اوایل دهه پنجاه بود که برای نخستین بار بانام پرافتخارسازمان مجاهدین آشناشدم. کمی بعد کتاب شناخت آنها و اقتصاد بزبان ساده را خواندم. بعدها جسته و گریخته دفاعیات رهبری مجاهدین و... را دیدم.
مثل خیلی ازجوانان آن دوران وقتی به رشادت و جسارت آنها فکر میکردم بسان اسطوره ها و قهرمانان افسانه ای درنظرم جلوه گری میکردند. چندبار به مناسبتهایی اطلاعیه آنهارا در محیطهای دانشگاهی دیدم که با نام خدا و خلق قهرمان ایران آغازمیشد و...
مثل خیلی ازجوانان آن دوران وقتی به رشادت و جسارت آنها فکر میکردم بسان اسطوره ها و قهرمانان افسانه ای درنظرم جلوه گری میکردند. چندبار به مناسبتهایی اطلاعیه آنهارا در محیطهای دانشگاهی دیدم که با نام خدا و خلق قهرمان ایران آغازمیشد و...
خدا و خلقش را فهم میکردم. بچه مسلمان بودم و متعلق به طبقه ای که رنج و درد خلایق را چشیده است.
با این وجود هضم و درک کلمه "خلق قهرمان" برایم ساده نبود. یاد آورشوم مجاهدان و مبارزین جان برکف یا در زندانها تحت شکنجه وغل و زنجیر بودند یا در میدانهای نبرد نابرابرجانهای شیفته شان فدای رهایی خلق محبوبشان میشد. سکوتی سنگین بر محیط پیرامون مستولی بود. زمستان بود و سرها در گریبان، سلامت را پاسخی درخور نبود. ازما بهتران، ایران را جزیره ثبات میدانستند و میخواستند.
تقویم جیبی ام سال 1354 را به من یاد آوری میکرد.
رنج و فدای بیکران فرزندان جان برکف خلق د رزیرپوست شهرها، دور از چشم حرامیان دیکتاتور، بی قرار و ناآرام براساس قانونمندیهای متقن اجتماعی در کاروزار ساختن وپرداختن خیزش و انقلاب. در خارج ازمرزها دموکراتها در آمریکا انتخابات را برده بودند. فشارها درچهارچوب حمایت از"حقوق بشر"عرصه را بر"دیکتاتورتاجدار" تنگ و تنگترمیکرد. خرداد ماه 1356 تظاهراتی درخیابانهای مرکزی مشهد توسط دانشجویان، بازاریان و سایراقشار شکل گرفت. با شکستن طلسم اختناق، هر روز و هرماه برحدت و شدت تحصنها واجتماعات افزوده میشد. چونان جویبارهای کوچک و بزرگ انبوه مردم ازکوچه به خیابانها ومیادین شهرسرازیر میشدند. می جوشیدند، درهم و برهم میشدند وموج برمیداشتند. سیل جمعیت از خیابانهای گذرمیکرد، خاروخاشاک ونشانه های منحوس رژیم را میروبید و پیش میرفت.
اندک اندک آرم سرخرنگ و پرافتخارمجاهدین و چریکهای فدایی خلق بود که توسط جوانان بر درودیوار شهر حک می شد. ترانه وسرودهای انقلابی ومردمی، آسمان شهررا معطرساخته بودند.
ترانه وسرودهای بیاد ماندنی وخاطره انگیز همچون: ژاله خون شد... خون جنون شد...هوادلپذیرشد ... گل از خاک بردمید... ایران ... ایران... اله ...اله ...
هر روزی شهیدی به خاک و خون درمی غلطید. صدها دست توانمند پرچم مقاومت وایستادگی را برداشته و بر راه وآرمان شهیدان پای میفشردند. برغم اعتصابهای سراسری و گونان بسیاری از ادارات، کارخانجات و کارگران شرکت ملی نفت و... همه چیز بوفورو به ارزانی درهمه جا توسط مردم عرضه میشد!
انقلاب وخونهای بناحق پاشیده برسنفگرش خیابانها بذر پر برکت عشق و مهربانی را درهمه خانه ها ومحله ها پاشیده بود. لبها خندان، چهره ها شادان وروابط انسانی درهمه جا موج میزد. مردم تولدی دگرباره یافته بودند. درگیریهای معمولی خانواده ها جایش را باهمدلی ها وهمبستگی ها عوض کرده بودند!
