از فرداى قیام ١٣٨٨، رژیم دریافت که راه و رسم مجاهدین یعنى قیام براى سرنگونى در جامعه دست بالا را دارد علاوه بر اقدام مهم امنیتى سیاسى که هدف و سرلوحه ى اصلى آن جلوگیرى از یک قیام جدید است، و این خط خود را در تحمیل شدن روحانى به ولایت فقیه جنایتکار در همان دور اول انتصابات نشان داد، رژیم تلاش میکند که نسل جدید جوانان ایران را با ترسانیدن از نام مجاهدین خلق، به انفعال و سر در گمى سیاسى بکشاند.
پروژه هاى تبلیغات فرهنگى علیه مجاهدین خلق اساسا از کانال اطلاعات سپاه و بیت خامنه اى کنترل میشود، انبوه کتابها، مقالات، انتشارات متعدد با هزینه ى هاى سر سام آور چاپ شده و الان هم تولید فله ى سریالهاى ضد مجاهدین خلق و فیلم هاى بلند قابل توجه هست چندى پیش فیلم سیانور که تحریف مبارزات مجاهدین، به خصوص مجاهد شهید مجید شریف واقفى، در زمان شاه را محور فیلم قرار داده بود، به زجر واره ى فجر تحمیل شد و به ان جایزه دادند که حتى جیغ عناصر سر سپرده اى باند رفسنجانى هم را دراورد.
الان فشار تبلیغاتى بسیار جدى در مورد فیلمى به نام ماجراى نیمروز در تهران بالا گرفته است که هدف ان چنگ زدن به صورت صخره اى بالا بلند مجاهدین یعنى حماسه ى اشرف رجوى و موسى خیابانى هست،البته از دشمن که نمیتوان جز اهانت و تحریف و دروغ توقعى داشت اما سئوال این هست که چرا الان؟
اول کمى به سابقه ى دست اندرکاران فیلم نگاه کنیم
"محمدحسین مهدویان تهیهکننده و نویسنده فیلم ماجرای نیمروز، متولد ١٣٦٠در شهر بابل است که در ارتباط با سپاه پاسداران به تولید فیلم پرداخته به گفته خودش فیلمی با موضوع زمینههای جنگ به نام استخوان لایزخم در سال ١٣٨٣ ساخته و در اختیار سپاه قرار داده است و فیلم ماجرای نیمروز را هم زیر نظر و پشتیبانی مستقیم سازمان هنری و رسانهیی اوج تولید کرده است.
سید محمود رضوی متولد ١٣٥٩ که تهیهکننده این فیلم است از اصولگرایان افراطی و حامیان جمنا (جبهه مردمی نیروهای انقلاب) در انتخابات اخیر رژیم است که در کار فیلمسازی در ارتباط مستقیم با سازمان هنری و رسانهیی اوج قرار دارد.
سازمان هنری و رسانهیی اوج وابسته به معاونت فرهنگی سپاه پاسداران در سال ١٣٩٠تشکیل شد، تشکیل این سازمان بهدنبال جمعبندی از قیام ٨٨ بود، در جمعبندی ارگانهای اطلاعاتی منجمله اداره کل التقاط وزارت اطلاعات که مخصوص مقابله با مجاهدین است آمده است که بر پایه دستگیریها، کنترل تلفن و ایمیلها مشخص شد که ٦٠تا ٦٥ درصد قیام ٨٨ توسط مجاهدین و هواداران انها سازماندهى شده بود،
انتقال پاسدار جنایتکار نقدى هم به بخش فرهنگى سپاه در راستاى همین سیاست تبلیغات شیطان سازى علیه مجاهدین است که توسط اطلاعات سپاه و با بودجه از طرف قالیباف صورت میگیرد.
در تهیه ى این فیلم سازمان مرکز انقلاب اسلامى از طریق فردى به نام محسن روزی طلب در تماس با رضوى کارگردان این فیلم بوده است.
