حمایت از بشار اسد در پوشش دفاع از حرم - - بازنده
قاسم سلیمانی برای خامنهای یک مهرهٔ غیرقابل جایگزین و دست راست او در پیشبرد استراتژی صدور تروریسم و گسترش «عمق استراتژیک» نظام تا حلب و دمشق و دریای مدیترانه بود. این قاسم سلیمانی بود که با سوخترسانی به بشار اسد، هزاران تن از نیروهای سپاه و شبهنظامیان بسیجی ایرانی، عراقی، افغانی و حزبالشیطان لبنان را راهی دمشق نمود و با ایجاد حمام خون در حما و حمص و حلب و.... از سقوط او جلوگیری کرد.
اشغالگری عراق
سلیمانی طی ۱۸سال بعد از سقوط حاکمیت سابق عراق بهوسیلهٔ آمریکا، هیچ زمان این فرصت را به مردم عراق نداد تا یک دولت دموکراتیک و بر خواسته از آرای خود مردم را بر سر کار بیاورند و با استفاده از عناصر مزدور خود مانند حکیم، مالکی، هادی عامری، فالح فیاض و... که بسیاری از آنان در سالهای جنگ در ایران و در زیر پرو بال سپاه پرورش یافته بودند، از پا گرفتن و گسترش دمکراسی در عراق جلوگیری نمود و با گماردن آنها در مناصب کلیدی و راهاندازی جنگ فرقهیی و ترور روشنفکران و آزادیخواهان عراقی،کشور را تبدیل به حیات خلوت خود نمود. کشوری که رژیم نتوانسته بود در طی ۸سال جنگ یک شهر کوچک از آن را اشغال کند و در یک سینی طلایی از جانب آمریکا به او هدیه داده شد.
لبنان، گسست یک ملت
از دستآوردهای دیگر قاسم سلیمانی جنایتکار تبدیل کردن لبنان به کشوری با تزلزل سیاسی میباشد، او همراه با به خدمت گرفتن چندی از احزاب سیاسی آن کشور از یکسو و حمایت مادی از حزبالشیطان، بهعنوان یک بازوی سیاسی و نظامی، توانست دولت لبنان را تبدیل به گروگان خود نماید. بهطوری که هیچ شخصی بدون حمایت حزبالشیطان نمیتوانست پست نخستوزیری را در لبنان اشغال کند و هر کس هم که میخواست جلوی سلطهجویی حزبالشیطان که همان نام مستعار رژیم در لبنان میباشد را بگیرد به سرنوشت رفیق حریری دچار میشد. لبنان قسمتی از سرزمین هلال شیعی را که خامنهای در آرزوی به چنگ آوردن آن بود تشکیل میدهد. هر چند اکنون جوانان لبنانی بر علیه وضعیت موجود قیام کردهاند اما با از بین رفتن سلیمانی بیشترین کمک به آنها برای ایجاد یک دمکراسی جدید در کشور فراهم شده است.
یمن، جنگ فرسایشی نیابتی
انجام کودتا در یمن و ادامهٔ جنگی که میتوانست سالها پیش خاتمه پیدا کند چیزی جز آتشافروزی بیهوده برای باجگیری از سعودی و اعراب نبوده و نیست. اگر که کودتای حوثیها موفق میشد بسیاری از پارامترها اکنون در یمن متفاوت میبود. سالها جنگ که بهقول کارشناسان نظامی مستقل هیچ طرف پیروزی نخواهد داشت، چیزی جز ویرانی و کشتار برای آن کشور به بار نیآورده است. شاید هلاکت سلیمانی بتواند راهی برای مردم یمن باز کند تا کشور را از بحرانهای یک جنگ داخلی خارج کنند.
سرنوشت آخرین نمونهٔ یک جنایتکار بینالمللی
طی سالیان طولانی سلیمانی و نیروی قدس با ایجاد تنش و جنگهای مختلف در منطقه، و با انبوه خونهایی که بر زمین ریخته میشد توانست بهطور مستمر اذهان را از سمت دخالتهای رژیم به سمت نقاط درگیری بکشاند و این فرصت را به خامنهای و رژیم ولایت فقیه میداد که بتواند پرونده پروژه های اتمی و موشکی خود را پیش ببرند. استفاده از سیاست مماشات حاکم بر فضای بینالمللی، همراه با اهرم تروریسم، تمامی موانع ممکن را از پیشپا بر میداشت و در طی سالیان دراز تنها مقاومت سازمانیافته به رهبری خانم مریم رجوی بود که در سر هر بزنگاهی جلوی رژیم میپیچید و وجدان جامعهٔ جهانی را برای محکوم کردن دخالتهای و جنایات این رژیم در منطقه بیدار میکرد.