سرازپا نشناخته مثل بسیاری ازجوانان آن دوران شب و روز را در خیابانها سپری می کردیم. شعارها رادیکالترمی شد ومردم کم کم داشتند خودشان را برای روزهای سخت ترو مبارزات مسلحانه آماده میساختند. یکشنبه دهم دیماه 1357 با تعدادی از دوستان مثل همیشه برای ادامه تظاهرات آماده شدیم. روز قبل درگیریهایی درمشهد بوقوع پیوسته بود. میگفتند درشهرحکومت نظامی اعلام شده است. خبررسید دراطراف بیمارستان امام رضا درگیریهای شدیدی بوقوع پیوسته است. میگفتند تانکها و زرهپوشهای ارتش، مردم را زیرگرفته وبه رگباربسته اند.
روبروی باغ نادری مشهد مکانی بود با دیوارهای قطور و بلند که گفته میشد نیروی پایداری رژیم درآنجا قراردارد. شاهد جمعیت خشمگینی بودم که برای تسخیرش آماده می شدند. در یک چشم بهم زدنی سیل جمعیت همچون موجی خروشان به دیواره های بسته ساختمان برخورد، موج برداشت و تهاجمی دوباره.
جماعتی سواربرشانه های مردم خودشان را به بالای دیوار رساندند. از داخل ساختمان صدای شلیک رگبارمسلسل بلند شد. اولین دسته شهیدان برخاک وخون غلطیدند. احساس اولیه ام این بود که نمی شود کاری کرد ومردم ناچارا عقب خواهند کشید. برخلاف تصورم برگشتی در کارنبود. کناره های دیوارساختمان، دیواری از پیکرشهیدان بالامیرفت. لحظاتی بعد غرش مسلسلها درهلهله و شعارهای مردم خشمگین به خاموشی گرایید. شعله های خشم بزرگ خلق بر ویرانه های مرکزسرکوبی دیگر، خبراز پیروزی محتوم خلقی بپاخاسته میداد. آن روز وآن لحظه باچشمی گریان و با چشمی خندان شاهد و ناظر قهرمانی های متهورانه خلقی بودم که باورش تا آن تاریخ برایم مشکل می نمود. بی شک و به یقین امروز مجاهدین خلق ایران، بانام خدا و با نام خلق همیشه قهرمان، تمامی آزادیخواهان ومتحدین خویش درشورای ملی مقاومت، باردیگربر" دیکتاتورعمامه بسر" وغاصبان حق مردم ایران پیروزخواهند شد. درسی و هفتمین بهمن انقلاب ضد سلطنتی یاد و نام تمامی جاودانه فروغها، بویژه اشرف زنان مجاهد خلق وسردارکبیرمردم ایران موسی خیابانی گرامی باد.
با این وجود هضم و درک کلمه "خلق قهرمان" برایم ساده نبود. یاد آورشوم مجاهدان و مبارزین جان برکف یا در زندانها تحت شکنجه وغل و زنجیر بودند یا در میدانهای نبرد نابرابرجانهای شیفته شان فدای رهایی خلق محبوبشان میشد. سکوتی سنگین بر محیط پیرامون مستولی بود. زمستان بود و سرها در گریبان، سلامت را پاسخی درخور نبود. ازما بهتران، ایران را جزیره ثبات میدانستند و میخواستند.
تقویم جیبی ام سال 1354 را به من یاد آوری میکرد.
رنج و فدای بیکران فرزندان جان برکف خلق د رزیرپوست شهرها، دور از چشم حرامیان دیکتاتور، بی قرار و ناآرام براساس قانونمندیهای متقن اجتماعی در کاروزار ساختن وپرداختن خیزش و انقلاب. در خارج ازمرزها دموکراتها در آمریکا انتخابات را برده بودند. فشارها درچهارچوب حمایت از"حقوق بشر"عرصه را بر"دیکتاتورتاجدار" تنگ و تنگترمیکرد. خرداد ماه 1356 تظاهراتی درخیابانهای مرکزی مشهد توسط دانشجویان، بازاریان و سایراقشار شکل گرفت. با شکستن طلسم اختناق، هر روز و هرماه برحدت و شدت تحصنها واجتماعات افزوده میشد. چونان جویبارهای کوچک و بزرگ انبوه مردم ازکوچه به خیابانها ومیادین شهرسرازیر میشدند. می جوشیدند، درهم و برهم میشدند وموج برمیداشتند. سیل جمعیت از خیابانهای گذرمیکرد، خاروخاشاک ونشانه های منحوس رژیم را میروبید و پیش میرفت.
