۱۴۰۲ شهریور ۱, چهارشنبه

لاجوردی، روح خبیث خمینی در کالبد شقاوت


                          لاجوردی قصاب اوین

.                           مجاهد خلق علی‌اکبر اکبری قهرمان ملی

باور کنید از دست این دقایق و ثانیه‌ها که هر کدامشان یک شلاق بیشتر بر پیکر مجاهد خلق وارد می‌شود شاکی هستم. چرا باید جلاد نفس بکشد وقتی اجل و موعد مجازاتش که همانا انقلابی‌ترین کار ماست فرا رسیده است؟ ولی بگذار این چند صباح هم بگذرد، ولی وای به‌حالت و وای به‌حالتان دژخیمان شب پرست. آن لحظه که مجاهد خلق سلاحش را چونان آب حیاتش، زهرآگین به سمتت نشانه می‌رود و وجود کثیف و رذالت را آماج انتقام سوزان خلق قرار می‌دهد، آن روز دور نیست و باش تا...

در اول شهریور گلوله‌هایی که از سلاح قهرمان ملی، علی‌اکبر اکبری (رضا) شلیک شده بود، جلاد خون‌آشام اوین، اسدالله لاجوردی را در بازار تهران از پا درانداخت. این عملیات درخشان و قهرمانانه مردم ایران و خانواده‌های داغدار اعدام‌شدگان دههٔ شصت را در موج بی‌نظیر شادی غرقه ساخت و این نوید همگانی را بشارت داد که شکنجه‌گران و متولیان کشتار و قتل‌عام حتی اگر در پشت درهای توبه‌تو و قفل‌های آهن‌جوش مخفی شده باشند، سرانجام از خشم گدازان خلق و فرزندانش گریزی نخواهند داشت.

در تصور کسی نمی‌گنجید که ۱۷سال پس از ۳۰خرداد ۶۰، جوانی از خاکستر اعدام‌شدگان ققنوس‌وار بروید و دست انتقام خون آنان باشد. علی‌اکبر اکبری در روزهایی که آیشمن خمینی در حال شکنجه کردن و کشتار گستردهٔ مجاهدان و مبارزان بود، ۳سال بیشتر نداشت. هنگامی که این عملیات را انجام داد بیش از ۲۰بهار از زندگانی‌اش نگذشته بود.

پس از این عملیات ماندگار در تاریخ ایران، روزنامهٔ جمهوری اسلامی نوشت: «لاجوردی پیشانی حمله علیه (مجاهدین) بود... او در این راه سنگ‌تمام گذاشت و لحظه‌ای آرام نگرفت. لاجوردی حق حیات به گردن همه دارد!»

 خمینی و لاجوردی
اگر می‌خواهیم تصویری از درنده‌خویی و شقاوت خارج از تعریف دراکولای عمامه‌دار قرن معاصر (خمینی) به‌دست بیاوریم، کافی است به کاراکتر و شخصیت‌شناسی جلاد اوین، اسدالله لاجوردی نگاهی بیفکنیم؛ هم‌چنان که اگر خواسته باشیم هیتلر را بشناسیم باید در آیشمن درنگ کنیم.

برای این شناخت، جملهٔ معروف خمینی در مورد انسان و تربیت او ما را از هر تعریف دیگر بی‌نیاز می‌کند:

«آدم گاهی درست نمی‌شود؛ مگر این‌که ببرند و داغ کنند تا درست شود!» (خمینی. رادیو دولتی. ۴بهمن۱۳۶۳). لاجوردی، شیطان گاوسر به‌دست خمینی در دوزخ زمینی او برای «بریدن و داغ‌کردن» هر کسی بود که به ولایت فرعونی‌اش تمکین نکند.

لاجوردی، به تعبیر خودشان «پیشانی نظام!» و یک فعال ما یشاء در ساختار شرارت و شقاوت خمینی بود. زندان مخوف «گوهردشت»، معروف به «زندان هزار سلول» با ابتکار و پیشنهاد او راه‌اندازی شد؛ زیرا معتقد بود که ارتباطات زندانی را از پیرامون او باید قطع کرد و آن‌قدر در چاردیواری سلول نگهداشت تا مقاومتش درهم بشکند، از آخرین بارقه‌های انسانی تهی شود و در شلیک تیرخلاص به شقیقهٔ دیگر زندانیان شرکت کند.

