۱۳۹۵ آبان ۱۲, چهارشنبه

ماجرای قتل آقای لاهوتی توسط خمینی و لاجوردی


سی‌وپنج سال پس از قتل جنايت‌كارانة مرحوم حسن لاهوتي، رژيم آخوندي از فرط رسوايي برملا شدن يكي ديگر از جناياتش، هنوز جرئت بيان چندوچون اين واقعه را ندارد، اما حقيقت رودرروي خواست مرتجعین پوشيده نمانده است. به‌رغم تلاش براي پنهان نگه‌داشتن این‌گونه تبهكاري‌ها، گوشه‌هایی از جنايات انجام‌شده توسط جلادان خميني كه جز مشتي سفله عقب‌مانده از تاريخ و آدمكش حرفه‌اي نيستند در جابجاي آن‌چه به‌عنوان خاطراتشان به مناسبت‌های مختلف بیان می‌کنند، بيرون زده است. باشد تا در جريان به ثمر نشستن «جنبش دادخواهي خون شهيدان مردم ايران»، پرونده‌های سایر فجايع هولناكي كه به دست اين نامردمان صورت گرفته نیز گشوده شود.

«آیت‌الله حسن لاهوتي اشكوري» در زمرة‌ شمار زیادی از روحانیان بود که در دهه ۱۳۵۰ با مشاهده محبوبیت اجتماعی فوق‌العاده مجاهدین، به‌ویژه در میان جوانان ایران، به‌هواداری از این جنبش برخاست و در فعالیت‌های پشت جبهه و به‌خصوص جمع‌آوری کمک‌های مالی برای پیشبرد مبارزات مجاهدین فعالیت می‌کرد. در سال ۱۳۵۴ هنگامی که براثر ضربه خیانت‌بار اپورتونیست‌های چپ‌نما، سازمان مجاهدین یک‌چند متلاشی شد، مرحوم لاهوتی در دافعة این ضربه، به‌جریان راست نزدیک شد و در آستانه انقلاب ضدسلطنتی در سال ۱۳۵۷ در میان افراد نزدیک به‌خمینی بود. او از همراهان خميني در نوفل‌لوشاتو و از مسافران هواپيماي ايرفرانسي بود كه خميني با آن در ۱۲ بهمن۱۳۵۷ پرواز داشت، تصوير او به همراه گرگ‌زادة خميني (احمد) و آخوند مطهري در عكس خميني كه با تکیه‌بر خلبان فرانسوي روي پلكان هواپيما در حال پائين آمدن است، ديده می‌شود
ahootyبا این‌حال از همان ماه‌های نخست پس از به‌قدرت رسیدن خمینی دجال، به‌دلیل مواضع شرافتمندانه اش که نمی‌‌خواست با جنون قدرت طلبی خمینی و سفلگی و رذالت دارودسته او همراهی کند، به‌تدریج از آن‌ها فاصله گرفت و متقابلاً‌ با مبارزات مجاهدین همسویی نشان می‌داد.
در ماه‌های پس از سی خرداد ۱۳۶۰، خمینی که از مخالفت‌های او احساس تهدید می‌کرد شخصاً به‌دژخیم دربارش، لاجوردی، دستور قتل او را داد. در هفتم آبان ۱۳۶۰ آقای لاهوتی بر اثر مسمومیت در زندان اوین جان باخت.
