اشک اختاپوس و نوحهسرایی قورباغهها!
اشک اختاپوس و نوحهسرایی قورباغهها! – هلاکت قاسم سلیمانی، موج بیسابقهای از شادی را در ایران و سایر کشورهای خاورمیانه ایجاد کرد. مردمی که بهطور مستقیم در معرض جنایات یکی از رذلترین جنایتکاران جنگی تاریخ معاصر بودهاند،
ارزش حذف او از صحنه و تأثیر بلافصل آن را در ریشهکنی ارتجاع و اختاپوس بنیادگرایی در منطقه بهخوبی لمس میکنند. مردم بهدرستی از میان برداشته شدن او را مهمتر از هلاکت بنلادن یا ابوبکر بغدادی (رهبر داعش) نامیدند. زیرا آنها یک ماشین ترور و جنایت غیردولتی را نمایندگی میکردند. ولی این یکی در رأس دستگاه حکومتی صدور ارتجاع و تروریسم با امکانات گسترده کشوری استراتژیک با موقعیت سوقالجیشی منحصر بهفرد، کیفیتی متفاوت را ارائه میکرد. نفس وجود داعش و القاعده ناشی از زمینهسازی جنایتکارانه بیست و چند ساله نیروی تروریستی قدس بود که تحت فرماندهی او قرار داشت.
جای تردید نیست که اگر نقطه عطف قیام آبانماه واقع نشده بود، و اگر دولت آمریکا از وجود یک تمایل قوی در میان ایرانیان برای سرنگونی آخوندها و یک اپوزیسیون قدرتمند برانداز در داخل ایران اطمینان نداشت، بخصوص ۱۰ ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری هرگز ریسک چنین اقدامی را نمیپذیرفت. اما از سوی دیگر سرعت شگفتانگیز تحولات در مسیر سرنگونی، بعد از هلاکت سلیمانی و تأثیر این واقعه در آشکار شدن سریع صفبندیهای رژیم و ضد رژیم، جای تعمق و درسآموزی دارد.
ضربه مهلک
یک یادآوری کوتاه برای کمک بهدرک ابعاد ضربه دریافتی خامنهای و نظامش: رژیم ولایت فقیه بهدلیل ناهمخوانی ماهوی و ساختاری با الزامات حاکمیت در قرن بیستم و بیست و یکم، توان حل مسائل سیاسی-اجتماعی یا اقتصادی را در مسیر رشد ندارد. بنابراین بر دو پایه سرکوب محض (ولایت مطلقه) و توسعهطلبی با صدور بنیادگرایی و تروریسم (امالقرای بنیادگرایی) بنا شده و در چهل سال گذشته، حتی یک روز از هیچیک از این دو پایه استراتژیک دست بر نداشته است.
با وجود این، بهدلایل مختلفی که ناکامی در سرکوب مقاومت و توده گیر شدن مشی مجاهدین و کانونهای شورشی در رأس آنها قرار دارد، در محاصره بحرانهای سرنگونی قرار گرفته است:
– تنگنای اقتصادی بدون برونرفت
– انزجار فراگیر اجتماعی که حتی در ادبیات خود رژیم از توصیفاتی همچون انبار باروت فراتر رفته
– انزوای منطقهای و بینالمللی بیسابقه در چهل سال گذشته
– روند تضعیف و مضمحل شدن گروهها و جریانهای نیابتی رژیم در عراق و لبنان و سوریه و یمن
در این وضعیت، عنصر سرکوب و توسعهطلبی و تروریسم برای رژیم نقش حیاتیتری پیدا کرده و حتی سیاستهای اقتصادی و مناسبات بینالمللیاش را متناسب با آن تنظیم میکند و هر جا در تضاد قرار گیرد قاطعانه بهنفع این دو حل میکند (ماجراهای برجام و مذاکرات نافرجام و …)
اما قاسم سلیمانی در این صحنه چه جایی داشت؟ چرا هلاکت این فرد، استراتژی صدور بنیادگرایی و تروریسم رژیم را کمرشکن کرد؟
او مقام شماره دو بلامنازع رژیم و فرمانده نیروی تروریستی قدس بود که بهعنوان نماد استراتژی صدور ارتجاع و تروریسم رژیم ولایت فقیه، مورد حمایت تمامی جناحها و دستهبندیهای درونی و نماینده تمامیت شقاوت رژیم بود.
قاتل مردم سوریه و عراق و یمن، در مهمترین صحنههای سرکوب و صدور تروریسم رژیم نقش اصلی را داشت. بی جهت نبود که یکی از صحنه های ثابت تظاهرات گسترده جوانان عراقی لنگه کفش زدن به تصویر این جنایتکار در کنار چهره کریه خامنهای در پوسترهای بزرگ بوده است. همچنین نقش آشکار او در قتل عام اشرف در سال ۹۲ و اعدام قتل عام ۵۲ مجاهد خلق و موشک بارانهای جنایتکارانه در اشرف و لیبرتی بموازات جنایاتش علیه مجاهدین و سایر جوانان شورشگر در داخل نیز بر کسی پوشیده نبوده و نیست.
