۱۳۹۵ آبان ۲۴, دوشنبه

هادی مظفری:‌ «تو به آفتاب مانی»


در میان زندانیان سیاسی شجاع و از خود گذشته که در مقابل رژیم آخوندی قد علم کرده اند، اینروزها نام یک زن مقاوم و خستگی ناپذیر چونان خورشیدی درخشان در آسمان شب زدۀ ایران می درخشد. «مریم اکبری منفرد».


او که از داخل سیاه چالهای مخوف و هول انگیز حکومتی وحشی، دلاورانه آخوندهای زن ستیز را به چالش گرفته است، مهر ماه گذشته شکوائیه ای تنظیم کرد که در آن خواهانِ تحقیق در بارۀ جزئیات اعدام خواهر و برادر خویش، رقیه اکبری منفرد و عبدالرضا اکبری منفرد در تابستان هزار و سیصد و شصت و هفت گردیده است. مشخص شدن مسئولان اعدامها، جزئیات اعدامها و محل دفن آنها از دیگر نکات این شکایت رسمی می باشد. او در قسمتی از این شکایت نامه متذکر می شود که:
«.... در این برهه از تاریخ میهنمان، که در اقصی نقاط جهان، افشای جنایت و پرده انداختن از ظلم دهه ۶۰، به ویژه قتل عام زندانیان در تابستان سال ۶۷، یکی از مطالبات عمومی فعالین اجتماعی و سیاسی شده است؛ اینجانب مریم اکبری منفرد، نیز، به عنوان یکی از بازماندگان خانواده‌ی تنی چند از قربانیان آن دوران تاریک، یکی از شاکیان این پرونده هستم و خواستار روشن شدن زوایای پیدا و پنهان مرگ خواهر و برادران خودهستم، چرا که معتقدم کشف حقیقت و روشن شدن زوایای آن دوران، مانع از تکرار چنین حوادثی در آینده خواهد شد.
بسیاری از آنان که در سال ۶۷ اعدام شدند، از جمله خواهر و برادر من، قبلاً محاکمه و به تحمل حبس محکوم شده بودند. آن هم در دادگاه‌هایی که فرایند قانونی آن طی نشده بود و گاه به چند دقیقه ختم می‌شد. جرم اغلب آن‌ها حداکثر پخش و یا خواندن روزنامه و یا شرکت در تظاهرات بود».

