۱۴۰۰ اسفند ۲, دوشنبه

بیخ گوش نظام چه می‌گذرد؟


                                     قیام آبان۹۸

این روزها همهٔ مسائل در نظام آخوندی حالت شتاب گرفته. از گرانی و تورم و رکود و بیکاری بگیرید،تادامنهٔ اعتراضات اجتماعی.از بیرون زدن بحران درمذاکرات و پیامد های خوردن زهر برجام تا بحرانهای منطقه‌یی نظام.

طبیعی است بازتاب هر یک از این بحران در درون رژیم لرزش و ریزش و تعمیق شکاف و تشدید تضاد باشد. اما سؤال این است که این مسیر به کجا ختم می‌شود؟ این موضوعی است که هر روز کارگزاران نظام در هر زمینه‌ای که حرف می‌زنند در مورد آن به نظام هشدار می‌دهند و نسبت به چشم‌انداز تیره و مبهم در پیش روی ابراز نگرانی می‌کنند. به راستی در پشت این ابراز نگرانیها چه چیز نهفته است؟

واقعیت این است که این روزها به‌دلیل شرایط بحرانی رژیم در همه عرصه‌ها هر یک از کارگزاران حکومتی وقتی دهان به صحبت باز می‌کنند لاجرم به‌نحوی بیان می‌کنند، که در ورای حرفهایشان چه نگرانی و هراسی نهفته است. اما مهمتر از آن این است که همه آنها هر کدام به بیانی بر یک وحشت مشترک دست می‌گذارند که تمامیت رژیم با آن روبه‌روست. وحشتی که ریشه در سیاست‌های شکست‌خورده نظام ضدمردمی ولایت فقیه از یکطرف و بی‌راه‌حلی رژیم از طرف دیگر دارد.

عرصه اقتصاد و وضعیت به‌غایت بحرانی آن مادی‌ترین میدان هشدارهای مشترک توسط سردمداران و کارگزاران رژیم است.

یک کارشناس حکومتی روز اول اسفند در روزنامه حکومتی دنیای اقتصاد در مطلبی با عنوان «زخم‌های کهنهٔ اقتصاد ایران» با یادآوری آثار بلافصل سیاست‌های شکست‌خوردهٔ اقتصادی رژیم نوشت: «در وهله نخست بحران اقتصادی فعلی حاصل نوعی رکود نهادی است که با غلبه امور سیاسی بر امور اقتصادی ایجاد شده است. به‌عنوان نمونه اتفاقات سال۸۸ منجر به شکل گرفتن شکافی میان دولت و مردم شد که به تعمیق بستر رکود انجامید».

پیش از این نیز سایر مهره‌های رژیم با اشاره بحرانهای اقتصادی در قیام دیماه ۱۳۹۶، که به شعار «مرگ بر خامنه‌ای بالغ شده بود هشدار داده بودند.

در عرصهٔ مذاکرات و برجام هم هشدارهای مشترک به شکست راهبردهای نظام و تهدید قیام ختم می‌شوند. علی بیگدلی کارشناس حکومتی در روز۳۰بهمن نوشت: «چرا باید برای هیچ و پوچ خود را درگیر تحریم و وضعیت فلاکت‌بار امروز بکنیم؟». در ادامه هم پیآمد این سیاست را به رخ سران نظام کشید و ضمن اشاره به تشدید فاصله طبقاتی و بزرگ‌تر شدن فسادها، بر ضرورت خوردن زهر مذاکره تأکید کرد و با بیان این‌که: «به‌واقع اکنون گسل ملت - حاکمیت به بیشترین حالت طی ۴۳سال اخیر رسیده است»، نسبت به فضای انفجاری جامعه هشدار داد. روزنامهٔ حکومتی همدلی که اظهارات بیگدلی را منعکس کرده در همین مطلب نوشته است: «بسیاری این هشدار را می‌دهند که تحمل مردم طاق شده» و در ادامه هشدار غلامعلی رجایی مشاور سیاسی رفسنجانی را خطاب به نظام آورده که ضمن اشاره به بحران معیشتی مردم گفته است: «دولت در این زمینه کوتاهی‌های جدی داشته است که نتایج آن برای جامعه در صورت ایجاد خشم عینی در مستضعفین فاجعه‌بار خواهد بود».

مستقل روزنامه دیگر باند مغلوب هم در روز ۳۰بهمن، به نوع دیگری همین «خشم عینی فاجعه‌بار» را که در زیرپوست جامعه جوشان است، با عنوان «خطر رادیکالیسم، بیخِ گوشِ ما» به نظام یادآوری کرده و نوشته است: «امروز، این خشم از بستر جامعه ایرانی، به درونِ لایه‌های نخبگانِ فکری و علمی نیز آن چنان رسوخ نموده که می‌تواند زنگِ خطری باشد هم برای جامعه و هم نهاد حاکمیت».

این روزنامهٔ حکومتی ضرورت عقب‌نشینی نظام در برابر خواسته‌های مردم را شرط بقای نظام دانسته و هشدار داده: «چنان‌چه نتوانیم در گسترشِ فضای گفتگویی توفیقی حاصل نماییم هزینه‌های هنگفتی بر نهاد حاکمیت تحمیل خواهد شد». در انتها هم ترس و نگرانی خود را این‌گونه ابراز کرده که: «قطعاً آینده می‌تواند عرصه کشاکشِ نیروهایی باشد که عاری از هر گونه تساهل خواهند بود و تنها دیوانه‌وار رو به سوی ویرانی گام بر خواهند داشت».

نکتهٔ قابل توجه در این ابراز وحشت‌های مشترک، اعترافات ضمنی کارگزاران نظام به تغییر تعادل‌قوا بین مردم و رژیم است. تا آنجا که در روز۳۰بهمن احمد شیرزاد عضو سابق مجلس ارتجاع، در روزنامه حکومتی آرمان، در مورد محدود کردن اینترنت به نظام هشدار داد که با دم شیر بازی نکند.

آری، فصل‌مشترک اغلب این هشدار ها، اذعان به خشم متراکم مردم است که اعتراف غیرمستقیمی است به فراهم بودن شرایط عینی انقلاب. روزنامه ابتکار از باند مغلوب در روز اول اسفند با بیان این‌که «حجم زیادی از انزجار، خشم و عصبانیت»، «موضوع اصلی وجه مشترک واکنش هاست» از انعکاس این خشم توسط خودیهای نظام ابراز نگرانی کرد و هشدار داد «واقعیت آن است که نتیجه انعکاس مداوم آن، چیزی جز باز تولید خشونت و خشم بیشتر در سایرین نخواهد بود».