نگاهی به پاره‌اي از اعترافات مقام‌ها و عوامل رژيم جنايتكار آخوندي كه هركدام گوشه‌هایی از اين جنايت را به مناسبت‌های مختلف بيان کرده‌اند، بدون هرگونه تفسير می‌تواند تصويري از شدت دشمنی وحشت‌آلود نظام ولایت‌فقیه با مجاهدين را در رابطه‌اي كه با «آیت‌الله لاهوتي» داشتند، ارائه كند:
سایت هابیلیان :‌ پس از مرگ لاهوتی، امام اشاره‌یی ولو گوچک به‌او نکرد

88

… هفتم آبان سالروز فوت شيخ حسن لاهوتي است… [خميني] روزي او را «نور چشم» خود می‌خواندند (صحيفه امام، جلد ۱۰، صفحه ۱۱۳) ولي در حدود دو سال پس‌ازآن، زماني که او از دنيا رفت نه‌تنها هيچ پيامي صادر نفرمودند بلکه حتي در سخنرانی‌های متعدد خود در آن ايام هم هيچ اشاره‌ای (ولو بسيار کوچک) به او نکرد… نشان شدن او توسط [مجاهدين] به پيش از انقلاب بازمی‌گشت، زمانی که تب مبارزه مسلحانه، بسياري را فراگرفته بود و بی‌توجه به اصول و بدون بصيرت، [مجاهدين] را بازوان ستبر اسلام فرض می‌کردند و در حمايت از آن‌ها از هيچ کوششي فروگذار نمی‌نمودند. در همين فضا بود که شيخ حسن لاهوتي به اصرار … خواست که او را به سازمان مجاهدين خلق وصل کند و نهايتاً هم‌چنین شد (هفته‌نامه شهروند امروز، شماره ۷۰، صفحه ۶۵) از اين زمان بود که به گواهي بسياري از مبارزين، شيخ حسن لاهوتي مقدار بسياري از پول‌هایی را که از مردم به‌عنوان وجوهات شرعي دريافت می‌کرد، به سازمان [مجاهدين] می‌داد (هفته‌نامه شهروند امروز، صفحه ۶۷ و خاطرات محمدحسن خاکساران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامي، صفحه ۲۷۹) او حتي در اين راه، نامه (و شايد نامه‌هایی) هم به [خميني] در نجف نوشت و از ايشان خواست که [مجاهدين] را تأیید نمايند (خاطرات سيد حسين موسوي تبريزي، نشر عروج، صفحه ۱۸۰ و صفحه ۲۸۳) حتي در خاطرات مبارزاني نقل‌شده است که شيخ حسن لاهوتي همکاري با سازمان [مجاهدين] را حتي پس از سال ۵۴ … ادامه داده بود (خاطرات …مهدوي کني انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامي، صفحه ۱۴۶) …در اين راه، پسر او (وحيد) نقشي اساسي يافت… تقريباً تمام مطلعين و آشنايان بی‌غرض شيخ حسن لاهوتي متفق‌القول‌اند که وحيد لاهوتي (که عضو سازمان [مجاهدين] بود) عامل اصلي القائات سازمان بر ذهن شيخ حسن لاهوتي بوده است، حتي ديگر اعضا يا هواداران [مجاهدين] هم که شيخ حسن لاهوتي را دوره کرده و ذهن او را جهت می‌دادند، از کانال همان پسرش وارد می‌شدند. [يكي از مريدان خميني] در اين باب گفته است: «وحيد، پسر آقا، ارتباط با مجاهدين داشت و آن‌ها از طريق وحيد، القائات خود به آقا را می‌کردند.» (هفته‌نامه شهروند امروز، شماره ۷۰، صفحه ۶۷)… …[آخوند] دعاگو هم به‌درستی اذعان نموده است: «وحيد لاهوتي، پسر آقاي لاهوتي، از اعضاي سازمان مجاهدين خلق ايران بود. او زماني که ما در زندان اوين بوديم، در طبقه پايين آن به سر می‌برد. در زندان، وحيد گاهي با پدرش رفت‌وآمد و معاشرت داشت… وحيد مرتب اعضاي مختلف سازمان مجاهدين خلق را نزد آقاي لاهوتي می‌آورد و آن‌ها القائاتي به ايشان می‌کردند» (خاطرات … محسن دعاگو، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامي، صفحه۱۸۹)… پس از انقلاب هم [مجاهدين] که قصد نداشتند چنين گوهر گران‌بهایی براي خود را از دست بدهند، باواسطه‌هایی (که