اکنون قریب پنج سال از آغاز قیام مردم سوریه علیه بشار اسد خونریز دمی گذرد، قیامی که نخست با تظاهراتهای مسالمتآمیز برای دستیابی به خواستههای بهحق مردم، یعنی برای رسیدن به آزادی، دمکراسی و حاکمیت مردمی آغاز گردید و در پروسهای بسیار کوتاه با تیغ تیز حاکم دمشق به خون و خونریزی کشیده شد.
بسیاری در آن دوران تلاش کردند تا با صلح و صفا و با پرداخت کمترین هزینه و بدون دست یازیدن به عنصر بهحق قهرآمیز، بهطریقاولی به مینیمم خواستههای سیاسی و اجتماعی دست یابند، اما تاریخ نوین مردم محروم سوریه شاهد است که این دیکتاتوری اسد و همپیمانان وی در تهران و مسکو بودند که راه را بر تمامی تلاشهای مسالمتآمیز نیروهای آزادیخواه این کشور بستند و با حمایتهای مالی، نظامی، سیاسی و نیز ارسال گسترده سلاح، به مردم سوریه اعلانجنگ دادند.
در این راستا امروز شاهد هستیم که در یک تقسیمکار میان رژیم آخوندی و روسیه، چگونه کودکان، زنان و مردم شهرهای بیدفاع این کشور را از زمین و هوا آماج تهاجمات کور و ضد انسانی قرار میدهند و بهتبع آن بیش از 350 هزار تن را کشته و خیل عظیم میلیونها پناهنده سوری را روانه امواج پرتلاطم دریای مدیترانه و سواحل کشورهای بالکان کردهاند. سخن از تقسیمکاری است که بر اساس آن نیروی سرکوبگر قدس بهمثابه لشکرهای زمینی و بمبافکنهای روسی بهمثابه نیروی هوایی بشار اسد در مقابل ارتش آزادی و ائتلاف ملی این کشور دست بهصف آرایی زدهاند.
بهیقین بزرگترین نقش ویرانگر در این جنگ تحمیلی و خانمانسوز را دیکتاتوری زهر خورده خامنهای تا به امروز، نهتنها در سوریه بلکه در جایجای منطقه بحرانی خاورمیانه ایفا کرده است. بر این سیاق و در نبود یک سیاست قاطع و بلبشوی حاکم در جبهه ابواب جمع مماشات، اکنون بهخوبی میبینیم که بشار اسد با استفاده از این حمایتها از هیچ جنایتی علیه مردم سوریه کوتاهی نمیکند. استفاده از گازهای شیمایی که منطقاً و به قول رئیسجمهور ایالاتمتحده میبایست بهعنوان «خط قرمز» های غیرقابلقبول شناخته میشدند و یا بسیج و تسلیح داعش و گسیل این نیروی ارتجاعی از مرزهای عراق با همکاری مالکی جنایتکار به سوریه، خود نمونههایی از این مثنوی هزار خروار من هستند.
روزنامه لوموند (9 فوریه 1394) در سرمقالهای با اشاره به ابعاد مخرب این سیاست ازجمله مینویسد: «نکته سوم، به سیاست ایالاتمتحده یا بهتر بگوییم فقدان سیاست و سکوت آن، مربوط میشود. واشینگتن با شدت و حدت خواستار برگزاری کنفرانس ژنو شده، اعلام کرده بود خواستار آتشبسهای محلی و مقطعی بهعنوان مقدمهای برای شروع مذاکرات سیاسی است. آیا میتوان گفت آمریکاییها از روسها در ژنو رودستخوردهاند، یا باید از نوعی همدستی انفعالی صحبت کرد؟ بخصوص چنانچه رویه کنونی آنان در ادامه منطق کنارهگیری از مسائل منطقه باشد که از مدتها پیش آغازشده است».
بههرحال آزادیخواهان و نیروهای انساندوست در دنیا اکنون بهخوبی میبینند که چگونه این سیاست مخرب با وادادگی در مقابل جنایات بشار اسد و با اتخاذ سیاست «پشت دربهای بسته» برای دیکتاتوری ولیفقیه فرش قرمز پهن میکند و بدینسان برای دیکتاتور دمشق فرصت بقاء میخرد.
همچنین باید به سیاست رژیم برای صدور بحران و بقول متولیان حکومت برپایی «خاکریز استراتژیک» در کشورهای همسایه که در سایه همین سیاست مخرب شکلگرفته است، اشاره نمود. سیاستی که با آن خامنهای زهر خورده قرار است، تعادل ازدسترفته در درون نظام آخوندی را بازگرداند و بهتبع آن دیگربار با بمب و موشک و سلاحهای کشتارجمعی به جان مردم ایران و منطقه بیافتد.
