۱۳۹۸ دی ۱۸, چهارشنبه

هلاکت قاسم سلیمانی و تبعات آن (گفت‌وگو با محمد محدثین) - قسمت اول

محمد محدثین مسئول کمیسیون خارجه شورای ملی مقاومت
                  محمد محدثین مسئول کمیسیون خارجه شورای ملی مقاومت
سؤال: بعد از هلاکت پاسدار قاسم سلیمانی، مقامات کشورهای خارجی در اظهاراتشان می‌گویند این اقدام مهم‌تر از کشتن اسامه بن‌لادن یا حتی مرگ رهبر داعش ابوبکر بغدادی است. نظر شما در این‌باره چیست؟

محمد محدثین: هلاکت پاسدار قاسم سلیمانی به دلایل مختلف یک ضربه مهلک و جبران‌ناپذیر برای رژیم آخوندی است. تا‌ آنجایی‌ که‌ به این مقایسه برمی‌گردد، باید تأکید کرد که اسامه بن‌لادن یا ابوبکر بغدادی یک ماشین ترور و بنیادگرایی و جنایت غیردولتی را نمایندگی می‌کردند. قاسم سلیمانی ماشین ترور و جنگ‌افروزی و صدور بنیادگرایی یک دولت و یک کشور را پیش می‌برد. دولتی حاکم بر یک کشور بزرگ، یک کشور استراتژیک با موقعیت سوق‌الجیشی و با امکانات بسیار گسترده‌یی مثل ایران. این دو ماشین ترور، دو کیفیت کاملاً متفاوت هستند. این ‌همان چیزی‌ است‌ که ما ‌از‌ روز اول‌ می‌گفتیم؛ اما خیلی‌ها که دنبال سازش با این رژیم بودند، دوست داشتند که نشنوند. خود رژیم گفته و می‌گوید که ما ام‌القرای جهان اسلام هستیم. اما ما یعنی مقاومت ایران از ام‌القرای تروریزم و بنیادگرایی این رژیم گفتیم. این را تأکید کنم که مقصود از ام‌القرای جهان اسلام، یعنی ام‌القرای تروریزم، ام‌القرای بنیادگرایی، ام‌القرای جنایت و جنگ‌افروزی. منظورشان از این ام‌القرا ـ که البته اسم ام‌القرا را هم خراب کرده‌اند ـ یعنی رژیم و ایران تحت حاکمیت آخوندها.

وقتی چنین کشوری با این همه امکانات، این ماشین تروریستی را راه می‌ا‌ندازد، واضح است که ضربات و عواقب و مسائلی که ایجاد می‌کند، بسیار بیشتر است؛ کما این‌که الآن دیگر تردیدی نیست که اگر رژیم آخوندی و همین نیروی تروریستی قدس به سرکردگی قاسم سلیمانی ــ یا فرماندهان قبلی‌اش ـ در این ۲۴، ۲۵سال چنین جنایتهایی را زمینه‌سازی نمی‌کردند، به هیچ‌وجه القاعده و داعش به‌معنی امروزی‌اش و با ابعادی که در این سال‌ها و در یک دهه گذشته دیدیم، اصلاً شکل نمی‌گرفت. شکل گرفتن نیروهای جهنمی مثل داعش و القاعده در دو دهه گذشته، اساساً متأثر از رژیم ایران و همین ماشین سرکوب و صدور ترور و بنیادگرایی‌اش است.

قاسم سلیمانی و جنایتکارهای مشابه او بودند که یا به‌طور مستقیم امثال داعش را تغذیه و کمک نمودند و یا زمینه‌سازی برای به‌وجود آمدنش کردند. این‌ها پسر عموهایی هستند که از یک دستگاه و از یک رگ و ریشه به‌وجود آمده‌اند؛ با این تفاوت که قاسم سلیمانی پشتش یک حکومت و کشوری با امکانات ایران هست. آن یکی اما یک جریان و یک گروه جنایتکار است. بالطبع قدرتشان و تأثیر‌گذاری‌شان بسیار با هم متفاوت است. بنابراین قیاسی را پرسیدید، از این بابت درست است.

اما از این مقایسه که بگذریم، واقعیت این است که رژیم ایران حقیقتاً یک پایه اساسی‌ا‌ش ضربه خورده است. ما از روز اول گفته‌ایم که رژیم حاکم بر ایران روی دو پایه بنا شده است: سرکوب و اختناق داخلی / صدور تروریزم و بنیادگرایی. حتی وقتی راجع به اتمی و یا موشکی صحبت کنیم، اتمی و موشکی پشتوانه‌ٔ صدور تروریزم و پشتوانه‌ٔ صدور بنیادگرایی و جنگ‌افروزی است. به همین خاطر بود که رئیس‌جمهور مقاومت خواهر مریم در سال ۲۰۰۳/ سال ۱۳۸۲گفتند که خطر نفوذ رژیم در عراق ــ آن موقع که تازه عراق توسط آمریکا اشغال شده بود ــ ۱۰۰بار بیشتر از خطر اتمی آن است. همان اتمی که این مقاومت افشا کرد. خواهر مریم به‌نمایندگی از جنبشی ‌که خودش پیشتاز افشای پروژه‌های اتمی رژیم بوده، گفت که خطر نفوذش در عراق ۱۰۰بار بیشتر است.

