(آخوند کردمیهن با همپالکیهای جودوکار)
گستردگی جنایتها و روشهای بسیار وحشیانه آخوندها هولناک است. شلیک از فاصله نزدیک به سر و قلب معترضان در برابر چشم مردم؛ استفاده از تکتیراندازان برای هدف قرار دادن مردمی که در خیابانها جمع شدهاند؛ تبدیل مدارس و مساجد به زندان دستگیرشدگان؛ شکنجۀ شدید زندانیان؛ انجام یک کشتار گسترده در بندر جنوبی ماهشهر، بهطوری که مردم بیسلاحی را که به نیزارها گریخته بودند، پاسداران با تیربار بهرگبار بستند و برقراری یک اختناق کامل با قطع اینترنت تا فریاد شکنجهشدگان به گوش مردم دنیا نرسد.
شمار واقعی شهیدان قیام از هزار نفر بسیار بیشتر است. اسامی بیش از ۴۰۰تن از آنان تاکنون توسط مقاومت ایران منتشر شده است. رژیم اجساد را تحویل خانوادهها نمیدهد، از برگزاری مراسم بزرگداشت جلوگیری میکند.
کشتار آبان ۹۸ یکی از هولناکترین جنایتهای قرن بیست و یکم است» («پیام خانم مریم رجوی به مناسبت روز جهانی حقوق بشر»، سایت «همبستگی ملی»، ۱۹ آذر ۹۸»).
آخرین آمار جانباختگان قیام آبانماه: «سازمان مجاهدین، بیش از ۱۵۰۰تن از شهیدان قیام ایران را در استانهای مختلف کشور ثبت کرده است که در میان آنان شمار زیادی از زنان و نوجوانان زیر ۱۸سال به چشم میخورد» (اعلامیۀ دبیرخانۀ شورای ملی مقاومت ایران، قیام ایران، شمارۀ ۵۷، ۲۸ آذر ۹۸).
(اعلامیۀ دبیرخانۀ شورای ملی مقاومت ایران، قیام ایران، شمارۀ ۵۷، ۲۸ آذر ۹۸).
نگاهی به «اشرار و اوباش» انقلاب مشروطه
در تاریخ ایران، «اشرار و اوباش»، همیشه، چماق سرکوب شاه و شیخ بودهاند و هیچگاه گامی در همراهی با مبارزان آزادی ایران برنداشتهاند. نمونههای روشن این واقعیت را در انقلاب مشروطه، دوران حکومت ملی دکتر محمد مصدّق و در این ۴۱سال اخیر تاریخ ایران میتوان دید.
***
مثالی از «تاریخ مشروطۀ ایران» اثر احمد کسروی، تاریخنگار روشناندیش ایران، که به گلولۀ دستپروردگان تاریکاندیش شیخ در بیدادگاه شاه کشته شد.
کمیسیون مالی مجلس شورای ملی ایران، بودجۀ کل کشور را در روز ۱۷ آبان ۱۲۸۶ شمسی در مجلس قرائت کرد که در آن برای جبران کسری بودجه، ۳۸۰هزار تومان از دریافتی سالانۀ دربار کم شده بود. این کار دستاویزی شد که دشمنان مشروطه و مجلس به بهانۀ آن غوغایی برپا کنند.
به دستور محمدعلی شاه، قاطرچیان، شتردارها، سرایداران و دیگر کارکنان دربار به این عنوان که مجلس حقوق سالانۀ آنها را قطع کرده است، در روز ۲۳ آذر ۱۲۸۶ ش به مجلس شورای ملی یورش بردند. در این یورش «دستهیی از اوباشان [محلّه] سنگلج به پیشروی مقتدر نظام و گروهی از بیسر و سامانان [محلۀ] چاله میدان به سردستگی صنیع حضرت» نیز آنها را همراهی میکردند. آنان وقتی برابر مدرسه سپهسالار رسیدند، «ناگهان به هیاهو برخاستند و به مجلس و مشروطه دشنامها سرودند... مجلسیان در به رویشان بستند و اینان رسیده چند گلوله به در زدند، سپس به سنگباران پرداختند».
شب آن روز نمایندگان و هواخواهان مشروطه در مجلس و پیرامون آن ماندند تا اگر هجومی از سوی اوباش صورت گیرد به دفاع از حریم مجلس برخیزند.
«بدخواهان نیز شب را در توپخانه به سردادند، لیکن آنان ایمن و دلآسوده میبودند، زیرا، گذشته از آنکه خود یک گروه بس انبوهی میبودند و بسیاری از آنان تپانچه و تفنگ همراه میداشتند، دستههایی از قزّاق و سرباز، با توپها در پیرامون آنها پاسبانی مینمودند. در اینجا نیز دیگهای پلو بر سر بار و خوراک فراوان بود. در بیشتر چادرها دستگاه بادهخواری برپا و با سرگرمی و بیخودی بهسر میبردند. گاهی کسانی تیر به هوا شلیک میکردند».