در این رابطه و با نگاهی به دادهها بهخوبی میتوان دستان خونین ولیفقیه و نیروی تروریستی قدس در آتش جنگ خانمانسوز علیه مردم سوریه را مشاهده نمود. دو برابر شدن نیروهای اعزامی از سوی خامنهای به این کشور که بر اساس تحقیقات شورای ملی مقاومت اکنون به بیش از 60 هزار تن بالغ میشوند، خود بهترین گواه بر این ادعا است. بهموازات آن نیز باید به لشکر جنازههای عوامل و مزدوران رژیم آخوندی اشاره نمود که اکنون نگاه مردم در خیابانهای شهرهای بزرگ میهن امان را به خود جلب کرده است.
به این مجموعه باید بسیج گسترده رژیم از اتباع کشورهای همسایه مانند پناهندگان افغان، عراق و یا پاکستان را نیز اضافه نمود تا ابعاد دخالتهای دیکتاتوری مذهبی خامنهای در سوریه بهتر روشن گردد. برای نمونه: “شمار شبهنظامیان جنایتکار عراقی در سوریه به 20 هزار نفر افزایشیافته است. این نیروها از گروههایی مانند «جنبش النجباء»، «سپاه بدر»، «عصائب اهل حق»، «کتائب حزبالله»، «گردانهای امام علی»، «تیپ ابوالفضل»، «سرایای خراسانی» و ... هستند که تمامی آنها توسط رژیم ایران ایجادشدهاند و تحت کنترل آن هستند. این نیروها از مرز شلمچه به آبادان منتقل میشوند و روزانه با سه پرواز به دمشق انتقال مییابند. طی هفته گذشته سه هزار شبهنظامی عراقی به سوریه منتقلشدهاند. حقوق این نیروها بهطور مشترک توسط دولت عراق و نیروی قدس پرداخت میشود».
(اطلاعیه شورای ملی مقاومت 28 بهمن 1394)
این آمار و ارقام در حالی است که تا چندی پیش خامنهای و عواملش در تریبونهای مختلف حکومتی تلاش میکردند تا هرگونه مداخله مستقیم در کشتار مردم سوریه را تکذیب نمایند و حضور نیروهای سرکوبگر رژیم را عامداً تا سقف «مستشاری» پائین میآوردند؛ اما با افزایش شدید تلفات انسانی و ضرباتی که سپاه پاسداران، بهویژه در سطوح فرماندهان عالیرتبه دریافت کردهاند، دیگر امکان هرگونه پنهانکاری از دیکتاتوری ولیفقیه سلب شده است. برای نمونه هلاکت پاسدار حسین همدانی، فرمانده نیروهای رژیم در سوریه و یا زخمی شدن و به روایتی حتی کشته شدن پاسدار قاسم سلیمانی و تعداد بیشماری از معاونان این نیروی سرکوبگر، راه بدان جا برد که شخص ولیفقیه ناچار به حضور درصحنه شد و بیمحابا ضمن اعتراف صریح به مداخلات رژیم در سوریه گفت: “اگر اینها در سوریه نمیجنگیدند، دشـمن به داخل کشور میآمـد… اگـر جلویش گرفتـه نمیشـد، مـا باید اینجا در کرمانشاه و همـدان و بقیه استانها بـا اینها میجنگیدیم و جلـو اینها را میگرفتیم» (خبرگزاری نیروی تروریستی قدس تسنیم 19 بهمن 1394)
بهیقین این واقعیترین و آشکارترین اعتراف «نخ نبات» حکومت میباشد که از سر ناچاری و در بنبستی تاریخی، دست به افشاء «مهندسی جنگ داخلی» در سوریه زده است. بهویژه آنکه نیاز وی به صدور بحران و بهویژه در آستانه نمایش انتخابات که اکنون خود به صحنه شقه و شکاف هرچه بیشتر در رأس حکومت انجامیده، بهترین بینه برای اینچنین اعترافاتی است. صحنهآرایی خامنهای در این زمینه و با راهاندازی «تیپ فاطمیون» و یا «نیروهای یگان صابرین، از نیروهای تکاور سپاه» و نیز گسیل بخشهای بزرگی از نیروهای حزبالله، بهیقین برای آوردن صلح و آرامش به این کشور مصیبتزده نیست، بلکه آن روی سکه حمایت همهجانبه از یک حاکم خونریز و در راستای منافع استراتژیک صدور بنیادگرایی به منطقه ارزیابی میشود. خامنهای بهشدت از تحولات اخیر در منطقه و بهویژه ائتلاف بزرگ عربی – اسلامی علیه مطامع و بلندپروازیهای تروریستی حکومتش ترسیده است. وی بهخوبی دریافت است که روند این تحولات با خود «توفانی» در منطقه بپا خواهد کرد که رژیم را دیگر یارای تقابل با آن نیست و روزی نیست که مردم سوریه به کمک خلقهای منطقه بساط دیکتاتوری اسد و نیز تمامی حامیان آشکار و پنهان وی را از این کشور برچینند.
