دو سال پیش در همین ایام، خلیفهٔ ارتجاع، رئیسی جلاد را از صندوق شعبده بیرون کشید و در حالی که این انتصاب را «حرکت کاملاً پرمعنا» توصیف میکرد، گفت: «کسان جدیدی وارد میدان میشوند که ابتکارهای جدیدی دارند»
هدف یکدست کردن حاکمیت برای مقابله با مقاومت و قیام بود؛ رؤیایی که با قیام سراسری به کابوس نظام تبدیل شد؛ تا آنجا که نزدیکترین لایههای دولت و اعضای مجلس دستچین شده خامنهای هم از «شکست حاکمیت یکدست» میگویند و رسماً از او میخواهند برود «روی مین استعفا».
روزنامهٔ حکومتی جهان صنعت (۱۳اردیبهشت ۱۴۰۲) نوشت: «دولت رئیسی ضعیفترین دولت پس از انقلاب است. این دولت دارد به ناکجا آباد میرود و جای هیچ دفاعی را نگذاشته است، کما اینکه میبینیم هیچ کسی از این دولت حمایت نمیکند».
وحشت از مسیر «ناکجا آباد» دولت رئیسی و کابوس سرنگونی با بیانهای مختلف فضای غالب رسانههای حکومتی است. روزنامه حکومتی هممیهن (۱۰مرداد) وعدههای پوچ رئیسی و نتایج معکوس آن پس از دو سال را به تمسخر گرفته و مینویسد: «بیایید منصفانه تحلیل کنیم، دو سال پیش در چنین روزی چه تصویری از دو سال بعد جامعه ایران ارائه میکردید؟ تورم؟ آن را نصف و سپس تکرقمی میکنیم. اشتغال؟ سالی یک میلیون شغل ایجاد میکنیم. مسکن؟ آن هم سالی یک میلیون تولید خواهد شد»... .
از این پیشتر، اعضای مجلس فرمایشی که به دستور خامنهای نامه فدایت شوم برای کاندیدا شدن رئیسی نوشته بودند در یک ابراز پشیمانی اعلام کردند: «چند نماینده با خواهش و وعده وعید یک طوماری جمع کردند برای آقای رئیسی و الآن هم ۹۵درصد آنها خودشان پشیمان هستند. همه از مجلس و ملت عذرخواهی میکنند که چرا اصلاً رئیسی را برای ریاستجمهوری دعوت کردهاند» (خبرآنلاین ـ ۸اردیبهشت ۱۴۰۲).
این پشیمانی ۹۵درصدی مجلس نشینان ولایت یکدست ارتجاع را به چیزی جز شکست و سوختن برگ خامنهای نمیتوان تعبیر کرد. آثار این شکست البته از یکسال قبل ظاهر شده بود و در مرداد ۱۴۰۱ شورای ملی مقاومت ایران در بیانیه سالانهٔ خود در اینباره نوشت: «آن چه را که اکنون در مقابل چشم همگان قرار دارد و کارگزاران نظام هم به آن اعتراف میکنند، شورا در هنگام مهندسی ننگین و رسوای ولیفقیه برای به کرسی نشاندن یک جلّاد در پست ریاست جمهوری، پیشبینی کرده بود. شورا بر آن بود که خامنهای بهدلیل بحرانهای وخیم داخلی و در وحشت از تکرار وقایعی همچون قیام اعتراضی آبان ۱۳۹۸، که بنیادهای رژیم را به لرزه انداخت، سیاست انقباض با ترکیب یکدست سه قوه را بهعنوان تنها و آخرین راهحل برای حفظ نظامش انتخاب کرد. شعبدهبازی خامنهای در روز جمعه ۲۸خرداد ۱۴۰۰ با فضاحتی بیسابقه و با تحریم اکثریت قاطع مردم روی صحنه رفت و بر تابلوِ وزارت کشور نام عامل قتلعام زندانیان سیاسی در سال۱۳۶۷ بهعنوان برنده نوشته شد تا بدین ترتیب کلید پاستور به آخوند بدنام داده شود. پیرامون این راهکار ولیفقیه، مسئول شورای ملّی مقاومت ایران با پیش بینی افزوده شدن بحرانهای رژیم گفت: تنفیذ و منصوب کردن جلّاد بهعنوان رئیسجمهور توسط خلیفه ارتجاع، نقطهٔ عطف و تغییر ریل در قطار ولایت، سراشیب سقوط و سرنگونی سلطنت دینی است».
آن روی سکهٔ شکست پروژهٔ رئیسی، از نظر سیاسی در اعتلای موقعیت مجاهدین دیده میشود. زیرا قرار بود جلاد مجاهدین در قتلعام۶۷ در کرسی ریاست نظام ولایت مسأله آنها را از روی میز نظام جمع کند و با سدبستن در برابر قیام، بقای نظام را تضمین کند. اما امروز این کارشناسان حکومتی هستند که با اعتراف به این واقعیت که سازمان مجاهدین «مسألهٔ روز» و «موضوع اصلی» نظام است و رژیم در ممانعت از پیوستن جوانان به مجاهدین شکستخورده، میگویند: «ما هر چه بیشتر به سازمان بپردازیم از آن طریق میتوانیم خودمان را نقد کنیم و کاری کنیم که جوانان نسل امروز بهدنبال پیوستن به سازمان نباشند» (قوچانی ـ ایرنا ـ ۱۱مرداد ۱۴۰۲).
یک کارشناس دیگر حکومتی نیز به نام فیاض ضمن اعتراف به پیوستن جوانان به مجاهدین و آه و افسوس از اینکه نتوانستند همهٔ مجاهدین را قتلعام کنند گفت: «اینکه مجاهدین خلق از نظر ساختاری هنوز زنده است و گروهی میخواهند به آن بپیوندند، نشان میدهد فقط بهدلیل حمایت آمریکا و انگلیس نیست. ما هنوز مجاهدین خلق را شخم نزدیم