 اعدام به جرم شرکت در تظاهرات!
امروز قضاییهٔ جلادان برای محدودسازی مجاهدین و انجام اقدامات تروریستی علیه آنان برای ۱۰۴ یا به تعبیری دیگر ۱۰۷تن از آنان کیفرخواست صادر می‌کند و فراخوان می‌دهد که برای دفاع از خود، وکیل قانونی معرفی کنند! این پز دجالگرانه مضحک‌تر از آن است که ارزش پرداختن داشته باشد. جرم مجاهدین از منظر آنان به کیفررساندن امثال لاجوردی در ارگانهای سرکوبگر است. برای این‌که بفهمیم قهرمانان مجاهد خلق در دوران نبرد مسلحانه با چه هیولاهایی پنجه در پنجه بوده‌اند، برخی از حرفهای لاجوردی، این آیشمن خمینی را مرور می‌کنیم:

«کسی که در تظاهرات شرکت کرد، بلافاصله اعدامش خواهیم کرد و کوچکترین درنگی نخواهیم کرد؛ هم‌چنان که روز گذشته کسانی که در تظاهرات دو یا سه روز گذشته شرکت کرده بودند، اعدام کردیم».

روزنامهٔ اطلاعات در ۳تیر ۱۳۶۰ همراه با یک آگهی، عکس‌هایی از ۱۲دختر نوجوان مجاهد خلق را به چاپ رساند که حاضر به فاش کردن نام خود نشده و لاجوردی بدون احراز هویت، آنها را به جوخه‌های اعدام سپرده بود.

در این آگهی تصریح شده بود که اسامی صاحبان عکس مشخص نشده است

 تیرباران، ۲ساعت پس از دستگیری!
وقتی می‌گوییم دعوت از مجاهدین برای معرفی وکیل خود به دادگاه یک پز مضحک است، اغراق نمی‌کنیم. بنا به گزارش یک زندانی، مجید انصاری، رئیس وقت سازمان زندانها به زندانیان می‌گفت:

«شما می‌توانید وکیل داشته باشید اما اگر کسی از شما دفاع کند، اعدام می‌شود!» (قهرمانان در زنجیر. ص۱۳۸)

همه باید اعدام شوند!

«گروهکهای فاسدی که همه‌شان باید قلع و قمع بشوند وقتی با نظام جمهوری مبارزه می‌کنند، بنا بر دستور مذهبی محاربند و باید همه‌شان اعدام شوند... به عقیدهٔ من هیچ‌یک از افراد این سازمان نباید احساس آرامش در این مملکت داشته باشند. همیشه باید مضطرب و در وحشت باشند... و یک خواب خوش ویک قطره آب خوش نباید از گلویشان پایین برود. امنیت باید باشد برای مردم حزب‌الله. ». (مصاحبهٔ لاجوردی با روزنامه اطلاعات. اردیبهشت ۱۳۶۱).

در حسینیهٔ اوین قبل از اجرای هر برنامه می‌گفت: «همه باید تواب شوند و گرنه حکم همه طبق گفتهٔ امام اعدام است».

در جریان بازجویی از یکی از زندانیان سیاسی: «کافی است که فقط ۵نفر مجاهد باقی بمانند، باز هم رشد می‌کنند و پدرمان را درمی‌آورند. همهٔ شما را باید کشت. الآن هم که زنده هستید موقت است و سر وقت سراغ همه‌تان می‌آییم».

خطاب به زندانیان: «حاکم شرع حکم شرعی داده است که آن‌قدر شما را به‌اصطلاح حد بزنیم تا این‌که یا توبه بکنید یا این که کشته شوید»

خطاب به ۷۵ زندانی سیاسی که در سلولی که برای ۵نفر ساخته شده بود، جا داده شده بودند: «ان‌شاء‌الله به‌زودی بسیاری از شما اعدام خواهید شد و تعدادی به زندان دیگر منتقل خواهید شد و مشکل کمبود جا حل می‌شود» (قهرمانان در زنجیر. ص۱۰۱).

 سفر از حجم نامتصور شقاوت به ارتفاع غرور
به‌راستی هیچ گزارش، فاکت، نقل‌قول، عکس، خاطره، کتاب و فیلمی نیست که بتواند ابعاد شقاوت آیشمن خمینی را به تصویر بکشد.

در اولین روز هر شهریور آنچه باعث می‌شود از حجم نامتصور شقاوت به ارتفاع خورشیدنوش غرور سفر کنیم، چشم‌گشودن به عظمت حماسه‌ای است که مجاهدی جوان و جسور به نام «علی‌اکبر اکبری» و همرزم او «علی اصغر غضنفرنژاد» در سیاه‌ترین روزهای این میهن خلق کردند. خون جوشان و سبزشان اکنون راهگشای رزم کانون‌های شورشی و هر جوان قیام‌آفرین ایرانی است که در برابر فاشیسم دینی سر خم نمی‌کند.