پي گرفتن ردّ آن‌ها مجالي ديگر می‌طلبد) پيشنهاد مسئوليت يافتن آقاي لاهوتي بر کمیته‌های انقلاب (که در آن زمان تنها نيروي مسلح انقلاب محسوب می‌شدند) را دادند و اگر بصيرت و صلابت [مطهري] نبود، شايد فاجعه‌ای براي انقلاب رخ می‌داد. [مهدوي کني] آن ماجرا را چنين به خاطر می‌آورد: «[خميني] در آن‌وقت در مدرسه علوي تشريف داشتند. ما با دوستان در روز دهم يا يازدهم اسفند نشسته بوديم. … ساعت حدود يازده و نيم شب بود که ناگهان [مطهري] سراسيمه از اتاق ديگر وارد شدند و گفتند: چه نشسته‌اید که امکان دارد فاجعه‌ای رخ دهد. گفتيم چه شده؟ گفتند: الآن اين نهضتی‌ها … این‌ها با آقاي لاهوتي [نزد خميني] هستند و [خميني]، حکم فرماندهي نيروهاي انقلابي را براي آقاي لاهوتي نوشته‌اند و بناست ساعت ۱۲ از راديو پخش شود و اين فاجعه است. نه از جهت خود آقاي لاهوتي که خود آقاي لاهوتي آدم بدي نيست، ولي ايشان فردي عاطفي و به يک معنا احساسي و ساده است. این‌ها دورش را گرفته‌اند و ممکن است رگ حياتي انقلاب؛ يعني نيروهاي مسلح انقلاب را در اختيار این‌ها قرار دهد و اين خيلي خطرناک است. … [مطهري] از همان‌جا [نزد خميني] رفتند و عرض کردند شما دو سه‌دقیقه‌ای به اين اطاق [اطاق پهلويي] تشريف بياوريد. … [مطهري] گوشزد کردند که اين جريان، جريان خطرناکي است. … ناگفته نماند که [خميني] نسبت به [مطهري] بيش از همه علاقه و ايمان داشتند. ضمناً ايشان مسئله تفکيک کميته و سپاه را هم طرح کردند؛ به‌خصوص براي اينکه کار، شدني باشد، گفتند که آقاي لاهوتي را براي سپاه بگذاريم-آن وقت هنوز سپاه شکل نگرفته بود- [خميني گفت]: پس چه کسي کميته را قبول می‌کند؟ گفتند: [مهدوي كني] اعلام آمادگي کرده؛ [خميني گفت] که اشکالي ندارد و حکم سرپرستي کمیته‌ها به‌طور موقت به نام حقير صادر گرديد.» (خاطرات [مهدوي کني]، صفحات ۲۲۶ تا ۲۲۸)…يکي از موارد بسيار حياتي در اين قضيه (که اثرات فاجعه‌آمیز آن در زمان ورود [مجاهدين] به فاز جنگ مسلحانه آشکار شد) رسيدن انبوهي از اسلحه به دست [مجاهدين] از همين کانال بود… علی‌محمد بشارتي (مسئول اطلاعات وقت سپاه) به يک نمونه از اين موارد چنين اشاره‌کرده است: «سفر ديگر ما به کرمانشاه بود که در معيت مرحوم آقاي لاهوتي، نماينده وقت [خميني] در سپاه، صورت گرفت. … در اين سفر که سه روز به طول انجاميد سلاح‌های زيادي جمع‌آوری کرديم که بيشتر آن‌ها ژ-۳ و کلت، از نوع روولور، بودند. تصميم داشتيم که همه این‌ها را به تهران منتقل کنيم که به علت نفوذ [مجاهدين] ورق به گونه ديگري برگشت. در سفر کرمانشاه، پسر آقاي لاهوتي -وحيد- هم همراه ما بود، اما هيچ مسئوليتي نداشت. او با [مجاهدين] در ارتباط بود و با تحت تأثير قرار دادن پدرش، تعداد زيادي از سلاح‌های جمع‌آوری‌شده، خصوصاً کلت‌ها را از او گرفته و برده بود. من خيلي دير از اين قضيه مطلع شدم. آقاي فرزين به من گفت که آقا وحيد سلاح‌ها را جعبه کرده و برده است. با شنيدن اين خبر خيلي عصباني شدم، اما رعايت حال آقاي لاهوتي را کردم و به ايشان چيزي نگفتم. بااین‌حال تصميم گرفتم که قضيه را با [خميني] در ميان بگذارم، چون اين مسئله چيزي نبود که بتوان آن را جدي نگرفت و از کنار آن به‌سادگی گذشت. … فرداي آن روزي به قم رفتيم تا گزارش‌ها را خدمت [خميني] عرض کنيم. [خميني] احوال