۱۳۹۴ اسفند ۶, پنجشنبه

عارف شيرازي -نه به حكومت ديني - نه به دين ستيزي هيستريك آري به جدايي دين از دولت.


سوء استفاده رذیلانه از دین و دستاویز قرار دادن آن برای تحکیم پایه های حکومت در راستای مشروعیت بخشیدن به سرکوب و جنایت پدیده ای جدید نبوده و قدمتی چند هزار ساله دارد. 

حکام ستمگر در طول تاریخ در مقابله با فریاد آزادیخواهی مردم با سنگر گرفتن در پس اعتقادات دینی و یا در همدستی با متولیان رسمی دین از قبیل مؤبدان، کشیشان و یا آخوندهای دینفروش، 
توده ها را سرکوب و حکومت سفاکانه خود را مستحکم و استبداد زیر پرده دین را توجیه می نمودند.

این برخورد ابزارگونه و سوء استفاده از دین و آنرا سپر خواسته های قدرت طلبانه خود کردن چه مستقیماً توسط زمامداران ستمگر صورت گرفته و یا در همدستی با کشیشان و روحانیون حکومتی 
انجام شده باشد، مستمراً در طول تاریخ وجود داشته است تا آنجا که فرعون در مقابله با موسی که خواستار رهائی بنی اسرائیل از اسارت و بردگی او بود، نقاب دینمداری به چهره زده و گفت: ‘‘اِنّی اَخافٌ اَن یُبَدّلَ دینَکُم‘‘ میترسم که (موسی) دین شما را تغییر دهد یعنی که 
او مُلحد و معاند می باشد. همان منطق سخیف و شیوه جنایتکارانه که آخوندها به کمک آن ۳۰۰۰۰ از بهترین فرزندان مجاهد و مبارز این میهن را در سال ۶۷ به جرم ‘‘منافق‘‘، ‘‘محارب‘‘ و ‘‘معاند‘‘ بودن به چوبه های دار سپردند. آری این رویکرد شنیع از نمرود و فرعون، از دوران 
ساسانیان و بعد از آن، از خلفای اُموی و عباسی تا صفویه و قاجاریه و تا حکومت ضد اسلامی آخوندی ادامه داشته است. 

شایان ذکر است که در حکومتهای استبدادی اما لائیک -چون حکومت شاه- این سوء استفاده ها شکلی دیگر پیدا کرده و جای خود را به دست آویز قرار دادن ارزشهای اجتماعی مورد قبول جامعه داده 
است. حکومتگران و عوامل سرکوب در پشت ‘‘امنیت جامعه‘‘ سنگر گرفته و مخالفان خود را با عناوینی چون ‘‘خرابکار‘‘، ‘‘تروریست‘‘، اخلالگر، هرج و مرج طلب و اقدام کنندگان علیه امنیت کشور لجن مال نموده و سرکوب کرده اند. 

می بینید که حکام ستمگر همیشه برای توجیه جنایات خود نیاز به چنگ زدن به یک سری ارزشها اعم از دینی، اخلاقی و اجتماعی داشته تا در پرتو آن حکومت ننگین خود را تداوم بخشند. حال سؤال 
اصلی اینست که راه حل چیست؟ آیا باید دیکتاتور سفاک را در سوء استفاده از حربه دینی و یا سیاسی و اجتماعی آزاد گذاشته و عملاً او را در این دستاویز قرار دادن مُحِق جلوه داد و یا بایستی حربه را از دست او گرفته، ماسک از صورتش برداشته و چهره حقیقی او را افشا نمود. 
آیا باید محتوای حقیقی ارزشهای مورد قبول جامعه را روشن نموده و دشمن ضد بشری را خلع سلاح نمود و یا باید بعلت سوء استفاده شدن از آن ارزشها، آنها را به کناری انداخته و عملاً دشمن را مدافع آن ارزشها قلمداد نمود؟ و یا چون عده ای باید به نبرد با آن ارزشها برخاست 
و آب به آسیاب رژیم ریخت؟ آیا نباید محتوای واقعی ادیان را برای جامعه توضیح داد و اینکه رسالت ادیان بطور عام و اسلام بطور خاص گشودن قید و بندها و غل و زنجیرهای اسارتبار اجتماعی از دست و پای جامعه در مسیر آزاد سازی مردم است (وَیَضَعُ عَنهُم اِصرَهُم وَالَاغلالَ 
الّتی کانَت عَلَیهم)؟ آیا نباید جلوی سوء استفاده دجالگرانه از اسلام و ارزشهای دینی را گرفت، و تفسیرهای ارتجاعی و در اساس ضد اسلامی آخوندها از دین را افشا نمود، آیا ‘‘آخوندها و مفتی های وهابی و سلفی‘‘ را تنها مفسرین واقعی اسلام جلوه دادن و آنها را به ‘‘درجه 
مافوق استادی‘‘ ارتقاء دادن -که گوئی ‘‘تمام عمر خود را به غور و تفکر درباره اسلام پرداخته اند‘‘ و هر چه می گویند همان صحیح می باشد- برخوردی بی طرفانه است و یا نشان از اغراض سیاسی مشخصی در پشت آن می باشد؟ رویکردی بغایت سخیف و انحرافی که در قدم اول می گوید: ‘‘فساد 
از اسلام بر می خیزد‘‘ و ‘‘دین خصم آشتی ناپذیر آزادی است و آنرا به اسلام ارتجاعی یا بعبارت دقیقتر به ضد اسلام آخوندها محدود نمی کند بلکه به تمامی ادیان تعمیم می دهد و بعد می گوید ‘‘دین را باید به دادگاه بکشانیم‘‘. 