البته تیتر فیلم کپى از یک فیلم وسترن میباشد و در فیلم با لجن پراکنى آخوندى به سردار کبیر خلق موسى خیابانى و اشرف مجاهدین، شهید یگانه ى مجاهد اشرف رجوى، میخواهند تبلیغ بکنند که مجاهدین وابسته بوده و از مبارزه بریده بودند و میخواستند دنبال زندگى شان بروند، این البته از تاثیرات همکارى بریده مزدورانى هست که در سالهاى اخیر در هئیت انجمن نجاست به تبلیغات ابلهانه ى در مورد مجاهدین با وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه مشغول همکارى بوده اند چرا که انها بریدن از مجاهدین و خیانت را میخواهند تحت عنوان دنبال زندگى رفتن توجیه کنند، این اراذل خودشان خوب میدانند که دنبال زندگى رفتن، اگر به خروج فرد از مبارزه هم بیانجامد اما بهر حال انتخابى هست که در مجاهدین به مثابه ى یک انتخاب فردى به رسمیت شناخته شده و خود مجاهدین در چهارچوب إمکانات محدود خودشان به طرف هر کمکى بکنند، اما خیانت و به سمت دشمن مردم و میهن رفتن، مقوله ى قابل چشم پوشى نیست،
در وراى همه ى این تبلیغات سرسام آور، ضعف استراتژیک رژیم در مقابل پیام رهائى و قیام براى آزادى مجاهدین، خود را نمایان میکند رژیم محاسبه کرده و میکند که تبلیغات شیطان سازى از مجاهدین برایش مسئله حل کن باشد، غافل از این که این تبلیغات نشان میدهد که دشمن اصلى رژیم در کجاست، عصاى پیام راه و شهادت موسى تمامى مارهاى تبلیغاتى ساحران بارگاه فرعونی ولایت فقیه را در یک دم، نابود خواهد کرد، اگر دجالیت و دروغ دست بالا را داشت، هنوز پدر جد اخوندها یعنى معاویه و فرعون حاکم بودند، در عصر کبیر آگاهى توده ها، در جوشش خون بیش از یک صد و بیست هزار شهید راه آزادى، و در پیام بهارانه ى مسعود و مریم، در وجود یگانه ى شوراى مرکزى مجاهدین که از زنان ذیصلاح انقلابى مجاهد تشکیل شده است، در پیام خون مقدس اشرف رجوى و موسى خیابانى قدرتى نهفته که کور اندیشان سپاه تنها در روز قیام و سرنگونى رژیم به آن پى خواهند برد،
دزدى، فساد، جنایت، و سابقه ى همه سپاه جنایتکاران براى مردم ایران و جوانان بسیار روشن است، اما اما
شرمم مى آید که در مقابل این تبلیغات سخیفانه ى رژیم بخواهم از مقام و شأن اشرف رجوى دفاع کنم، انگار که بخواهیم حرارت خورشید، طراوت بهار، درخشش نور را توضیح دهیم، اما بد نیست به خود اشرف مراجعه کرده و از کلام و پیام او بهره ببریم، خدا را شکر که ذره ى و قطره اى از وجود پر ارزش او در نامه هایش همیشه جارى و سارى است، اگر این نامه را بخوانیم و در احساس انسانى این اقیانوس عشق محو نشویم، باید در تعریف انسانیت خود، دوباره شروع کنیم.
اشرف در یک نامه به مسعود مینویسد:
باتمام بچههامون، با تمام عزیزانم، با تمام نورچشمانم، همانهایی که قهرمانانه شهید میشوند همیشه با آنهام، با آنها شکنجه میشوم، با آنها فریاد میزنم و با آنها میمیرم و زنده میشوم.