آقاي لاهوتي را پرسيد. من فرصت ندادم و گفتم آقاي لاهوتي همين است. آدم بسيار عاطفي است و خيلي از صحبت‌هایی که می‌کنند دلپذير و دل‌نشین است اما به لحاظ سياسي آسیب‌پذیر است و همه و ازجمله مجاهدين او را می‌خواهند جذب کنند. [خميني] که معمولاً خيلي کم سؤال می‌کردند، يک سؤال ديگر هم راجع به روابط آقاي لاهوتي و مجاهدين پرسيدند و من پاسخ دادم که ايشان مانند ما در زندان بوده و در آنجا با اکثر آن‌ها آشنا شده است؛ اما آشنايي و رفاقت یک‌چیز است و هواداري از آن‌ها چيز ديگر و موضوعي ثانوي است؛ ايشان هواداري هم می‌کنند.» (عبور از شط شب، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامي، صفحات ۲۳۵ تا ۲۳۷) البته همين رفتارهاي آقاي لاهوتي که گزارش‌های مکررش توسط فرماندهان انقلابي سپاه (مثل … جواد منصوري و علی‌محمد بشارتي) به [خميني] می‌رسید به‌علاوه عملکرد مخرب شيخ حسن لاهوتي در سخنرانی‌هایش به نفع مجاهدين و عليه نظام، نهایتاً باعث شد که [خميني] پس از مدتي او را از سمتش کنار گذاشته و [خامنه‌ای] را جايگزين او کنند. (همان، صفحه ۲۳۷) … [مجاهدين] به‌موازات اين اقدامات و براي هرچه بيشتر اثر کردن نقشه‌هایشان، طرح برجسته کردن شيخ حسن لاهوتي در جامعه را هم پیش‌گرفته و با جديت دنبال می‌کردند… درهرحال اين روند نزديکي جدي [مجاهدين و مخالفين با خميني] با شيخ حسن لاهوتي ادامه يافت و جلوه‌های متعددي به خود گرفت تا آنکه نهايتاً او به‌صورت کامل از خط امام کناره گرفت و … در مسيري کاملاً معارض با انقلاب افتاد و دست‌آخر در جريان بازداشت همان فرزند [مجاهدش]، به دادستاني احضار شد و در آنجا به دليل عارضه قلبي (که عده‌ای آن را خودکشي به دليل فشارهاي عصبي و عاطفي می‌دانند) درگذشت. … [آخوند محسن] دعاگو (در صفحات ۱۸۹ و ۱۹۰ خاطراتش) درباره او گفته است: «عملکرد آقاي لاهوتي بسيار بد بود، اگر می‌خواستند او را محاکمه کنند، قطعاً به اعدام محکوم می‌شد.»به‌نقل از سايت هابيليان(شعبه وزارت اطلاعات) ـ‌۱۶ آبان۱۳۸۹
رفیق‌دوست: لاهوتی به‌امام اهانت مستقیم کرد
11«… [سؤال] كار با آقاي لاهوتي به كجا كشيد؟
ـ [رفیق‌دوست]: ما قبل از انقلاب باهم زندان بوديم و رفاقت داشتيم. آقاي لاهوتي از ابتداي انقلاب از [مجاهدين] حمايت كرد. تا زماني كه در سپاه بود، با او درگير بوديم. لاهوتي و من هردو يك تصميم گرفتيم؛ هركدام می‌خواستیم آن‌یکی را از سپاه بيرون كنيم. تا اينكه رفتم خدمت امام و گزارش مفصلي از كارهاي لاهوتي دادم. براي مدرك هم چند كپي از حکم‌هایی را كه ايشان صادر كرده بود با خود بردم. علاوه بر اين گزارش دادم كه در سپاه دو مهر وجود دارد، يكي در دبيرخانه و ديگري در جیب آقاي لاهوتي… آقاي لاهوتي حکم‌هایی به دادگاه مي‌نويسد كه …فلاني حق دارد اين اسلحه‌ها را به‌جای ديگر ببرد…زير آن حكم را مهر می‌زند. دو گروه پيش ايشان می‌روند، [بستگان نظام سابق] و مجاهدين خلق. امام در بارة گزارش و مستندات من تحقيق كردند و بدون اينكه حكم بدهند. قرار شد آقاي لاهوتي در سپاه نباشد. باز يك طغيان و تظاهرات به طرفداري از ايشان عليه ما برپا شد، كه آقاي لاهوتي بايد برگردد. ما هم با سيد احمدآقا هماهنگ كرده و اتوبوسي در اختيار مخالفان گذاشتيم. براي اعتراض [نزد خميني] در قم رفتند، كه ايشان آن‌ها را تحويل نگرفتند.