اندک اندک آرم سرخرنگ و پرافتخارمجاهدین و چریکهای فدایی خلق بود که توسط جوانان بر درودیوار شهر حک می شد. ترانه وسرودهای انقلابی ومردمی، آسمان شهررا معطرساخته بودند.
ترانه وسرودهای بیاد ماندنی وخاطره انگیز همچون: ژاله خون شد... خون جنون شد...هوادلپذیرشد ... گل از خاک بردمید... ایران ... ایران... اله ...اله ...
هر روزی شهیدی به خاک و خون درمی غلطید. صدها دست توانمند پرچم مقاومت وایستادگی را برداشته و بر راه وآرمان شهیدان پای میفشردند. برغم اعتصابهای سراسری و گونان بسیاری از ادارات، کارخانجات و کارگران شرکت ملی نفت و... همه چیز بوفورو به ارزانی درهمه جا توسط مردم عرضه میشد!
انقلاب وخونهای بناحق پاشیده برسنفگرش خیابانها بذر پر برکت عشق و مهربانی را درهمه خانه ها ومحله ها پاشیده بود. لبها خندان، چهره ها شادان وروابط انسانی درهمه جا موج میزد. مردم تولدی دگرباره یافته بودند. درگیریهای معمولی خانواده ها جایش را باهمدلی ها وهمبستگی ها عوض کرده بودند!
سرازپا نشناخته مثل بسیاری ازجوانان آن دوران شب و روز را در خیابانها سپری می کردیم. شعارها رادیکالترمی شد ومردم کم کم داشتند خودشان را برای روزهای سخت ترو مبارزات مسلحانه آماده میساختند. یکشنبه دهم دیماه 1357 با تعدادی از دوستان مثل همیشه برای ادامه تظاهرات آماده شدیم. روز قبل درگیریهایی درمشهد بوقوع پیوسته بود. میگفتند درشهرحکومت نظامی اعلام شده است. خبررسید دراطراف بیمارستان امام رضا درگیریهای شدیدی بوقوع پیوسته است. میگفتند تانکها و زرهپوشهای ارتش، مردم را زیرگرفته وبه رگباربسته اند.
روبروی باغ نادری مشهد مکانی بود با دیوارهای قطور و بلند که گفته میشد نیروی پایداری رژیم درآنجا قراردارد. شاهد جمعیت خشمگینی بودم که برای تسخیرش آماده می شدند. در یک چشم بهم زدنی سیل جمعیت همچون موجی خروشان به دیواره های بسته ساختمان برخورد، موج برداشت و تهاجمی دوباره.
جماعتی سواربرشانه های مردم خودشان را به بالای دیوار رساندند. از داخل ساختمان صدای شلیک رگبارمسلسل بلند شد. اولین دسته شهیدان برخاک وخون غلطیدند. احساس اولیه ام این بود که نمی شود کاری کرد ومردم ناچارا عقب خواهند کشید. برخلاف تصورم برگشتی در کارنبود. کناره های دیوارساختمان، دیواری از پیکرشهیدان بالامیرفت. لحظاتی بعد غرش مسلسلها درهلهله و شعارهای مردم خشمگین به خاموشی گرایید. شعله های خشم بزرگ خلق بر ویرانه های مرکزسرکوبی دیگر، خبراز پیروزی محتوم خلقی بپاخاسته میداد. آن روز وآن لحظه باچشمی گریان و با چشمی خندان شاهد و ناظر قهرمانی های متهورانه خلقی بودم که باورش تا آن تاریخ برایم مشکل می نمود. بی شک و به یقین امروز مجاهدین خلق ایران، بانام خدا و با نام خلق همیشه قهرمان، تمامی آزادیخواهان ومتحدین خویش درشورای ملی مقاومت، باردیگربر" دیکتاتورعمامه بسر" وغاصبان حق مردم ایران پیروزخواهند شد. درسی و هفتمین بهمن انقلاب ضد سلطنتی یاد و نام تمامی جاودانه فروغها، بویژه اشرف زنان مجاهد خلق وسردارکبیرمردم ایران موسی خیابانی گرامی باد.