نمیدانم آتشی را که تمام وجودم را از نوک پا تا مغز سرم از پوست تا مغز استخوانم فراگرفته چه کار کنم، باور نمیکنم که هرگز این آتش، خاموشی داشته باشد، چقدر مرگ در این شرایط سادهتر از زیستن است، وای، وقتی خبر شهادتها میرسد باور کن با یاد شهدا بخواب میروم و با یاد شهدا چشم باز میکنم و بیاد انتقام زندهام، اشک مجالم نمیدهد اگر بدخط و ناخواناست ببخش، نمیدونی مثل اینکه دیگه این جسم قدرت کشیدن این روح عاصی رو نداره، دلم میخواد پر بزنم و برم، برم پیش بچهها، پیش همان خواهرها که شبها جای خـوابیدن نداشتـن و حالا راحت تـوی قبـر آرمیدهانـد آخه چطوری میشه این تضاد رو حل کرد، تا کی میشه آب رو توی چشمه نگهداشت جهان خبردار نشد که بر ملت ما در این چند ماه چه گذشت ، فکر نمیکنم در فرهنگ ملتها کلمهای پیدا بشه که بتونه آنچه را که در اینجا میگذره نشون بده، مثل اینکه فرهنگ جدیدی باید ابداع بشه، بخدا قسم مصیبت این ملت از عاشورا کمتر نیست، رذالت، دنائت، خیانت، شقاوت در اوج خودشون باز کمتر از چیزی هستند که اینجا جریان دارد، یاد خاطراتی میافتم که جایی که چند سال پیش قبل از ازدواجمان هر دو آنجا زندگی میکردیم، )زندان (موقع ورزش، همیشه به بالاترین آجر حیاط نگاه میکردم و نگاهم میلغزید و میآمد پایین، گاهی اوقات پرندهای هم آنجا بود که اکثراً حواسم را توی ورزش پرت میکرد، طناب رختها، شیر آب و خلاصه بچهها، چقدر با همهی آنها احساس یگانگی میکردم و در عینحال تنها بودم، چقدر با آن آجر با آن پرنده، با شیرآب و با طناب رختها و با بچهها احساس نزدیکی میکردم، اینکه همهی آنها در نهایت، همراه و مددکار هم و به همـراه من و همهی انسانهـا، همهی سنگهـا و همهی کـوهها و همهی کبوترها و همهی و همهی هستی به پیش میروند، توی کمیته، وقتی سرمو فرنچ )توضیح روپوش کت مانندی که به زندانیان سیاسی زمان شاه می پوشاندند( میانداختند که ببرند بازجویی، با موزائیکها زیر پام احساس یگانگی میکردم و میخندیدم و این سیل خـروشان هستی پیش میره و چقدر احمقند اینها، این سنگریزهها که میخواهند جلوی حرکت آبشار و سیل خروشان هستی رو بگیرند خندهداره، با چی دارند میجنگند؟ با خدا"
الان رژیم در سوزش از مهاجرت بزرگ مجاهدین، از اینکه نتوانسته است تک تک مجاهدین را به طور فیزیکى از بین ببرد، از شم ضد انقلابى خودش میداند شوراى مرکزى مجاهدین خلق با هزار زن ذیصلاح انقلابى یعنى چه، و از عقوبتى که براى رژیم سراسر جنایت و فساد و اختلاس و ابتذال در حال تهیه شدن است، به خود میلرزد.
بجنگ تا بجنگیم
پروژه هاى تبلیغات فرهنگى علیه مجاهدین خلق اساسا از کانال اطلاعات سپاه و بیت خامنه اى کنترل میشود، انبوه کتابها، مقالات، انتشارات متعدد با هزینه ى هاى سر سام آور چاپ شده و الان هم تولید فله ى سریالهاى ضد مجاهدین خلق و فیلم هاى بلند قابل توجه هست چندى پیش فیلم سیانور که تحریف مبارزات مجاهدین، به خصوص مجاهد شهید مجید شریف واقفى، در زمان شاه را محور فیلم قرار داده بود، به زجر واره ى فجر تحمیل شد و به ان جایزه دادند که حتى جیغ عناصر سر سپرده اى باند رفسنجانى هم را دراورد.
الان فشار تبلیغاتى بسیار جدى در مورد فیلمى به نام ماجراى نیمروز در تهران بالا گرفته است که هدف ان چنگ زدن به صورت صخره اى بالا بلند مجاهدین یعنى حماسه ى اشرف رجوى و موسى خیابانى هست،البته از دشمن که نمیتوان جز اهانت و تحریف و دروغ توقعى داشت اما سئوال این هست که چرا الان؟
اول کمى به سابقه ى دست اندرکاران فیلم نگاه کنیم
"محمدحسین مهدویان تهیهکننده و نویسنده فیلم ماجرای نیمروز، متولد ١٣٦٠در شهر بابل است که در ارتباط با سپاه پاسداران به تولید فیلم پرداخته به گفته خودش فیلمی با موضوع زمینههای جنگ به نام استخوان لایزخم در سال ١٣٨٣ ساخته و در اختیار سپاه قرار داده است و فیلم ماجرای نیمروز را هم زیر نظر و پشتیبانی مستقیم سازمان هنری و رسانهیی اوج تولید کرده است.