تاریخی که تکرار میشود
در تاریخ جنایتکارانی که دست به کشتار فجیع و جنایت علیه بشریت زدهاند بهوفور پیدا میشود و البته از این نوع جنایتکاران در رژیم آخوندها هم بسیار وجود دارد، صیاد شیرازی، قاتل مردم کردستان، لاجوری سرجلاد اوین، رئیسی از کارگزاران اصلی قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ و تمامی سرکردگان پاسدار از جمله کسانی هستند که دست به کشتار وسیع چه در کردستان و یا خوزستان و... زدهاند. سلیمانی جزو آن دسته از جنایتکارانی بود که مستمر در حال توطئه و ریختن طرح و برنامه برای گسترش قدرت دیکتاتوری ولایت فقیه بود و دست زدن به جنایت در این راستا، تنها ابزاری برای رسیدن به هدفی بود که در پیش رو داشت، ویژگی خاص او سرسپردگی مطلق به خامنهای بود و او خود اعتراف میکرد که «یک سرباز صفر» ولیفقیه است. خامنهای بیشترین اعتماد را به او در رژیم داشت در حالی که دیگر کارگزاران جلاد رژیم نتوانستند چنین موقعیتی را نزد خامنهای کسب نمایند.
مثال بسیار منطبق با این نمونه در جریان تاریخ معاصر، در دوران هیتلر اتفاق افتاد: در دوران رشد نازیسم و گسترش آن در سراسر اروپا، جنایتکاری به نام هایدریش وجود داشت که عمیقاً به ایدئولوژی نازی اعتقاد داشت و همیشه در فکر و تهیهٔ نقشه و برنامهیی بود که بتواند هر تعداد بیشتر از یهودیان و کمونیستها و آزادیخواهان را در دام انداخته و از بین ببرد و زمانی که این جلاد بیرحم به دست پارتیزانهای ضدفاشیسم به هلاکت رسید، هیتلر یکی از بزرگترین و بیسابقهترین مراسم تشییع جنازه را برای او گرفت تا سوزش و خشم خود را از ضربه خورده شده کاهش دهد.
هیمنهای که فرو ریخت
هیچ کس به اندازه خامنهای نمیتواند درک واقعی از نبود سلیمانی در رأس دستگاه صدور تروریسم داشته باشد و او خوب میداند که چه اندازه با از دست دادن سلیمانی اقتدار او در دنیای عرب و منطقه و مخصوصاً در کشور عراق و لبنان از بین رفته و خدشهدار شده است. خامنهای خوب میداند که هیمنهٔ ولایت او در منطقه کاهش یافته و ساختاری که سلیمانی در طی بیش از ۲۰سال در منطقه ساخته ترک خورده و در آستانهٔ فروپاشی قرار گرفته است. او میداند که اکنون در خلأ سلیمانی جنبشهای آزادیطلب در منطقه سریعتر از قبل سر بیرون میآورند و برای پس زدن هیمنهٔ او در منطقه جسارت بیشتری بخرج خواهند داد. خامنهای همچنین خوب میداند که دیگر هیچ سر پاسدار دیگری توان پیشبردن دستگاه صدور تروریسم را که سلیمانی ساخته و پرداخته بود را ندارد. هر چند که مجبور باشد جنایتکار دیگری به نام «قاآنی» را بر سرکار بیاورد.
به همین دلیل بود که خامنهای تلاش کرد که با انجام یک تشییع جنازه بزرگ، خشم خود را از نبود سلیمانی ابراز کرده و همزمان یک مانور سیاسی در این رابطه انجام دهد. در همین راستا تمامی ارگانهای رژیم تلاش کردند که با تهدید و تطمیع و کشانیدن دانشجویان و دانشآموزان با حربهٔ نمره و یا با مرخصی دادن به سربازان و کارمندان و تعطیلی ادارات و آوردن مردم محروم جنوب کرمان که در کپرها زندگی میکنند، تنور این نمایش را گرم نگه دارند. بهنوشته رسانه حکومتی خبربان ـ ۱۸ دی ـ در ۲۴ساعت گذشته ۹۴۴۵۰ وسیله نفرات را از سایر استانها به کرمان منتقل کردهاند
البته همه میدانند که رژیم طی ۳۰سال گذشته در انجام بسیجهای بیمحتوا بسیار خبره شده است اما با تمام این احوال مهمترین درس حوادث چند روز گذشته یک واقعیت بیشتر نیست و آن اینکه خامنهای بازندهٔ اصلی تحولات اخیر بوده است و مردم و مقاومت ایران بزرگترین برندهٔ همین تحولات میباشند. خامنهای در حقیقت با موشکپرانی به دو پایگاه نیروهای آمریکایی در قماری که نتیجهٔ آن سلسلهای از باختهاست، یک باخت دیگر را برای نظامش رقم زد.