از آنجا که مبارزه جدی با آخوندها هزینه بسیاری می طلبد چنین افرادی بجای تلاش برای سرنگونی رژیم و به دادگاه کشاندن دست اندرکاران آن، علی الحساب یقه دین -آنهم تمامی اشکال آن و نه اسلام دست پخت آخوندها- را گرفته و خواستار به دادگاه 
کشاندن آن می باشند و سرانجام نویسنده در سایت تواب تشنه به خون مدعی میشود که ‘‘سکولاریسم از ستیز با دین می گذرد‘‘ و ‘‘براندازی ولایت از رهائی از یوغ الله می گذرد‘‘ و ‘‘کفر راه رهائی و آزادی‘‘ است، شعارها و جملاتی که یادآور دجالیت سفاک خون آشام و کارگزارانش 
بوده که مدعی بودند ‘‘راه قدس از کربلا می گذرد‘‘ و یا بگفته ولایتی که سال گذشته در دیدار با مزدوران یمنی آخوندها گفته بود ‘‘راه قدس از یمن می گذرد‘‘ همچنانکه آخوندها در جملات خود خیز برداشتن برای بلعیدن کربلا (عراق) و یمن را نشان داده و با دجالیت از قدس هم 
نام برده بودند، هدف یگانه این مدعیان هم نه سکولاریسم است و نه آزادی و رهائی و نه براندازی ولایت بلکه تنها و تنها دین ستیزی بیمار گونه و آب به آسیاب رژیم ضد بشری ریختن می باشد، بی جهت نیست که در سایت تواب خائن که چراگاه مزدوران وزارتی و همسنگران ولایت می باشد 
این چرند نامه ها به وفور دیده میشود. اما دم خروس آنگاه بیرون میزند که نویسنده این چرندیات هیچ گاه موقع نام بردن از دجال خون آشام از کلمه ‘‘امام خمینی‘‘ پائین تر نمی آید ولی هنگام نام بردن از مجاهدین با کلمات و فرهنگ آخوندی پاسداری از آنها یاد می کند رویکردی 
که به روشنی مبین دم تکان دادن نویسنده برای رژیم ضد بشری می باشد وی همچنین می نویسد که: ‘‘مماشات با دین بس‘‘ است اما از ضرورت مماشات نکردن با آخوندهای دین فروش مطلقاً سخنی بمیان نمی آورد و نیز مدعی میشود که ‘‘زمان رهائی از دین و بخاک سپاری آن فرا رسیده‘‘. چنین 
افرادی که شیپور را از سر گشادش می نوازند همواره به امداد رسانی به ولایت سفیانی و خلیفه ارتجاع اشتغال داشته و با خاک پاشیدن در چشم توده ها، مبارزه با دشمن اصلی یعنی رژیم ضد بشری را به انحراف کشانده و در نتیجه به عمر ننگین آن اضافه می نمایند. 

