی نخواستهایم که برای تغییر در ایران اقدام کنند.
اما از همه جهان میخواهیم:
اولاً، مبارزه مردم ایران برای سرنگونی رژیم را بهرسمیت بشناسند.
ثانیاً، همانگونه که در بیانیه ۵۱۰قانونگذار آلمان در تیرماه گذشته تأکید شده، رژیم ایران همه راههای فعالیت سیاسی برای تغییر را بسته است، لذا جهان آزاد باید حق مردم ایران برای قیام و حق کانونهای شورشی را برای مقابله با سپاه پاسداران بهرسمیت بشناسد».
آنچه مسلم است، رژیم ولایت فقیه، در آستانه سقوط قرار دارد و نمیتواند از بحرانهای چندلایه خود عبور کند. این شرایط، فرصتی تاریخی برای مردم ایران و مقاومت سازمانیافته فراهم کرده است تا به دههها سرکوب و استبداد پایان دهند.
با اتحاد مردم و مقاومت، آیندهای آزاد، دموکراتیک و روشن در انتظار ایران و ایرانی است.