در زمان سکونهای نسبی اجتماعی، ترویج افکار ضدتشکیلاتی از اولین سیاستهای رژیم بود. کانالهای تبلیغاتی وزارت اطلاعات با پوشهای روشنفکری و بحث آزاد و در فضای نئو لیبرالیسم حاکم بر بخش عظیمی از جهان سرمایهداری فعلی، در فردای در هم ریختن اردوگاه موسوم به شرق، به ترویج این تز اشتغال داشتند که هر تشکیلاتی انسان را مسخ میکند و او را از رای مستقل و اندیشهٔ مستقل تهی میسازد، و خلاصه بسیار بدتر از وضعیت فعلی است!
اما اگر تبلیغات رژیم با سر قرون وسطائی، کارساز بود نیازی بدار و زندان نبود. پایهٔ بقای حکومت یک ساختار (بگوئید تشکیلات) ضدمردمی به نام سپاه پاسداران هست که یکی از مؤثرترین فرمهای سازماندهی یعنی سازماندهی نظامی و سلسله مراتب نظامی را داراست. نیازی به کنگره و نشست و رایگیری از اعضاء هم ندارد. این دستگاه از اول کار برای سرکوب مردم شروع به کار کرده و در دوران جنینی و خونآشامی اولیه از کشتار در پاوه و سنندج و ترکمن صحرا و خرمشهر و... شروع کرده تا الآن که کشور کشور را به کام خون و جنون قدرت رژیم ولایت فقیه کشانده است.
آیا در مقابله با این دشمن میتوان فاقد تشکیلات بود؟ آیا واقعاً اگر جدی هستیم و قصد خودنمائی نداریم و درد مردم را داریم، آیا بدون تعلق به یک تشکیلات کارآمد شانسی در قبال این رژیم خونخوار و جرار داریم؟
هر فعالیت سیاسی که به مسألهٔ اصلی دوران در ایران یعنی غصب حاکمیت مردم توسط رژیم ولایت فقیه میپردازد، در اولین گام باید به این سؤال پاسخ دهد که در کادر چه نوع فعالیت مبارزاتی میشود این سپاه را از دور خارج کرد تا تکیهگاه رژیم از دستش برود؟
به نظر یک سؤال بدیهی است ولی در دوران پر دود و دم تبلیغات رژیم علیه هر گونه کار تشکیلاتی، باز گفتن این اصول مهم است تا بتوانیم در پشت همه درختها، جنگل را نیز ببینیم!
بسیار مهم است که به بار کلمه دقت کنیم و آن را بهدقت توضیح دهیم، رژیم در تبلیغات شیطانسازی خود میخواهد یک بار منفی روی کلمهٔ تشکیلات سوار بکند. ما در نقطهٔ مقابل باید بار مثبت این کلمه یعنی جمع شدن آگاهانه، داوطلبانه و فداکارانه انسانهای را پیش ببریم که از درد و رنج مردم در این دوران، آرامش و قرار از دست داده و به یک نوع شورش علیه نظم حاکم دستزدهاند. این افراد مختلف هستند، خاستگاههای مختلف اجتماعی داشته و سرگذشتهایشان هر کدام متفاوت است، اما اکنون در یک سازمان کار جمع شدهاند. نه سازمان کارشان یک کارخانهٔ صنعتی است و نه آنها افراد فاقد اراده، انسانهای روبوتیزه شده و سلبالاراده هستند، و نه حاصل سالیان کار آنها در متراژ صنعتی قابل اندازه گیری خط کشی و جدول سود و هزینهٔ معمولی است.
واقعیت این است که بدون یک سازمان مناسب، استعدادهای مختلف افراد که در امر مبارزه شکوفا میشود و به کار گرفته میشود، در واقع هرز میرود و فایدهٔ بهحال تودهٔ مردم ندارد.
در تحلیل تبلیغات رژیم علیه مجاهدین ٢ محور عمدهترین بار را حمل میکنند
١- انقلاب ایدئولوژیک
٢- تشکیل ارتش آزادیبخش
خط وابستگی ارتش آزادیبخش به عراق بیش از ١٦سال بعد از سقوط رژیم سابق چندان اعتباری ندارد، اما همزمان رژیم به ترویج دروغ بزرگ "دفاع مقدس"پرداخته، در حالیکه در ٦سال از هفت سال جنگ، یعنی بعد از خرداد ٦١ و از شروع عملیات موسوم به رمضان در محور بصره، این رژیم بود که عمدهٔ تهاجمات به سمت عراق را انجام داد.
در بحث انقلاب ایدئولوژیک مهمترین تلاش رژیم این هست که مجاهدین را فرقهٔ فاقد احساس، بیرحم، قدرت طلب، بیتوجه به عرف و عادات اجتماعی و سنتی، خطرناک متصور کند که کورکورانه از مرشد شان اطاعت میکنند،
جالب اینکه این تبلیغات جهنمی رژیم با رضایت بسیار از جانب بورژوازی بیمایهٔ ضد وطنی، حتی با صبغههای چپنمایانه، هم مورد استقبال قرار گرفته چرا حضرات در وجود این تشکیلات، مرگ تاریخی خودشان را دیده و میبینند.
نفی ضرورت تشکیلات در دوران کنونی چیزی جز خواست ادامهٔ حکومت ولی فقیه نیست.
در این وسط هم هستند افرادی که با عنوان کردن ضرورت سرنگونی، از عدم وجود یک تشکیلات "مقبول العام" میگویند! این جماعت خودشان را خیلی زرنگ محسوب میکنند و بهقول ما عوام، گوئی با کور تیلیت میخورند.
نادیده گرفتن و سانسور کردن نقش و نام سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت و بهطور خاص مریم و مسعود رجوی، چیزی جز علامت و چراغ زدن به رژیم نیست و حکومت هم خوب میفهمد و مزد حضرات را پرداخت میکند. حتی اگر در منظر فردی، یک فعال سیاسی تشکیلات ایدهآل خود را بهخاطر سرکوب وحشیانه رژیم در اختیار ندارد، باز فعالیت سیاسی و مبارزاتی علیه همین رژیم اصل است و همین فرد تا حدی که در مبارزات جدی است، باید تضادهایش با مقاومت و مجاهدین را فرعی دانسته و با حفظ مواضع ایدئولوژیک و هویت سیاسی مستقل خودش، در میدان مبارزه برای سرنگونی کلیت رژیم هم جبههٔ مقاومت بشود. اتفاقاً بزرگترین سرمایهٔ فعالیت سیاسی دمکراتیک هر جریان و فرد سیاسی در آینده، جدی بودن او در این دوران است. اولین سؤالی که در آینده در مقابل هر نیروی سیاسی گذاشته میشود این است که در دوران تاریک حکومت آخوندی چه کرده و بیلان ارائه بدهد.
وقتی رژیم تلاش میکند تا هویت سیاسی قربانیان را مخدوش بکند، روشنگری در مورد هویت سیاسی قربانیان رژیم و بهرسمیت شناختن آن، مهمترین قدم جدی برای استقرار دموکراسی در فردای سرنگونی نظام منحوس خامنهای است.
ما در این مقطع زمانی و بعد از گماردن جلاد ٦٧ بهعنوان رئیسجمهور خامنهای، حق داریم که هرکسی که حق و حقوق قتلعام شدگان ٦٧ را مخدوش میکند، در جبههٔ دیکتاتور قلمداد بکنیم.