اما براستی برخورد صحیح و اصولی با ارتجاع تحت نام دین و سفاکیت پنهان شده زیر نام اسلام چیست؟ مجاهدین از ابتدا در راستای به زیر کشیدن خلیفه ارتجاع ضمن افشای تمام عیار آخوندهای 
دین فروش و جنایات آنها، سوء استفاده های رذیلانه آنها از دین را در معرض دید همگان قرار داده و در این مسیر به نمونه های واقعی اسلام انقلابی و مردم گرا همچون پیامبر اکرم و علی ابن ابیطالب اشاره نموده اند. آنها ضمن افشای شریعت ارتجاعی آخوندی و قوانین سنگسار و 
قصاص و سایر قوانین آخوند ساخته همراه با پای فشردن بر دینامیسم قرآن بر کلیه قوانین ارتجاعی ملاها خط بطلان کشیده و اسلامی بردبار دمکراتیک و بری از خشونت در مقابل مردم عرضه کرده اند در منظر آنها جهاد و شهادت سلاحی در مقابل ستمگران و برای به زیر کشیدن آنها بوده 
و نه وسیله ای برای کشور گشائی و خشونت طلبی علیه توده های مردم کشورها آنچنانکه برخی ادعا می کنند. از همین رو خودشان هم تا آنجا که امکان داشت به زندگی مسالمت آمیز سیاسی ادامه داده و برغم اینکه بیش از ۵۰ کشته در فاز سیاسی، رژیم از آنها گرفته بود دست به سلاح نبردند، 
تنها موقعی به اسلحه روی آوردند که رژیم راهی جز تسلیم شدن و یا نبرد کردن برای آنها باقی نگذاشت آری در چنین شرایطی با الهام از شعار ‘‘هیهات منّا الذله‘‘ به نبرد قهر آمیز روی آوردند. 

مضافاً اینکه مجاهدین از هر نظر آنتی تز بنیادگرائی و ارتجاع زیر پرده دین بوده و ۱۸۰ درجه با انواع مدعیان دروغین اسلام اختلاف دارند، در نتیجه مستمراً سوء استفاده ارتجاعی تحت 
نام اسلام چه از نوع خلافت سفیانی و آخوندی (ابوداعش) و چه ‘‘خلافت اسلامی‘‘ (داعش) یعنی همان فرزند خوانده آخوندها و چه انواع دیگر آن چون بوکو حرام و… را افشاء نموده اند. آری مجاهدین همواره از هر نظر در تضاد بنیادین با آخوندهای دین فروش حاکم قرار داشته، از همین 
رو همه جا در کمین رژیم نشسته و آن را افشاء نموده اند، از برخورد با معضلات اقتصادی و اجتماعی و راه حل پیدا کردن ریشه ای برای آنها تا برخورد با مقوله زن و برابری کامل حقوق سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زن و مرد، از برخورد با حجاب اجباری و تحمیلات آخوند ساخته تا برخورد 
با ناهنجاریهای اجتماعی و ریشه یابی آنها، از برخورد با دگراندیشان و اقلیتهای مذهبی تا برخورد با ملیتها و اقلیتهای قومی از برخورد با مخالفان سیاسی تا برخورد با مسائلی چون جنگ ضد میهنی، از برخورد با صدور تروریسم و بنیادگرائی در منطقه تا تلاش برای دستیابی به سلاح 
اتمی توسط رژیم، از برخورد با مسئله آزادیهای سیاسی و اجتماعی تا چگونگی اداره کردن نهادهای دولتی و حکومتی و رابطه دین و دولت. 

