۱۳۹۸ دی ۱۸, چهارشنبه

هایدریش نظام ولایت و معضل جانشینی

قاسم سلیمانی و هایدریش
                                     قاسم سلیمانی و هایدریش
۱۴خرداد۱۳۲۱برابر ۴ژوئن۱۹۴۲، راینهارد هاینریش از بالاترین فرماندهان اس‌اس و طراح اصلی راه‌حل نهایی برای مسأله‌ٔ یهودیان (۱) ترور شد. او که به‌دلیل قساوت و جنایاتش، از «قهرمانان!» مورد علاقه‌ٔ هیتلر بود و از وی لقب «مردی با قلب آهنین» دریافت کرده بود، توسط تاریخ و مردم «قصاب» نامیده شد.

هیتلر هم مراسم دفن وی را با بسیج حداکثری، به‌زعم خودش با «جلال و شکوه» بی‌مانندی برگزار کرد تا «مشت محکمی بر دهان یاوه‌گویان شرق و غرب» زده باشد و حمایت «ملت همیشه در صحنه» از مقام عظمای «پیشوا» را به رخ جهانیان بکشد! هم‌چنین با نشان‌ دادن تصاویر جمعیت بسیج شده، ضمن برشمردن «سجایای»! این مهره‌ٔ از دست رفته‌ٔ خودش، علت حضور آن جمعیت در «عمق استراتژیک» نظام نازی را خدمات «حاج» راینهارد به ملل مجاور و «عشق» آنها به «سردار قلب‌ها» اعلام می‌کرد!

ارنست کالتنبرونر مدتی پس از هایدریش به این مقام گمارده شد و تا پایان عمر نظام «نازیستی» در همین مقام بود و در نهایت هم در سال ۱۹۴۶محاکمه و اعدام شد.
پر کردن چاله‌ٔ سلیمانی با کلوخ قاآنی
در پس پرده‌های هیاهوی پوچ و پروپاگاندای دستگاههای تبلیغی آخوندی، یک واقعیت نهفته وجود دارد. سلیمانی مهره‌ای نبود که برای این نظام با یک امضای ولی‌فقیه درمانده‌ٔ ولایت، قابل جایگزینی باشد.

تفاوت کارایی‌ «قاآنی» و پاسدار «سلیمانی» در نفوذ و کنترل نیروهای مزدور نیابتی رژیم در کشورهای منطقه مشخص است بنابراین از این نظر همان‌طور که خامنه‌ای برای این نظام «خمینی» نشد، هرگز قاآنی هم «سلیمانی» نمی‌شود.

نه این‌که «قاآنی» در جنایت و آدمکشی دست‌کمی از شخص سلیمانی خون‌آشام داشته باشد، نه! زیرا به تجربه می‌دانیم که هر کدام از مقامات کشوری و لشکری حکومت آخوندی، در خودشان در خون‌ریزی و جنایت توانایی ربودن گوی سبقت از دیگری را دارند. هم‌چنان که روحانی و خاتمی در پوش شیادانه‌ٔ اصلاح‌طلبی، در سرکوب دانشجویان چنان سبعیتی به‌خرج دادند که کمتر از جنایت‌های امثال لاجوردی در زندان یا خلخالی و رئیسی نبود. بلکه تفاوت را باید در برهه‌ٔ تاریخی ـ اجتماعی پدیده بررسی کرد.
چگونه حاج قاسم، حاج قاسم شد!
خط صدور ارتجاع از روز تأسیس سپاه روشن بود. اما به‌طور مشخص ارگان «سپاه قدس» مسئولیت‌های اخص خارج کشوری را در سپاه به‌عهده داشت و سلیمانی عملاً در مقام فرماندهی این نیرو، مقامش از فرمانده سپاه هم بالاتر بود. در اوج روزگار مماشات با حکومت آخوندی، در سال سوم دوره‌ٔ اول ریاست‌جمهوری شیخ شیاد، خاتمی بود که سلیمانی توسط خامنه‌ای بر این کرسی نشست.

در آن روزگار کشورهای غربی در برابر رژیم خط شوم مسامحه و استمالت را در پیش گرفتند و این سیاست کثیف تا همین روزها هم‌چنان توسط اروپائیانی که تشنه‌ٔ بازار مصرف ایران و گشاده‌دستی‌ها و امتیازات آخوندهای وطن‌فروش هستند، کمابیش ادامه داشت. بنابراین هرگز کشوری از این کشورها مانع فعالیت آزادانه‌ٔ سلیمانی در سودای تشکیل «هلال شیعی» و آموزش و صدور تروریستهای ولایی و تولید پی‌درپی گروه‌های شبه‌نظامی در منطقه نشد تا جایی که حتی از منطقه‌ٔ خاورمیانه خارج شده و به آفریقای شمالی و مرکزی و آمریکای جنوبی هم نفوذ کرد.