خامنهای او را بهعنوان هیولایی وحشی و ترسناک در هر جا که نیاز بهنشان دادن چنگ و دندان سرکوب داشت بهکار میگرفت. کما اینکه سلیمانی با همان فرهنگ لمپن – پاسداری خودش عربده میکشید که «ترامپ قمار باز! من خودم بهتنهایی در مقابلت میایستم.»
بههمین دلیل حذف او از صحنه علاوه بر جنبه نظامی و امنیتی و دستگاه تروریستی، یک ضربه سیاسی و روانی مهلک هم هست که رژیم را در تعادلقوا کاملاً پایین میکشد.
ترسیم مرزبندیها
هلاکت پاسدار سلیمانی نقطه عطفی در فروپاشی استراتژی صدور ارتجاع و تروریسم و یکی از نشانههای پایان کار رژیم است. در نتیجه بهعنوان ترسیمکننده مرزبندی نیروهای سیاسی عمل میکند.
در یک طرف عناصر ملی، حامیان آزادی و حاکمیت مردمی برای ایران قرار دارند که با هر عقیده و مرام، از هلاکت یکی از کثیفترین جنایتکاران تاریخ ایران و تسریع روند سرنگونی رژیم شادمان هستند.
در طرف مقابل، آنها که منفعت خود را در ادامه رژیم میبینند در عزای خامنهای شریکند و با رویکردی ضدملی و خفتبار، در کنار قاتلان مردم ایران قرار میگیرند: از محمد خاتمی، قاتل دانشجویان در قیام ۷۸ که کیفر یافتن لاجوردی را هم محکوم کرد تا مدعیان بهاصطلاح اپوزیسیون که توسط رژیم هدایت میشوند. فصل مشترک آنها این است که با رژیم، در رژیم یا نزد رژیم ارتباط، منفعت یا گرویی دارند. در نتیجه از هلاکت این سردژخیم برآشفته میشوند.
این رویارویی و مشخص شدن مرزها را باید قدر شناخت. برجسته شدن مرزهای جدا کننده خلق و ضد خلق همواره مثبت است و حکایت از تکامل مبارزه دارد.
در برابر موج جشن و شادمانی مردم ایران و کشورهای منطقه بخصوص سوریه و عراق و لبنان و یمن، رژیم با خرمردرندی آخوندی، از یک سو مدعی تجمعات میلیونی بود که یادآور میتینگهای موسولینی در «تجمعات فاشسیتی در میدان ونیز رم» بود و از سوی دیگر، ته مانده ریزه خواران داخلی و فرنگی خودش را بهصحنه آورد که چندشآورترین مجیزگوییها را برای کثیفترین جلاد خامنهای ردیف کنند.
از جسد متعفن و متحرکی بهنام اردشیر زاهدی، «علف هرزکودتای ۲۸ مرداد» که این پاسدار جانی را «سرباز شرافتمند و بچه ایران یا …ژنرال دوگل ایران» خواند تا فرومایگانی مانند فریبا هشترودی، که به اذعان خودش شناخت عینیاش از مسائل ایران در حد همان چند «تور مجانی مسافرتی» ترتیب داده شده توسط شعبات مختلف وزارت اطلاعات است و اینکه در تور وزارت اطلاعات …. بهمیدان شوش تهران رفته و دفعه دیگر میخواهد تا ایلام برود. و لابد با این مهمان نوازیهای ولایت مدارانه آنچنان شیفته سپاه جهل و جنایت شده که در مصاحبه با تلویزیون فرانسه۲۴، تلاش کرد قاسم سلیمانی جلاد را بهعنوان «قهرمان» مردم ایران قالب کند و بدین ترتیب اثبات کرد که در عین حضور در ویترین بیشرافتی و خودفروشی «روزنامه نگار»های دو پولی فرنگی ولایت، تلاش میکند خود را اپوزیسیون قالب کند. در حالیکه نه تنها سر در آخور شعبات دست چندم وزارت اطلاعات دارد، بلکه از توبره نیروی قدس سپاه پاسداران نیز ارتزاق میکند. ضربهای که اشک سر اختاپوس بنیادگرایی، یعنی خامنهای را درآورد، قورباغههای گنداب ولایت را نیز بهنوحهسرایی برای او واداشته است.
پاسخ مردم ایران بهاین خزعبلات را جوانان قیامآفرین با پاره کردن عکسهای قاسم سلیمانی جنایتکار و با شعار «سلیمانی قاتله رهبرشم قاتله» در تظاهرات ضد حکومتی خود در کمتر از یک هفته بعد از هلاکت او دادند.
آری «هلاکت پاسدار سلیمانی ترسیمکننده مرزهای دوست و دشمن در منطقه است. کسانی که با رژیم و قاسم سلیمانی هستند ماهیت ارتجاعی خود را برملا میکنند و نیروهای میرا و محوشونده هستند».
اشک اختاپوس و نوحهسرایی قورباغهها!
پاره کردن تصویر منحوس قاسم سلیمانی توسط دانشجویان خشمگین در دانشگاه امیرکبیر دی ماه ۹۸