<<جدائی دین از دولت>>

مجاهدین با اعتقاد به این رهمنود قرآنی که ‘‘لا اِکراهَ فی الدین‘‘ هر گونه اجبار و محدودیت علیه دگر اندیشان را مردود و آزادی کامل عقیده و بیان را در ایران آینده نوید داده اند. 
از اینرو در طرح شورای ملی مقاومت درباره رابطه دولت موقت با دین و مذهب ضمن تأکید بر ‘‘تساوی حقوق سیاسی و اجتماعی همه آحاد ملت‘‘ و ملغی شناختن ‘‘همه امتیازات جنسی و قومی و عقیدتی‘‘ و برابری همه شهروندان در مقابل قانون صرفنظر از اعتقاداتشان و با تاکید بر ‘‘حق 
آزادی ادیان و مذاهب و منع هرگونه تفتیش عقیده‘‘ که لازمه حفظ شئون و حیثیات انسانی است، ضمن تصریح به احترام به همه ادیان و مذاهب تاکید شده که: ‘‘هیچ دین و مذهبی را به هیچ عنوان دارای حق و امتیاز ویژه یی نمی شناسد و تبغیض در میان پیروان ادیان و مذاهب گوناگون 
را مردود میشمارد. همچنین تصریح شده که هیچ کس به دلیل اعتقاد یا عدم اعتقاد به یک دین یا مذهب نبایستی از انتخاب کردن و انتخاب شدن و تصدی بالاترین مقام کشور ممنوع شود. و یا در استخدام، تحصیل، قضاوت و دیگر حقوق فردی و اجتماعی مزیت و یا محرومیتی نخواهد داشت. 
- و نیز تصریح شده هرگونه آموزش اجباری مذهبی و عقیدتی و اجبار به انجام یا ترک آداب و سنتهای مذهبی ممنوع است حق آموزش، تبلیغ و برگزاری آزادانه آداب و سنتهای تمامی ادیان و مذاهب 
و احترام و امنیت همه اماکن متعلق به آنها تضمین میشود. 
- تفتیش عقیده و دین و مذهب توسط مراجع دولتی و مؤسسات عمومی وابسته به دولت به هر عنوان ممنوع است. 
- سرانجام اینکه تأکید شده مقررات قصاص -حدود، تعزیرات و دیات رژیم خمینی و دادگاهها و دادسراهای گوناگونش ملغی است. 
می بینید که در جدائی دین از دولت بر تساوی آحاد ملت با هر عقیده و مرامی تأکید شده، هیچ دین و یا مذهبی دارای امتیازی ویژه نیست، تفتیش عقاید و آموزش اجباری مذهبی ممنوع است و 
آموزه های به اصطلاح دینی و شریعت آخوندی در قوانین جائی ندارند 

نکته بسیار مهمی که باید بر آن تأکید نمود اینکه مقوله جدائی دین از دولت گاه با عباراتی چون جدائی دین از حکومت و یا جدائی دین از سیاست مطرح شده ولی در تفسیر و تعبیر آن جدائی 
دین از سیاست مترادف با فاصله گیری افراد معتقد به دین از فعالیت سیاسی قلمداد میشود که گوئی افراد معتقد به دین حق تشکل و فعالیت سیاسی ندارند، مغالطه ای سیاسی که شیادان عرصه سیاست و اضداد مجاهدین بسیار به آن دامن میزنند که گویا مجاهدین بدلیل اعتقادات مذهبی خود 
حق فعالیت سیاسی و تشکیل آلترناتیو نداشته و یا اینکه هیچ فرد مذهبی -اعم از مسلمان و مسیحی- نباید در یک حزب سیاسی تشکل یافته و یا یک حزب سیاسی با اعتقادات مذهبی نمیتواند در دولتی شرکت کرده و اداره امور کشور را در دست گیرد. گویا مجریان دولتی حتماً باید لائیک 
باشند تا جدائی دین از دولت محقق شود و نمیتوان ضمن حفظ اعتقادات مذهبی خود در یک چارچوب توافق شده به التزامات پذیرفته شده عمل نمود، گویا چند میلیارد از معتقدین به مذاهب مختلف در سراسر دنیا حق شرکت در احزاب و بدست گیری اداره امور و حکومت را ندارند. می بینید که 
این حقه بازان و شارلاتانهای سیاسی برغم دم زدن از دمکراسی تا کجا با آن بیگانه بوده و ضد دمکرات می باشند. 

در خاتمه برای نشان دادن عمق ضد اسلامی بودن عملکرد حکومت آخوندی در مقابل دگراندیشان برویه سیاسی علی ابن ابیطالب اشاره میکنم آنجا که در نامه اش به مالک اشتر -که از طرف او حاکم 
مصر بود- نوشت: ‘‘قلب خود را از رحمت و لطف نسبت به رعیت (مردم) آکنده نما، و مبادا که چون حیوانی درنده دریدن و خوردن آنها را غنیمت بشماری سپس ادامه میدهد: ‘‘فَاِنَهُم صِنفان اِمّا اَخ لَکَ فی الدین اَو نَظیر لَکَ فی الخَلق‘‘ آنها دو دسته اند یا همکیش و برادر 
عقیدتی تو هستند و یا همنوع و همسان با تو در آفرینش. اینست رهمنود اسلام انقلابی و مردم گرا در مقابله با مردم و دگراندیشان، رو در روی ضد اسلام سنگر گرفته زیر نام دین به سردمداری آخوندهای جنایتکار.