در این راستا امروز شاهد هستیم که در یک تقسیمکار میان رژیم آخوندی و روسیه، چگونه کودکان، زنان و مردم شهرهای بیدفاع این کشور را از زمین و هوا آماج تهاجمات کور و ضد انسانی قرار میدهند و بهتبع آن بیش از 350 هزار تن را کشته و خیل عظیم میلیونها پناهنده سوری را روانه امواج پرتلاطم دریای مدیترانه و سواحل کشورهای بالکان کردهاند. سخن از تقسیمکاری است که بر اساس آن نیروی سرکوبگر قدس بهمثابه لشکرهای زمینی و بمبافکنهای روسی بهمثابه نیروی هوایی بشار اسد در مقابل ارتش آزادی و ائتلاف ملی این کشور دست بهصف آرایی زدهاند.
بهیقین بزرگترین نقش ویرانگر در این جنگ تحمیلی و خانمانسوز را دیکتاتوری زهر خورده خامنهای تا به امروز، نهتنها در سوریه بلکه در جایجای منطقه بحرانی خاورمیانه ایفا کرده است. بر این سیاق و در نبود یک سیاست قاطع و بلبشوی حاکم در جبهه ابواب جمع مماشات، اکنون بهخوبی میبینیم که بشار اسد با استفاده از این حمایتها از هیچ جنایتی علیه مردم سوریه کوتاهی نمیکند. استفاده از گازهای شیمایی که منطقاً و به قول رئیسجمهور ایالاتمتحده میبایست بهعنوان «خط قرمز» های غیرقابلقبول شناخته میشدند و یا بسیج و تسلیح داعش و گسیل این نیروی ارتجاعی از مرزهای عراق با همکاری مالکی جنایتکار به سوریه، خود نمونههایی از این مثنوی هزار خروار من هستند.
روزنامه لوموند (9 فوریه 1394) در سرمقالهای با اشاره به ابعاد مخرب این سیاست ازجمله مینویسد: «نکته سوم، به سیاست ایالاتمتحده یا بهتر بگوییم فقدان سیاست و سکوت آن، مربوط میشود. واشینگتن با شدت و حدت خواستار برگزاری کنفرانس ژنو شده، اعلام کرده بود خواستار آتشبسهای محلی و مقطعی بهعنوان مقدمهای برای شروع مذاکرات سیاسی است. آیا میتوان گفت آمریکاییها از روسها در ژنو رودستخوردهاند، یا باید از نوعی همدستی انفعالی صحبت کرد؟ بخصوص چنانچه رویه کنونی آنان در ادامه منطق کنارهگیری از مسائل منطقه باشد که از مدتها پیش آغازشده است».
بههرحال آزادیخواهان و نیروهای انساندوست در دنیا اکنون بهخوبی میبینند که چگونه این سیاست مخرب با وادادگی در مقابل جنایات بشار اسد و با اتخاذ سیاست «پشت دربهای بسته» برای دیکتاتوری ولیفقیه فرش قرمز پهن میکند و بدینسان برای دیکتاتور دمشق فرصت بقاء میخرد.
همچنین باید به سیاست رژیم برای صدور بحران و بقول متولیان حکومت برپایی «خاکریز استراتژیک» در کشورهای همسایه که در سایه همین سیاست مخرب شکلگرفته است، اشاره نمود. سیاستی که با آن خامنهای زهر خورده قرار است، تعادل ازدسترفته در درون نظام آخوندی را بازگرداند و بهتبع آن دیگربار با بمب و موشک و سلاحهای کشتارجمعی به جان مردم ایران و منطقه بیافتد.
در این رابطه و با نگاهی به دادهها بهخوبی میتوان دستان خونین ولیفقیه و نیروی تروریستی قدس در آتش جنگ خانمانسوز علیه مردم سوریه را مشاهده نمود. دو برابر شدن نیروهای اعزامی از سوی خامنهای به این کشور که بر اساس تحقیقات شورای ملی مقاومت اکنون به بیش از 60 هزار تن بالغ میشوند، خود بهترین گواه بر این ادعا است. بهموازات آن نیز باید به لشکر جنازههای عوامل و مزدوران رژیم آخوندی اشاره نمود که اکنون نگاه مردم در خیابانهای شهرهای بزرگ میهن امان را به خود جلب کرده است.