[سؤال] چرا ايشان زندان رفت؟
ـ او سه پسر داشت. حميد وسعيد كه دامادهاي آقاي هاشمي بودند، يكي پزشك و ديگري مهندس بود. بچه‌های منطقي و خوبي بودند و هستند. سومي وحيد بود كه عضو [مجاهدين] بود. قبل از انقلاب، وقتي با لاهوتي در زندان بوديم، وحيد هم در زندان بود. آقاي لاهوتي خيلي به او علاقه داشت. ما هرچه تلاش می‌کردیم از [مجاهدين] جدا بشود، نمی‌شد. انقلاب كه شد، ارتباطش با آن‌ها بيشتر شد. تا اینکه سپاه او را دستگير كرد و به اوين رفت. در این زمان آقاي لاهوتي ديگر در سپاه پستي نداشت، ولي مهر سپاه را برداشته و هنوز همان كارها را می‌کرد. گزارش‌های متعددي به دادستاني رفت كه ايشان در خانه‌اش نشسته و با مجاهدين همكاري می‌کند. با مكاتبه و مهر سپاه، اسلحه و وسايل ديگر را خارج كرده بود. [لاجوردي] حكم دستگيري لاهوتي را نوشت. يكي از افراد تيمي كه لاهوتي را گرفتند، مدت‌ها محافظ من بود. می‌گفت:«سه روز قبل از آنكه براي دستگيري به خانه ايشان برويم، پسرش وحيد را گرفته بودند
6666888و آقاي لاهوتي به‌شدت عصباني بود. وحيد، كه پس از دستگیری تصميم گرفته بود خودكشي كند. يك روز به‌دروغ گفته بود كه با سران مجاهدين خلق در ساختمان آلومينيوم خيابان جمهوري قرار دارد. مأموران را برمی‌دارد و به آنجا می‌روند. بعد در فرصتي مناسب خودش را از طبقه چهارم به خيابان می‌اندازد و كشته می‌شود. آقاي لاهوتي از خودکشی وحيد خبر نداشت.