با «جنگ احمقانه» در عراق و روی کار آمدن مزدوران تحت فرمان خامنه‌ای در این کشور، زیر نظر قاسم سلیمانی، یک قلم تنها در عراق ۱۷گروه مختلف شبه‌نظامی و تروریستی با عناوین مختلف ساخته شد.

تجهیز و آموزش و گسترش نیرویی حزب‌الله لبنان و انصارالله یمن و حماس فلسطین و حتی دورنمای استفاده از فاطمیون در موطن اصلی‌شان یعنی افغانستان را نیز باید در همین شمار آورد. افزون بر این‌ها هسته‌های تروریستی در بحرین و امارات و عربستان.

به این ترتیب، قاسم سلیمانی محور تمام این گروهها و تروریستها بود و بالطبع سیاست‌های نظام در این کشورها هم پیش از ‌آن که زیر نظر وزارت‌خارجه‌ٔ رژیم باشد، تحت نفوذ قاسم سلیمانی بود. برای مثال توجه کنید که سفیر فعلی رژیم در عراق (ایرج مسجدی) و سفیر پیشین آن (دانایی‌فر) هر دو عضو سپاه قدس بوده‌اند و نه یک «دیپلمات» به‌معنای دقیق آن! به همین دلیل هم بود که قاسم سلیمانی نه تنها بالاتر از فرمانده‌ٔ سپاه و ارتش، بلکه بالاتر از وزیر خارجه‌ٔ حکومت آخوندی و حتی بالاتر از شخص روحانی، به کرات به‌عنوان نفر شمارة دو نظام ولایت پس از خود خامنه‌ای شناخته شده‌ است.
تاثیر به حاشیه رفتن خط مماشات
با توضیحاتی که آمد، واقعیت مطلق امروز این است که نه تنها پاسدار قاآنی نخواهد توانست فرمان خامنه‌ای مبنی بر «ادامه‌ٔ همان مشی پیشین سپاه قدس» را پیش ببرد، بلکه به‌دلیل تغییر سیاست در آمریکا سیاست مماشات هم تا حدود زیادی به محاق رفت و به این ترتیب دیگر حتی اگر خود قاسم سلیمانی دیگری را بر کرسی بگذارند، نخواهد توانست همان اقدامات پیشین را به همان نحو پیش ببرد.

شکست مفتضحانه‌ٔ برجام، شکست سیاست شوم کشورهای سودجوی اروپایی بود که رنج و خون مردم تحت سرکوب ایران را پشت صفحات توافقنامه‌های مختلف با رژیم آخوندی پنهان می‌کردند. در نتیجه دیگر چشم بستن بر تولید و تکثیر گروه‌های مختلف تروریستی در منطقه یا کشورهای دورتر چندان قابل‌تحمل و اغماض نخواهد بود و این همان قطع شدن بند نافی است که همه‌ٔ گروه‌های نیابتی جمهوری اسلامی را تغذیه می‌کرد.
این خط، این هم نشان
به این ترتیب باید گفت که:
اگر در تاریخ جانشین چنگیز خان توانست با همه‌ٔ خون‌ریزی، همان کشورگشایی را بکند یا سرزمینهای فتح شده را نگهدارد و مدیریت کند؛

اگر هیتلر توانست با گماردن کالتنبرونر به‌جای هایدریش، به همان پیروزیها برسد و خط شوم خودش را در کشتار و جنایت قتل‌عام ادامه دهد؛

اگر «خامنه‌ای» توانست «خمینی» شود و اگر «خاتمی» با همه‌ٔ شیادی توانست به گرد پای «بهشتی» حیله‌گر برسد؛

.. پاسدار قاآنی هم خواهد توانست «سردار» دیگری برای ولی‌فقیه درگل‌مانده‌ٔ ولایت شود.
این بار به‌دلیل وضعیت انفجاری جامعه و آمادگی مردم و کانون‌های شورشی برای قیامی دیگر، طعم مرگی که توسط قیام‌آفرینان به حلقوم جلادان سپاه و آخوندهای جنایتکار ریخته خواهد شد، هزاران بار تلخ‌تر از آن است که در یک لحظه بر سر سلیمانی آمد و او را به آرزویش (یعنی وصال درک و همنشینی با خمینی در قعر آتش و زباله‌دان تاریخ) رساند.

ـــــــــــــــــــــــ