سخن روز
این روزها اظهارات مهرهها و مطالب و رسانههای رژیم مملو از اعتراف و ابراز وحشت از وضعیت بهشدت بحرانی رژیم در همهٔ زمینههاست؛ آیا این فاشگوییها ناشی از جنگ و دعوای درونی رژیم است یا واقعیت دارد؟
بیتردید آنچه از خرابی اوضاع گفته میشود درصد بسیار ناچیزی از واقعیت است که البته عمدتاً بر اثر دعوا و رقابت باندهای مافیایی حاکم بهبیرون درز میکند. یک بار رفسنجانی گفت آنچه از فساد برملا شده تنها «نوک کوه یخ در اقیانوس فساد» است این صرفاً مثالی است از نسبت واقعیت با آنچه از شکافهای این استبداد قرونوسطایی بهبیرون درز میکند.
رسانههای رژیم از دهها بحران یا چالش نام میبرند و از آنجا که واژهٔ بحران برای بیان ابعاد مسأله نارساست، ناگزیر از واژهٔ ابر بحران یا ابر چالش استفاده میکنند و از جمله مینویسند: «ایران با ۳۸تهدید (بحران) روبهروست که ۱۵تا از آنها تبدیل بهابر چالش شدهاند» (رسانههای حکومتی ـ ۲۰فروردین ۹۷) البته این مربوط به۴، ۵سال پیش است، تعداد و ابعاد بحرانها و ابر بحرانها در حال حاضر بسا فراتر است.
کلمهٔ بحران معمولاً به مشکلی اطلاق میشود که راهحل ندارد یا راهحل متعارفی ندارد. از آنجا که در عمل و طی ۴۳سال گذشته، این رژیم نتوانسته هیچ تضاد و مشکل اقتصادی اجتماعی و سیاسی را حل کند، بنابراین بهتعداد مشکلات، بحران و ابر بحران در این رژیم تلنبار شده، بحرانهایی در هم تنیده که ایادی رژیم نیز خود اذعان میکنند که هیچ راهحلی برای آنها وجود ندارد.
مثلاً میگویند نظام در زمینهٔ اجتماعی با ۱۱ ابر چالش مواجه است، همچون بحران حاشیهٔ شهرها، بحران مواد مخدر، بحران طلاق، بحران مهاجرت و فرار مغزها، بحران فرار سرمایه، بحران محیطزیست، بحران فساد و... هر یک از این ابر بحرانها خود شعب و شاخههای متعددی دارد که هر کدام بحرانی غولآسا و در این رژیم غیرقابل حل است مانند بحران محیطزیست که شامل آلودگی هوا، بیآبی، خشک شدن رودها و تالابها، ریزگردها و...
یا بحران اقتصادی که نشانهها و ابعاد آن با عدد و رقم جلو چشم همگان است، از کاهش ۳۰۰۰برابری ارزش ریال، از رشد سرسامآور نقدینگی و اسکناس بدون پشتوانه که طی یک دههٔ گذشته ۱۰برابر شده و از رقم بهتآور ۵میلیون میلیارد تومان نیز فراتر رفته تا...
تخریب و نابودی تصاعدی و شتابناک وضعیت اقتصادی میتواند شاخصی از رشد تصاعدی بحرانهای اجتماعی سیاسی گریبانگیر رژیم باشد که بهسهولت شاخصهای اقتصادی قابل اندازهگیری و بیان نیستند.
مثلاً اگر چه بحران مسکن از دههها پیش وجود داشته، اما پدیدههایی مانند گورخوابی و پشتبام خوابی و شمشاد خوابی که در سالهای اخیر ظهور کرده و افزایش ۱۰برابری قیمت مسکن در تهران طی ۸سال گذشته، رشد شتابناک و فاجعهبار این بحران را همچون سایر بحرانها و ابر بحرانها نمایان میکند.
همچنین ابعاد و عمق بحرانهایی را که رسانههای رژیم از آنها با کلماتی مانند بحران بیاعتمادی یا بحران ناکارآمدی، یا اختلافات درونی رژیم یاد میکنند را از برخی نمونهها، مانند افتضاحی که در مانور دجالگرانه اربعین بهوقوع پیوست یا از توصیفات سردمداران و ایادی حکومت میتوان دریافت. مثلاً قالیباف رئیس مجلس ارتجاع در مورد ناکارآمدی نظام اعتراف کرد که از برنامههای مصوب تنها ۳۰درصد اجرایی میشود.
در مورد بحران بهاصطلاح بیاعتمادی نیز کافی است اظهارات آخوند منتجبنیا را یادآوری کنیم که اعتراف کرد: «از مردم بریدهایم، مردم از ما بریدهاند، ما بهآخر خط رسیدهایم... یک روز آزادی بدهید بهمردم، ببینید چه میکنند!».
اگر چه رژیم با بحرانهای بیشماری دست بهگریبان است و اگر چه عقربهٔ همهٔ بحرانها در منطقهٔ قرمز قرار گرفته، اما بحران اصلی، بحران بیراهحلی و بنبست مطلق نظام در برابر همهٔ مسائل پیش رویش است؛ از مسائل اقتصادی اجتماعی تا مسائل سیاسی مانند اتمی و برجام و بحران درونی...
خامنهای که پیوسته وجود بنبست در رژیم را تکذیب و انکار کرده، در اقدامی رسوا و بهبهایی سنگین جلاد۶۷ را از صندوق درآورد تا همین بحران را علاج کند و از این رو در نوروز۱۴۰۱ این انتصاب را از «شیرینیهای» سال۱۴۰۰ برشمرد که «امیدهایی را زنده» کرد. کارنامه یکساله رئیسی نشان میدهد که مقصود خامنهای از حرکت پرمعنا و ابتکارهای جدید و شیرینیهای۱۴۰۰ اعدام و سرکوب و خفقان هر چه بیشتر برای حفظ نظام روبه سقوط ولایت فقیه بوده است. اما خلیفهٔ ارتجاع اکنون با این واقعیت روبهروست که بهرغم رکوردشکنی در اعدام و سرکوب، اما خیابانهای سرشار از شعارهای مرگ بر رئیسی و مرگ بر خامنهای، گواه آن است که رئیسی در این مأموریت بهسختی شکستخورده است.