زماني كه مأموران وارد خانه او می‌شوند، در حال نوشتن نامه‌ای سرگشاده به پسرش وحيد بود. شايد خیلی‌ها از اینکه من اين حقايق را می‌گویم ناراحت بشوند، اما این‌ها اسناد تاريخي است و بايد گفته شود. من آن نامة نیمه‌تمام را دست [لاجوردي] ديدم. حتماً اكنون در اسناد دادستاني انقلاب وجود دارد. لاهوتي در جملاتي كه به وحيد نوشته بود، به امام اهانت مستقيم كرده بود، كه از ذكر آن شرم دارم… من اين داستان را از آقاي آجرلو شنيدم…»
به‌نقل از كتاب خاطرات محسن رفیق‌دوست
صادق طباطبايي برادر همسر احمد خميني: آقای لاهوتی از بهشتی خیلی عصبانی بود

tabatabaeepng2شب قبلش من و احمدآقا منزل آقاي لاهوتي بوديم، البته دومين شب متوالي بود كه آنجا بوديم. صبح آن روز يك سر رفتم اداره و برگشتم. آقاي لاهوتي خيلي عصباني بود و مي‌خواست عليه آقاي بهشتي سخنراني بكند. احمدآقا گفت: «حواست باشد كه آقاي بهشتي عملاً رئيس شوراي انقلاب بوده است و انتقاد از او نبايد به انتقاد از شوراي انقلاب منجر شود، چون امام روي شوراي انقلاب حساسيت دارند. اگر مي‌تواني حساب آقاي بهشتي را از شوراي انقلاب جدا كني، برو و سخنراني كن. اگر نمي‌تواني، صلاح نيست.» پسر آقاي لاهوتي فرداي آن روز دستگير شد. ما تا قبل از ظهر آنجا بوديم و بعد آمديم. وقتي آقاي لاهوتي خانه نبود، از طرف دادستاني به آنجا مي‌ريزند و مقادير زيادي اسلحه پيدا مي‌كنند. آقاي لاجوردي دستور داده بود بريزند و اسلحه‌ها را جمع و وحيد را دستگير كنند. آقاي لاهوتي به خانه برمي‌گردد و مي‌بيند خانه را تفتيش و تخليه كرده‌اند. خانمش هم بسيار از نحوه برخورد آنها، ناراحت بود. آقاي لاهوتي با آن حالي كه شب پيش داشت و صحبتي كه با احمدآقا كرده و اين وضعي كه پيش آمده بود، احساس كرد دارد دسيسه‌اي برايش چيده مي‌شود … اين مطلبي است كه بعدها بچه‌هاي مرحوم لاهوتي گفتند. البته حرف بچه‌هاي او كه همگي وابسته به مجاهدين خلق بودند، با شيوه‌هاي خاصي كه اين افراد دارند، نمي‌تواند ملاك قرار بگيرد… من از لاجوردي انتقادات زيادي دارم، ولي دليلي ندارد كه در مورد مرگ آقاي لاهوتي، يك امر غیرواقع را به او نسبت بدهم. تمام تلاش من اين است كه حتي‌الامكان باور اين نسل را به‌نظام خدشه‌دار نكنم.
به‌نقل از خبرگزاري فارس ۲۰ بهمن ۱۳۸۸
اكبر هاشمي رفسنجانی:‌ آقاي لاهوتي از مواضع ‌امام وما انتقاد داشت

rafsanjanyرفسنجاني درخاطرات روز 22 خرداد 1360 خود نوشته است: «شب آقاي لاهوتي آمد و بحث زيادي درباره موضع ايشان داشتيم. ايشان از موضع امام، ما، مردم، صداوسيما و مجلس انتقاد داشت».
به‌نقل از خاطرات رفسنجانی، ۲۲ خرداد ۱۳۶۰
فاطمه رفسنجاني همسر سعید لاهوتي: بابا گفت سکوت کنید

fatemeh22«سؤال: پس علت بازداشت وحيد بعد از انقلاب در آبان ۱۳۶۰ چه بود، اگر عضو مجاهدين نبود؟
فاطمه رفسنجاني: ما هم نفهميديم. يک روز با ما تماس گرفتند و گفتند که وحيد در زندان است. پدر من هم تماس گرفت با آقاي لاجوردي و پرسيد که چرا وحيد در زندان است؟ ايشان هم گفتند که يک سري سؤال و جواب است که انجام مي‌دهيم و تمام مي‌شود. دو روز بعد به ما خبر دادند که پاي وحيد شکسته و در زندان است. پدرم دوباره تماس گرفت که چرا پاي او شکسته، قرار بود که آزاد بشود؟ آقاي لاجوردي هم گفتند که مي‌خواستند ما را بر سر قراري ببرد در ساختمان پلاسکو خيابان جمهوري، اما یک‌دفعه فرار کرده و خودش را از طبقه‌اي پايين انداخته که باعث شده پايش بشکند. تا اين‌که يک روز دکتر عالي به خانه ما آمدند و گفتند وحيد هم فوت کرده است. ما بلافاصله با بهشت‌زهرا تماس گرفتيم و متوجه شديم، ده روز است که وحيد را دفن کرده‌اند. به ما گفتند که وحيد در بيمارستان، خودش را از تخت مجدداً به پايين انداخته و فوت کرده است.