به این مجموعه باید بسیج گسترده رژیم از اتباع کشورهای همسایه مانند پناهندگان افغان، عراق و یا پاکستان را نیز اضافه نمود تا ابعاد دخالتهای دیکتاتوری مذهبی خامنهای در سوریه بهتر روشن گردد. برای نمونه: “شمار شبهنظامیان جنایتکار عراقی در سوریه به 20 هزار نفر افزایشیافته است. این نیروها از گروههایی مانند «جنبش النجباء»، «سپاه بدر»، «عصائب اهل حق»، «کتائب حزبالله»، «گردانهای امام علی»، «تیپ ابوالفضل»، «سرایای خراسانی» و ... هستند که تمامی آنها توسط رژیم ایران ایجادشدهاند و تحت کنترل آن هستند. این نیروها از مرز شلمچه به آبادان منتقل میشوند و روزانه با سه پرواز به دمشق انتقال مییابند. طی هفته گذشته سه هزار شبهنظامی عراقی به سوریه منتقلشدهاند. حقوق این نیروها بهطور مشترک توسط دولت عراق و نیروی قدس پرداخت میشود».
(اطلاعیه شورای ملی مقاومت 28 بهمن 1394)
این آمار و ارقام در حالی است که تا چندی پیش خامنهای و عواملش در تریبونهای مختلف حکومتی تلاش میکردند تا هرگونه مداخله مستقیم در کشتار مردم سوریه را تکذیب نمایند و حضور نیروهای سرکوبگر رژیم را عامداً تا سقف «مستشاری» پائین میآوردند؛ اما با افزایش شدید تلفات انسانی و ضرباتی که سپاه پاسداران، بهویژه در سطوح فرماندهان عالیرتبه دریافت کردهاند، دیگر امکان هرگونه پنهانکاری از دیکتاتوری ولیفقیه سلب شده است. برای نمونه هلاکت پاسدار حسین همدانی، فرمانده نیروهای رژیم در سوریه و یا زخمی شدن و به روایتی حتی کشته شدن پاسدار قاسم سلیمانی و تعداد بیشماری از معاونان این نیروی سرکوبگر، راه بدان جا برد که شخص ولیفقیه ناچار به حضور درصحنه شد و بیمحابا ضمن اعتراف صریح به مداخلات رژیم در سوریه گفت: “اگر اینها در سوریه نمیجنگیدند، دشـمن به داخل کشور میآمـد… اگـر جلویش گرفتـه نمیشـد، مـا باید اینجا در کرمانشاه و همـدان و بقیه استانها بـا اینها میجنگیدیم و جلـو اینها را میگرفتیم» (خبرگزاری نیروی تروریستی قدس تسنیم 19 بهمن 1394)
بهیقین این واقعیترین و آشکارترین اعتراف «نخ نبات» حکومت میباشد که از سر ناچاری و در بنبستی تاریخی، دست به افشاء «مهندسی جنگ داخلی» در سوریه زده است. بهویژه آنکه نیاز وی به صدور بحران و بهویژه در آستانه نمایش انتخابات که اکنون خود به صحنه شقه و شکاف هرچه بیشتر در رأس حکومت انجامیده، بهترین بینه برای اینچنین اعترافاتی است. صحنهآرایی خامنهای در این زمینه و با راهاندازی «تیپ فاطمیون» و یا «نیروهای یگان صابرین، از نیروهای تکاور سپاه» و نیز گسیل بخشهای بزرگی از نیروهای حزبالله، بهیقین برای آوردن صلح و آرامش به این کشور مصیبتزده نیست، بلکه آن روی سکه حمایت همهجانبه از یک حاکم خونریز و در راستای منافع استراتژیک صدور بنیادگرایی به منطقه ارزیابی میشود. خامنهای بهشدت از تحولات اخیر در منطقه و بهویژه ائتلاف بزرگ عربی – اسلامی علیه مطامع و بلندپروازیهای تروریستی حکومتش ترسیده است. وی بهخوبی دریافت است که روند این تحولات با خود «توفانی» در منطقه بپا خواهد کرد که رژیم را دیگر یارای تقابل با آن نیست و روزی نیست که مردم سوریه به کمک خلقهای منطقه بساط دیکتاتوری اسد و نیز تمامی حامیان آشکار و پنهان وی را از این کشور برچینند.