سید محمود رضوی متولد ١٣٥٩ که تهیهکننده این فیلم است از اصولگرایان افراطی و حامیان جمنا (جبهه مردمی نیروهای انقلاب) در انتخابات اخیر رژیم است که در کار فیلمسازی در ارتباط مستقیم با سازمان هنری و رسانهیی اوج قرار دارد.
سازمان هنری و رسانهیی اوج وابسته به معاونت فرهنگی سپاه پاسداران در سال ١٣٩٠تشکیل شد، تشکیل این سازمان بهدنبال جمعبندی از قیام ٨٨ بود، در جمعبندی ارگانهای اطلاعاتی منجمله اداره کل التقاط وزارت اطلاعات که مخصوص مقابله با مجاهدین است آمده است که بر پایه دستگیریها، کنترل تلفن و ایمیلها مشخص شد که ٦٠تا ٦٥ درصد قیام ٨٨ توسط مجاهدین و هواداران انها سازماندهى شده بود،
انتقال پاسدار جنایتکار نقدى هم به بخش فرهنگى سپاه در راستاى همین سیاست تبلیغات شیطان سازى علیه مجاهدین است که توسط اطلاعات سپاه و با بودجه از طرف قالیباف صورت میگیرد.
در تهیه ى این فیلم سازمان مرکز انقلاب اسلامى از طریق فردى به نام محسن روزی طلب در تماس با رضوى کارگردان این فیلم بوده است.
البته تیتر فیلم کپى از یک فیلم وسترن میباشد و در فیلم با لجن پراکنى آخوندى به سردار کبیر خلق موسى خیابانى و اشرف مجاهدین، شهید یگانه ى مجاهد اشرف رجوى، میخواهند تبلیغ بکنند که مجاهدین وابسته بوده و از مبارزه بریده بودند و میخواستند دنبال زندگى شان بروند، این البته از تاثیرات همکارى بریده مزدورانى هست که در سالهاى اخیر در هئیت انجمن نجاست به تبلیغات ابلهانه ى در مورد مجاهدین با وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه مشغول همکارى بوده اند چرا که انها بریدن از مجاهدین و خیانت را میخواهند تحت عنوان دنبال زندگى رفتن توجیه کنند، این اراذل خودشان خوب میدانند که دنبال زندگى رفتن، اگر به خروج فرد از مبارزه هم بیانجامد اما بهر حال انتخابى هست که در مجاهدین به مثابه ى یک انتخاب فردى به رسمیت شناخته شده و خود مجاهدین در چهارچوب إمکانات محدود خودشان به طرف هر کمکى بکنند، اما خیانت و به سمت دشمن مردم و میهن رفتن، مقوله ى قابل چشم پوشى نیست،
در وراى همه ى این تبلیغات سرسام آور، ضعف استراتژیک رژیم در مقابل پیام رهائى و قیام براى آزادى مجاهدین، خود را نمایان میکند رژیم محاسبه کرده و میکند که تبلیغات شیطان سازى از مجاهدین برایش مسئله حل کن باشد، غافل از این که این تبلیغات نشان میدهد که دشمن اصلى رژیم در کجاست، عصاى پیام راه و شهادت موسى تمامى مارهاى تبلیغاتى ساحران بارگاه فرعونی ولایت فقیه را در یک دم، نابود خواهد کرد، اگر دجالیت و دروغ دست بالا را داشت، هنوز پدر جد اخوندها یعنى معاویه و فرعون حاکم بودند، در عصر کبیر آگاهى توده ها، در جوشش خون بیش از یک صد و بیست هزار شهید راه آزادى، و در پیام بهارانه ى مسعود و مریم، در وجود یگانه ى شوراى مرکزى مجاهدین که از زنان ذیصلاح انقلابى مجاهد تشکیل شده است، در پیام خون مقدس اشرف رجوى و موسى خیابانى قدرتى نهفته که کور اندیشان سپاه تنها در روز قیام و سرنگونى رژیم به آن پى خواهند برد،
دزدى، فساد، جنایت، و سابقه ى همه سپاه جنایتکاران براى مردم ایران و جوانان بسیار روشن است، اما اما
شرمم مى آید که در مقابل این تبلیغات سخیفانه ى رژیم بخواهم از مقام و شأن اشرف رجوى دفاع کنم، انگار که بخواهیم حرارت خورشید، طراوت بهار، درخشش نور را توضیح دهیم، اما بد نیست به خود اشرف مراجعه کرده و از کلام و پیام او بهره ببریم، خدا را شکر که ذره ى و قطره اى از وجود پر ارزش او در نامه هایش همیشه جارى و سارى است، اگر این نامه را بخوانیم و در احساس انسانى این اقیانوس عشق محو نشویم، باید در تعریف انسانیت خود، دوباره شروع کنیم.
