زندانیان سیاسی ایران
یشک میتوان سیاست در ایران و بهطور خاص ۴دهه عمر نظام ولایت فقیه را از منظر این پرسش بازخوانی نمود؛ چرا که شناخت زیر و بالای این حاکمیت، حقیقتاً یک هنر سیاسی است. شک نکنیم که اگر همهٔ طرفهای این رژیم از همان اوان شکلگیریاش، از آن هوشیاری سیاسیِ لازم یا مشخصات هنر سیاسی برخوردار بودند، بیتردید این رژیم سالها پیش از این تعیینتکلیف نهایی شده و از سر راه تمدن، آزادی، ترقی و پیشرفت ایران کنار زده میشد.
تجارب مشروطه تاکنون و نیز همین ۴دهه گوشزد میکنند که هنر سیاسی در شناخت ماهیت دشمن است و نه پرداختن به شاخ و برگهای تاکتیکهای رنگووارنگ و بازیهای سیاسیِ پراگماتیستیِ آن. همینجاست که باید گفت اتفاقاً آن کمبود جدی در برابر این حاکمیت پلید ضدبشر، نپرداختن به اعماق ماهیت تاریخی و عقیدتی آن و بازی خوردن از تاکتیکهای سیاسی-اطلاعاتیاش است.
پادزهر تمام تاکتیکهای سیاسی-اطلاعاتیِ این رژیم از آغاز تاکنون، چند محور مشخص و تجربه شده هستند؛ محورهایی که مشخصات هنر سیاسی را بارز و برجسته میکنند:
۱ـ تعیین حاکمیت ولایت فقیه بهعنوان دشمن اصلی ایران با شاخص تأمین منافع ملی ایران و دوری گزیدن از طرح هر نیرو یا شخص دیگر بهعنوان دشمن در صحنهٔ سیاسی ایران
۲ـ کوتاه نیامدن از اصل آزادی و پرداختن هر بهای ممکن برای وفاداری به کوتاه نیامدن از این اصل
۳ـ تأکید بر سازماندهی و تشکیلات در داخل و خارج ایران
۴ـ داشتن مرزبندی قاطع با تمامیت این حاکمیت و باندهای موازیاش در سیاست داخلی و بینالمللی و در هیچ مانور و بازی سیاسی و فرهنگی آن وارد و دخیل نشدن
۵ ـ اشراف تئوریک و تجربی داشتن بر این امر که این رژیم از آغاز تا پایان، بهدلیل ماهیتش هرگز ظرفیت اصلاحپذیری و تغییر در حداقلهای یک حیات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را نداشته، ندارد و هرگز نخواهد داشت.
اینها شاخصهای برخوردار بودن از هنر سیاسی در مملکت دیکتاتورزده و ارتجاعگزیدهٔ ما هستند.
یک نمونه از هزاران نمونه در بیش از ۴دههٔ گذشته، رفتار تمام عمر این حاکمیت در برابر حق قانونی و حقوقی و قضاییی زندانی سیاسی است. در عمر این نظام یک نمونه یافت نمیشود که یک زندانی سیاسی دارای وکیل مستقل و برخوردار از تأمین جانی و شغلی باشد. حتا یک مورد نبوده است که تمام زندانیان سیاسیِ اعدامشده و نشده در دههٔ ۶۰ و دهههای بعد وکیل داشته باشند. همین الآن وکلای زندانیان قیامی و وکلای معترض به نقض حقوقبشر، توسط قوهٔ قضاییهٔ تحتامر ولیفقیه و کارچرخان سپاه پاسداران، زندانی و برخی احکام بلندمدت گرفتهاند. اصلاً در ایران تحت سلطهٔ حاکمیت ولایت فقیه، هیچ کانون وکلای مستقل از حکومت وجود ندارد و حق تشکیل و فعالیت هم ندارد.
این حاکمیت ۶۹بار توسط کمیسیون حقوقبشر سازمان ملل بهدلیل نقض فاحش حقوق اولیهٔ بشر محکوم شده است.
حالا طرفهٔ روزگار را بنگرید که این حاکمیت از مجاهدین خلق میخواهد وکیل بگیرند و بیایند ایران آخوندزده محاکمه بشوند!
حالا بنگرید طرفهٔ اعجابانگیزتر را در بیدادگاه قرونوسطایی در قرن بیستویکم! هنوز جوهر درخواست قوهٔ قضاییهٔ ولایی برای تعیین وکیل از جانب ۱۰۴مجاهد خشک نشده، علی مغزیِ ۷۰ساله، زندانی سیاسیِ هوادار مجاهدین خلق که نقداً اسیر قوهٔ قضاییه است، حق داشتن وکیل ندارد و پس از پایان چند دوره زندانی و محکومیت، به ۷۵ماه حبس مجدد محکوم میشود!
این هم سند نقد بازی و مانور اتاق فکر نظام با لیست ۱۰۴تن از مجاهدین خلق که هر چه در دود و دم آن میدمند، صحنهٔ سیاسی ایران بیشتر پالایش میشود. هنر سیاسی در این پالایش، شناخت باز هم بیشتر اعماق ماهیت پلید این حاکمیت و تاکتیکهایش از یکطرف و سمتوسو دادن تمام نیروها و انرژیها در راستای سرنگونی آن از طرف دیگر است