سؤال: علت بازداشت آقاي لاهوتي، به فاصله دو روز از بازداشت وحيد چه بود؟
فاطمه رفسنجاني: ما واقعاً نفهميديم که علت اين مسأله چه بود. يادم هست که روز چهارشنبه بود و من به حزب رفته بودم…سعيد با من تماس گرفت و گفت که من نمي‌توانم بيايم دنبال تو و خودت به خانه برو. گفتم چرا؟ گفت بچه‌هاي اوين با حکم آقاي لاجوردي به خانه ما آمده‌اند و اجازه خروج هم به من نمي‌دهند و من و بابا در خانه‌ايم…این‌ها مي‌گويند ما حکم آقاي لاهوتي را هم داريم که اگر نخواهد با ما بيايد او را مي‌کشيم… من بلافاصله به خانه آمدم و به [احمد خميني] اطلاع دادم که آقاي لاهوتي را گرفته‌اند و به اوين برده‌اند … ساعت ۹ شب بود که سعيد به من زنگ زد و گفت که به ما گفته‌اند آقاي لاهوتي حالشان به‌هم‌خورده و ايشان را به بيمارستان برده‌اند که وقتي به بيمارستان رفتم متوجه شدم ايشان فوت کرده‌اند. گزارش پزشکي قانوني البته بعداً مؤيد آن بود که سم استرکنين در معده ايشان وجود دارد و علت فوت، همين مسموميت شناخته شد… بابا هم خيلي پيگيري کردند ولي بعد به ما گفتند که شما به خاطر انقلاب، سکوت کنيد.
سؤال: گويا براي مراسم تشییع‌جنازه آقاي لاهوتي هم مشکلاتي داشتيد. این‌طور نيست؟
فاطمه رفسنجاني: بله جنازه آقاي لاهوتي را قبل از ساعت ۳ بردند… ما که رسيديم ايشان را داخل خاک گذاشته بودند.
سؤال: آيا اين مسأله باعث نشد که پسرهاي آقاي لاهوتي از شما و خانواده‌تان دلگير شوند؟
فاطمه رفسنجاني: بابا با خود آن‌ها هم صحبت کردند. ولي آن‌ها هم آدم‌هاي باهوشي بودند و موقعيت را فهميدند»
فائزه رفسنجانی(همسر حمید لاهوتی):‌ مغازه‌داران خودکشی را رد کردند

faezeh-rafsanjany2«آنچه ما می‌دانیم این است که مرگ وحید در اثر ضربه‌ای بوده که به سر او زده بودند ولی بقیه ماجرا چندان روشن نیست. یک سال بعد از حادثه به ساختمان پلاسکو که می‌گفتند محل خودکشی وحید بوده رفتم و از بسیاری از مغازه‌دارها دراین‌باره پرسیدم. به‌اتفاق همه وقوع چنین حادثه‌ای را رد کردند. جنازه وحید را تحویل ندادند و معلوم نیست خبر خودکشی وحید نیز صحت داشته باشد. وقتی مسأله را پیگیری کردیم به ما گفتند به خاطر انقلاب سکوت کنید».
به‌نقل از نشريه حكومتي شهروند امروز ـ شماره ۷۰ سال ۱۳۷۸
سعيد لاهوتی(فرزند ارشد مرحوم لاهوتي): مسمومیت با سم استرکنین

«گزارش پزشکی قانونی که بعداً به دست ما رسید، علت فوت پدرم را سکته تشخیص نداده بود. من گزارش پزشک قانونی رادارم و یک نسخه از آن را هم به شما می‌دهم. مطابق این گزارش آقای لاهوتی به علت مسمومیت با سم استرکنین فوت کرده است».
به‌نقل از نشريه حكومتي شهروند امروز ـ شماره ۷۰ سال ۱۳۷۸