اشرف در یک نامه به مسعود مینویسد:
باتمام بچههامون، با تمام عزیزانم، با تمام نورچشمانم، همانهایی که قهرمانانه شهید میشوند همیشه با آنهام، با آنها شکنجه میشوم، با آنها فریاد میزنم و با آنها میمیرم و زنده میشوم.
نمیدانم آتشی را که تمام وجودم را از نوک پا تا مغز سرم از پوست تا مغز استخوانم فراگرفته چه کار کنم، باور نمیکنم که هرگز این آتش، خاموشی داشته باشد، چقدر مرگ در این شرایط سادهتر از زیستن است، وای، وقتی خبر شهادتها میرسد باور کن با یاد شهدا بخواب میروم و با یاد شهدا چشم باز میکنم و بیاد انتقام زندهام، اشک مجالم نمیدهد اگر بدخط و ناخواناست ببخش، نمیدونی مثل اینکه دیگه این جسم قدرت کشیدن این روح عاصی رو نداره، دلم میخواد پر بزنم و برم، برم پیش بچهها، پیش همان خواهرها که شبها جای خـوابیدن نداشتـن و حالا راحت تـوی قبـر آرمیدهانـد آخه چطوری میشه این تضاد رو حل کرد، تا کی میشه آب رو توی چشمه نگهداشت جهان خبردار نشد که بر ملت ما در این چند ماه چه گذشت ، فکر نمیکنم در فرهنگ ملتها کلمهای پیدا بشه که بتونه آنچه را که در اینجا میگذره نشون بده، مثل اینکه فرهنگ جدیدی باید ابداع بشه، بخدا قسم مصیبت این ملت از عاشورا کمتر نیست، رذالت، دنائت، خیانت، شقاوت در اوج خودشون باز کمتر از چیزی هستند که اینجا جریان دارد، یاد خاطراتی میافتم که جایی که چند سال پیش قبل از ازدواجمان هر دو آنجا زندگی میکردیم، )زندان (موقع ورزش، همیشه به بالاترین آجر حیاط نگاه میکردم و نگاهم میلغزید و میآمد پایین، گاهی اوقات پرندهای هم آنجا بود که اکثراً حواسم را توی ورزش پرت میکرد، طناب رختها، شیر آب و خلاصه بچهها، چقدر با همهی آنها احساس یگانگی میکردم و در عینحال تنها بودم، چقدر با آن آجر با آن پرنده، با شیرآب و با طناب رختها و با بچهها احساس نزدیکی میکردم، اینکه همهی آنها در نهایت، همراه و مددکار هم و به همـراه من و همهی انسانهـا، همهی سنگهـا و همهی کـوهها و همهی کبوترها و همهی و همهی هستی به پیش میروند، توی کمیته، وقتی سرمو فرنچ )توضیح روپوش کت مانندی که به زندانیان سیاسی زمان شاه می پوشاندند( میانداختند که ببرند بازجویی، با موزائیکها زیر پام احساس یگانگی میکردم و میخندیدم و این سیل خـروشان هستی پیش میره و چقدر احمقند اینها، این سنگریزهها که میخواهند جلوی حرکت آبشار و سیل خروشان هستی رو بگیرند خندهداره، با چی دارند میجنگند؟ با خدا"
الان رژیم در سوزش از مهاجرت بزرگ مجاهدین، از اینکه نتوانسته است تک تک مجاهدین را به طور فیزیکى از بین ببرد، از شم ضد انقلابى خودش میداند شوراى مرکزى مجاهدین خلق با هزار زن ذیصلاح انقلابى یعنى چه، و از عقوبتى که براى رژیم سراسر جنایت و فساد و اختلاس و ابتذال در حال تهیه شدن است، به خود میلرزد.
بجنگ تا بجنگیم