داستان و حکایت زندگی این زن و خانوادۀ سرافرازش از یک سو نمایانگر ظلمی است که نزدیک به چهار دهه روح و جسم ملت ایران را سائیده و زندگی شان را به جهنمی سوزان تبدیل نموده است و از سوی دیگر راوی انسانهای مقاومی است که برای نجات ایران و ایرانی در سخت ترین شرایط ممکن قدم به میدان گذاردند و با خونهای پاک خویش نقاب از چهرۀ کریه عمامه داران خون آشام برداشتند.
«مریم» که در سال هشتاد و هشت و پس از حوادث روز عاشورا دستگیر شد، طی یک محاکمۀ فرمایشی و مضحک به دستور قاضی دزد و جنایتکار «صلواتی» به پانزده سال حبس محکوم گردید. ستم هایی که بر او رفته است، هر کدام به تنهایی انسانی را از پا در می آورند. سنگینی غم از دست دادن سه برادر و یک خواهر، و رنج از دست دادن مادری «گرجی بشیری پور» که همراه با دختر شهیدش «رقیه» بازداشت شده بود و بر اثر فشارهای روحی از دست دادن عزیزانش خیلی زود تنهایش گذاشته بود را، کوه هم نمی تواند تحمل کند.
 به اینها اضافه کنید بیماری هایی که مخصوصا در دوران حبس گریبانش را گرفته است مانند بیماری تیروئید، درد چشمها و عدم رسیدگی مسئولان زندان، که از ترفندهای کثیف این جانیان بالفطره پست برای درهم شکستن زندانیان مقاوم و مبارز از آن استفاده می شود. او علاوه بر غم سه دختر محروم از مادر خویش، یک تنه غم برادر دیگرش «رضا اکبری منفرد» را هم که در زندان رجایی شهر زندانی است و به پنج سال و نیم زندان محکوم شده است، بر دوش می کشد.
همین امروز «یکشنبه بیست و سوم آبان» در خبرها آمده بود که: محمد رضا رحیمی معاون اول احمدی نژاد که در دزدیها و سوءاستفاده های کلان مالی، بیمه ای و ارزی دست داشت و فقط به پنج سال حبس محکوم شده بود، به جای گذراندن همین مدت ناچیز حبس در قبال دزدی های میلیاردی، هنگامیکه مامور سرشماری زنگ درب خانه اش را می زند، خودش در را به روی او باز می کند و این در حالیست که این سمبل آزادگی و استقامت به جرمی که قاضی منفورِ ولایت فقیه آنرا «کشیدن جور خواهر و برادرهایت» اعلام کرده است، نزدیک به هفت سال را در سیاهچالهای حکومت قرون وسطایی بدون مرخصی و با کمترین امکانات سپری کرده است و وثیقه یک میلیارد و صد و پنجاه میلیون تومانی را نیز دو سال و نیم است که در بیدادگاه توقیف کرده اند و اجازه نداده اند که او حتی ساعاتی را بخاطر جراحی دخترش، در کنار او باشد.
فشار مضاعف و اذیت و آزارهای این جانیان، پس از تنظیم شکایت نامۀ این شیرزن قهرمان علیه حکومت ظلم و اعدام و به دادخواهی قربانیان قتل عام اوج گرفت و او را از دیدار همسر و دختران دلبندش محروم کردند. یک مقام باصطلاح دادستانی تهران در این مورد به خانواده او می گوید:
“این دستور از «بالا» صادر شده‌ است. طرح چنین شکواییه‌هایی بی‌نتیجه است و هیچ فایده‌ای ندارد و تنها می‌تواند وضعیت این زندانی سیاسی را در زندان سخت‌تر کند و مانع مرخصی یا آزادی او شود».
اسطورۀ زندۀ مقاومت و صلابت در زندانهای حکومت ولایت فقیه، در سال هزار و سیصد و نود طی نامه ای برای «احمد شهید» گزارشگر ویژه سازمان ملل در اعتراض به محکومت پانزده سال حبس خود نوشته است:
«قاضی دادگاه با صراحت به من اعلام کرد که تو جور خواهر و برادرهایت را می کشی». (قاضی: بچه هایش را بیاورید تا کمی گریه زاری راه بیاندازند و ما ببینیم.)
اینها البته ذاتی حکومت فاشیستی آخوندهاست. وقتی «قاری بیت رهبری» آن باشد، قاضی او نیز همین می شود. یک بیمار روانی سادیسمی که از آزردن یک زن داغدیده و دختران خردسالش لذت می برد. ننگ بر این حکومت سراپا فساد و جنایت.
 با اینهمه اما زیباترین جمله را «آتنا دائمی» فعال حقوق بشر که با «مریم» در زندان آشنا شده است در مورد او می گوید. «هرگز مریم را در زندان غمگین ندیدم، در حالیکه چشم هایش همیشه درد داشت».
آری! این همان رمز پیروزی «مریم» و «مریم» هاست که با قلوبی مجروح و پیکری نحیف و رنجور، در مقابل دژخیمان و بازجویان منفور و قاضی های نمک به حرام، سر خم نمی کنند و با لبخند خویش در سخت ترین شرایط، نوید روز خجستۀ پیروزی و آزادی می دهند.
«مریم اکبری منفرد» امروز در قالب واژه ها و جمله ها، نمی گنجد و خلاصه نمی شود. زنی از تبار خورشید که بر سرزمینی منجمد و یخزده می تابد تا با حرارت قلب تپندۀ خویش برای آزادی، رهایی و دادخواهی، به روزهای خوب آینده امیدوارمان سازد.
او از جنس قهرمانان اسطوره ای، اما به شدت واقعی و حقیقی است که در میدانی سخت و هراس انگیز هیولای سیاه ارتجاع را به چالش گرفته است. با اینهمه او یک زن، یک مادر، یک خواهرو یک همسر است که بار تمامی مصائب، داغها و سختی های جانفرسای سالیان حکومت ننگین ملاها را بر دوش گرفته و از درون همان بندها و غل و زنجیرها به دادخواهی خواهر و برادر خویش و تمامی قربانیان قتل عام برخاسته است. او سمبل انسانیت و مبارزی نستوه است که بند و زندان و شکنجه نیز نتوانسته است در عزم صخره سا و ارادۀ پولادینش خللی وارد نماید. در مقابل اینهمه شرافت و ایستادگی او، سر تعظیم فرود می آوریم.