خطر نفوذ در عراق را قاسم سلیمانی با نیروی تروریستی قدس سازمان داد. در واقع نیروی تروریستی قدس با این جنایتکار شکل گرفت و بالا آمد و ساخته و پرداخته شد. این نفوذ‌ با مرگ قاسم‌ سلیمانی یک ضربه اساسی می‌خورد. علاوه بر این همان‌طور که در پیام خامنه‌ای هم اشاره شده بود، این فرد یک ستون سیاست خارجی‌اش بود؛ چون سیاست خارجی روی نفوذ در منطقه متمرکز بوده است؛ یعنی با نیروی قدس سپاه پاسداران. کما این‌که تمام سفرای کشورهای منطقه و کشورهای اسلامی توسط نیروی قدس و قاسم سلیمانی انتخاب می‌شد.

عنصر فراتری که کمتر به آن توجه شده، این است که حتی تنظیم‌کنندهٔ سیاست رژیم با آمریکا، نیروی تروریستی قدس بود. چون رژیم با اروپایی‌ها در اروپا یا در تهران صحبت می‌کند و رابطه دیپلماتیک و رفت و آمد دارند. با آمریکا هم در منطقه صحبت می‌کند؛ حالا یا به زبان واسطه‌ها یا در ملاقات‌های اعلام نشده و یا با ‌زبان ترور از طریق همین مزدوران.

مرکز همهٔ این‌ها در چیست و در کجاست؟ در منطقه است و در دست نیروی تروریستی قدس و قاسم سلیمانی. حالا کسی که سرنخ همهٔ این قضایا دستش بوده، به درک واصل شده است. حالا ضربه هولناکی که رژیم خورده همین است.

در ورای این‌ها قاسم سلیمانی یا نیروی تروریستی قدس نقش بلاجایگزینی برای خامنه‌ای ایفا کرده که همان رویکردش با مقاومت و اشرف و مجاهدین در عراق بوده است.

از سال ۱۳۷۶تا الآن در طول ۲۲سال گذشته این نیروی تروریستی قدس بوده که هر جنایتی در عراق یا در کشورهای خارجی علیه مجاهدین صورت گرفته، موتور محرکش همین نیروی تروریستی قدس و سلیمانی بوده است. محاصرهٔ پزشکی در اشرف و لیبرتی که ۲۷شهید به‌جا گذاشت، ۷حمام خون که ۱۴۰یا ۱۴۱شهید به جای گذاشت، حدود ۱۵۰۰مجروح، دهها عمل تروریستی دیگر که انبوهی مجروح به جا گذاشت، زد و بندهایی که در عراق علیه مجاهدین با دولت عراق و با طرف‌های ثالث کرد؛ همهٔ این‌ها از این نیروی تروریستی قدس و زیر دست این جنایتکار به‌دست آمده است.

در ۱۵۰عمل تروریستی که قبل از سال ۲۰۰۳ــ یعنی قبل از اشغال عراق توسط آمریکا ــ علیه مجاهدین در عراق صورت گرفته، نیروی قدس و شخص سلیمانی دست داشته‌اند. مثل انفجار اتوبوسی در خرداد ۷۸که تعدادی از خواهران و برادران در آنها شهید شدند. حمله به سواری در اردیبهشت ۷۴که دو خواهرمان شهید شدند. حمله به خانه مادران شهدای ما در بغداد و انبوهی موشک‌پرانی و موشکهای «اسکاد بی» در ۲۹فروردین ۱۳۸۰که خودشان بعداً گفتند با ۱۰۰۰موشک به قرارگاههای مجاهدین حمله کردند. این‌ها عملیات‌هایی بوده که توسط این جنایتکاران صورت گرفته است.

