ولي خميني ضد بشر آنرا ربود و حاكميت سركوب و قتل و ترور و جنايت را حاكم كرد بطوريكه غير قابل مقايسه با شاه يا هر ديكتاتوري ديگر در تاريخ بوده است. اما مبارزه هم همچنان و بي وقفه ادامه يافته است.
از پيام راديو – تلويزيوني آقاي مسعود رجوي مسئول شوراي ملي مقاومت در سال 1376 گوشه هائي از جنايت غاصب پيروزي 22 مردم ايران را مرور كنيم
قسمت هائي از پيام راديو مسعود رجوي در سال 76
“امواج نيرومند انقلاب مردم ايران رژيم شاه را سرنگون كرد، اما از آن جاكه مقاومت سازمانيافته و شورا يا جبههٌ ذيصلاح رهبريكنندهيي درميان نبود، ارتجاع بهسركردگي خميني دجال، رهبري انقلاب را فرصتطلبانه قبضه كرد و سلطنت استبدادي ديني را جايگزين سلطنت استبدادي موروثي نمود. بهراستي كه سلطنت و حكومت آخوندها در غصب حق حاكميت ملت، در سركوب آزاديها و كشتار و شكنجهٌ آزاديخواهان و قتلعام زندانيان سياسي و دستوپابريدن و چشم درآوردن و سنگسار و سركوب زنان و جوانان و مليتها و پيروان مذاهب و عقايد، درتخريب و انهدام مباني توليد و كشت و صنعت ايران، و دريك كلام، در هلاك حرث ونسل، از رژيم دست نشاندهٌ شاه بسا، بسا، فراتر رفت. درست بههمين دليل، حقانيت، ضرورت و فضيلت مقاومت در برابر رژيم پليد آخوندي، همچنانكه پيچيدگي اين مقاومت در شرايط داخلي و منطقهيي و بينالمللي، در قياس با مبارزه عليه ديكتاتوري وابستهٌ سلطنتي، هزار بار بيشتر است. دوران حاكميت آخوندي در تاريخ ايران را فقط ميتوان با حملهٌ مغول قياس كرد. با اين تفاوت كه اگر رود خروشان خون يكصد و بيستهزار شهيدمان نبود، آخوندها، سوار بر موج اسلامگرايي، خواب امپراطوري پروسعت و خلافت ابدمدت (بهقول خودشان تا انقلاب مهدي) ديده بودند. در دومين سالگرد انقلاب ضدسلطنتي در بهمن 1359 گفته بوديم كه «ارتجاع حاضر، يكي از مهيبترين نيروهاي تاريخ ايران» است كه آنرا با «هوشيارانهترين و سنجيدهترين تاكتيكهاي سياسي» كمرشكن كردهايم. 4 ماه بعد، در 30 خرداد 1360، خميني ديگر جايي براي مبارزهٌ مسالمتآميز سياسي باقي نگذاشت و مقاومت قهرآميز ناگزير آغاز شد. مقاومتي شگفت وعجيب در زمانهيي پرفتنه و فريب و در روزگاري بسغريب ، جنگ ما از روز نخست تا بهآخر، با رژيم ضدانساني ولايتفقيه بهعنوان غاصب حق حاكميت مردم ايران بوده و هست و خواهد بود و لاغير.