فردا، دوشنبه، هواخواهان مشروطه در مجلس و پیرامون آن بسیار شدند. «انجمهای محلی که شمارشان از صد بیشتر بود، در مدرسه جاگرفته هر یکی اتاقی را برای خود برگزیدند. نیز شمارۀ تفنگها بیشتر گردیده، تفنگداران در پشت بامها و بر سر منارهها و خانههای پیرامون سنگر بستند».
در همان روز «اوباشان به خانههای حاجی شیخ فضلالله [نوری]، سیدعلی یزدی و... دیگر ملّایان ریخته، هر یکی را خواه ناخواه، به میدان توپخانه آوردند... محمدعلی میرزا و این ملایان میخواستند وانمایند که ما کاری نمیداریم و این مردمند که مشروطه را نمیخواهند و از آن بیزاری مینمایند... با پیوستن این ملّایان به بدخواهان، دستگاه آنان ارج دیگر یافت و آشوب بار دیگر رویة کشاکش مشروطه و کیش گرفت. سیدمحمد یزدی یا سیداکبرشاه به منبر رفته میگفت: "زنا بکن، دزدی بکن، آدم بکش، امّا، نزدیک این مجلس مرو"... اوباشان، پیاپی، آواز به هم انداخته میگفتند: "مشروطه نمیخواهیم ـ ما دین نبی خواهیم"... هر کسی که کلاه ماهوت کوتاه بهسر و سرداری به تن میدیدند، مشروطه خواه شمارده، به آزارش میپرداختند و جیب و بغلش را تهی میگردانیدند. کم کم به بیباکی افزوده، هر کسی از رهگذریان مییافتند، عبا و کلاهش را میربودند و دست به جیب و کیسهاش میبردند. با دستور پیشوایان خود به ادارۀ روزنامه ریخته آنها را تاراج میکردند و تابلوها را آورده در میان میدان آتش می زدند...
شب سهشنبه باز هر دو سو در جایگاه خود ماندند... در مجلس امشب تفنگچیان بیشتر میبودند. جوانان به فراوانی به پاسبانی پرداخته و در آن سرما و شب دراز از پا ننشستند. در میدان نیز بدخواهان در چادرها نشسته ملایان در یکسو و اوباشان در سوی دیگر، به سرمی بردند.
فردا، سهشنبه، انبوهی در بهارستان و پیرامونهای آن بیشتر گردید. پایداری دو روزۀ مجلس به مردم دل داده، به آنجا میکشانید. امروز شمارۀ تفنگها نیز بیشتر گردیده به صدها رسید و از صدها به هزارها انجامید. چنان که هنگام شام دو هزار و هفتصد تفنگ میداشتند. امروز کارکنان تلگرافخانه و همچنین کارکنان واگون شهری و راهآهن عبدالعظیم دست از کار برداشته به نام همدردی به مجلس آمدند... از هر باره شکوه و نیروی آزادیخواهان رو به فزونی میبود...
در این روز «در میدان توپخانه خون نیز ریخته گردید. میرزا عنایت نام جوان زنجانی که به میان ایشان رفته، همچون دیگران، گوش به یاوه بافیهای سید محمد یزدی میداد، با دست اوباشان تکهتکه گردید... این شخص را با قَدّاره پاره پاره کردند و جسد او را به درخت میدان مشق آویزان کردند... امروز بلوا خیلی بزرگ شد. گفتند یک نفر دیگر نیز کشته شد... در روزنامۀ حبلالمتین مینویسد: میرزا عنایت هفتصد تومان اسکناس با خود میداشت که در میان اوباشان از جیبش درآورده، به بغلش گذاشت و آنان این را دیدند. نیز ساعت او و زنجیرش از زر میبود و اینها اوباشان را به کشتن او واداشت... نخست با رُوِلوِر به او تاخته چند تیری زدند و سپس با قدّاره زخمهای بسیار به او رساندند و چون او بیجان شد، پسر نقیب پیش آمده و دیگران را به کناری رانده، چنین گفت: "ای حضرات مسلمانان، شاهد باشید و در نزد جدّم روز قیامت شهادت دهید که من در راه دین اوّل کسی هستم که چشم مشروطهطلبان را بیرون آوردم". این را گفت و با کارد چشم آن جوان را کند. سپس، او را از درخت آویختند که هر یکی از اوباشان قدّارهیی به او میزدند» («تاریخ مشروطۀ ایران»، احمد کسروی، چاپ سیزدهم، تهران، ۱۳۵۶، ص۵۱۵).
(جمعی از اوباش ولایی در حال هم زدن حلیم نذری)
(یکی دیگر از همان اوباش ولایت معاش)
(دو تن از کبّاده کشان هارتل زن شورای شهر تهران)
(عزاداری به سبک خاصّ ولایت معاشان)
(داغ تزویر و ریا بر پیشانی رذالت پیشگان مردم فریب)