به‌خاطر همین کارها است که این ضربه‌ای بسیار مهلک برای رژیم است. اضافه کنم که هلاکت قاسم سلیمانی علاوه بر جنبهٔ نظامی و امنیتی و تروریستی‌اش، یک ضربه سیاسی و روانی‌ هم برای رژیم است؛ چون این‌قدر رژیم رنگ قدرت خودش را در تروریزم بارز می‌کرد و به بقیه هم همین را تفهیم می‌کرد که قاسم سلیمانی در عمل شخصیت شماره ۲و بلامنازع رژیم بعد از خامنه‌ای شده بود. همه هم این را به‌رسمیت می‌شناختند که این نفر دوم رژیم و غیرقابل مقایسه با روحانی و دیگران است. بنابراین این ضربه به‌لحاظ روانی و به‌لحاظ سیاسی، رژیم را در تعادل‌قوا کاملاً پایین می‌کشد و یک ضربه‌ای جانکاه برای خامنه‌ای و نظامش است.

سؤال: این ضربه در شرایطی است که ما در داخل میهنمان به‌ویژه در ۲ماه گذشته قیام آبان و کارزارهای درخشان کانون‌های شورشی را داشتیم. تحولاتی صورت گرفت که سر تا پای رژیم را به‌شدت لرزاند و در مقابل آینده‌اش قرار داد. آیا این ضربه را بایستی منفک از این قلمداد کرد یا ارتباطی بیین این‌ها وجود دارد؟

محمد محدثین: این سؤال بسیار مهم و اساسی است. آمریکا هرگز در یک خلأ در داخل ایران دست به چنین کارهایی نمی‌زند. به عبارت دیگر اگر دولت آمریکا احساس نکند که یک تمایل قوی در داخل ایران و یک اپوزیسیون قدرتمند در داخل ایران خواهان سرنگونی این رژیم و خواهان تغییر اوضاع هستند، به چنین ریسک‌هایی دست نمی‌زند؛ چون این‌ها کارهای پر ریسک هستند. به‌خصوص که در آمریکا یک سال قبل از انتخابات، همه‌چیز تحت‌الشعاع انتخابات قرار می‌گیرد. درست ۱۰ماه دیگر انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا است. این انتخابات مهمترین تحولی است که حتی از چند ماه پیش تحولات آمریکا را تحت تأثیر خودش قرار می‌دهد.

این حرف را آخوند روحانی رئیس‌جمهور رژیم در مورد خروج آمریکا از برجام به‌خوبی زد. روحانی گفت اگر قیام دی ۱۳۹۶نبود، آمریکا از برجام خارج نمی‌شد. چون به زبان او اگر اغتشاشات دی نبود،، ترامپ جرأت نمی‌کرد که از برجام خارج شود. در این حرف یک حقیقتی هست. روحانی البته در دعواهای داخلی خودشان خواست این حرف را استفاده کند؛ ولی واقعیت این است که وقتی دولت آمریکا احساس نکند این رژیم به‌طور جدی در معرض تهدید و خطر است، خیلی محتاط‌تر و محافظه‌کارتر خواهد بود.

این خواست مردم و مقاومت ایران در طول سالیان بوده که به این رژیم امتیاز ندهید و با این رژیم سازش نکنید؛ ولی این کار را می‌کردند. فرق امروز این است که از یک‌طرف رئیس‌جمهوری آمده که با اوباما و قبلی‌هایش متفاوت است و از طرف دیگر یک جریان جدی و فعال در ایران وجود دارد: سازمان مجاهدین، مقاومت ایران و کانون‌های شورشی که می‌خواهند وضعیت را در ایران عوض کنند. این واقعیت را هر کسی می‌بیند، نتیجه می‌گیرد که این دو موضوع با هم کاملاً پیوند دارند؛ به این معنی که آمریکا احساس می‌کند مردم ایران دنبال عوض کردن این رژیم هستند. پس دیگر سیاست مماشات و سیاست مراعات کردن رژیم موضوعیت ندارد.

من از یک زاویهٔ دیگری هم می‌توانم به این سؤال بپردازم. در واقع امروز آمریکا دارد به برخی از آن سیاست و خط مشی‌یی که از روز اول سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت در رابطه با این رژیم می‌گفتند، نزدیک می‌شود. ما از روز اول گفتیم تا این رژیم هست، امنیت در منطقه نیست. تا این رژیم هست، تروریزم هست. تا این رژیم هست، جنگ‌افروزی هست. این رژیم و صلح و آرامش عین جن و بسم الله می‌مانند. این حرف اساسی ما بوده است. اگر به ادبیات سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت مراجعه کنید، ما صدها بار تصریح کرده‌ایم که تا ریشه و کانون و قلب این اختاپوس بنیادگرایی در تهران هست، حتی مبارزه کردن با سرانگشتانش مثل حزب‌الشیطان و امثالهم به جایی نمی‌رسد. باید قلب این پدیده شوم بنیادگرایی ضداسلامی را هدف قرار داد. باید سر اختاپوس را هدف قرار داد که در تهران است. قاسم سلیمانی جنایتکار یکی از سرهای این اختاپوس بود.