سانسور؛ ریختن خون کلمه
سانسور؛ نان سفرهٔ استبداد
مبارزه برای دانستن، آگاه شدن و کسب اطلاعات، کشاکشی دیرینه میان شهروندان و دولتهای تمامیتخواه است. جنس این کشاکش سیاسی است و رابطهٔ مستقیم با اولویتهای دولت در سیاست داخلی، خارجی و اقتصاد دارد. هر جا این کشاکش وسیعتر و همهجانبهتر است، نشان از نبرد آزادی با دیکتاتوری دارد. نشانهٔ آن این است که حاکمیت مستقر، «سانسور» را بخشی از برنامهٔ سیاسی برای بهکنترل درآوردن آگاهی و اطلاعات و جلوگیری مردم از دسترسی به آنها قرار داده است.
نشانههای فوق گواهی میدهند که سانسور در ایران در طی نزدیک به ۱۵۰ سال گذشته، رکن اساسیِ دولتهای قاجار و پهلوی و آخوندی بوده است. این گواهی با استناد به تاریخ سیاسی ایران در طی این برهه، تأکید میکند که:
هر ساختاری که از آزادی بیان، از آزادی نشر اطلاعات و از آزادی تفکر و عقیده، احساس تهدید و در ادامه، احساس برکناری از قدرت با قیام و انقلاب میکند، سانسور را رکن اساسی سیاست خود قرار میدهد.
سانسور، نان سفرهٔ استبداد بهطور عام و خاصه استبداد مذهبی است.
سانسور، راه تنفس ساختار یا سامانهای است که با همگان سر جنگ عقیدتی با هدف انحصارطلبی دارد.
سانسور، دشمن آگاهی و دانستن و وحشتزده از گسترش نشر اطلاعات به مردم است.
هدف از سانسور، نگه داشتن پایههای حکومت بر شانههای مردم از طریق جهل و خرافات و عوامفریبی و دجالیت است.
سانسور و دروغ، بیشترین هزینهها را روی دست آمران و عاملان آنها میگذارد، ولی ساختارهای تمامیتخواه و متکی بر دیکتاتوری، این هزینهها را حتی بهقیمت منفوریت سیاسی و اجتماعی، میپردازند!
سانسور؛ ریختن خون کلمه
به تاریخ ایران از منظر نقش سانسور در عقب نگهداشتن آن نگاه کنید؛ این گذشته و کارنامه را از پشت پنجرهٔ سانسورگریِ دیکتاتوریهای قاجاری، پهلوی و آخوندی، از نظر بگذرانید تا بهوضوح شاهد علت عقب ماندگیِ تاریخی و فرهنگی و سیاسی ایران باشید.
سانسور همراه با تحریف و دروغ و شیطانسازی علیه مخالفان، همذاتپندار جهل و خرافات بهطور خاص در ساختارهای عقیدتی ــ مذهبی برای تضمین هژمونی(سلطه و برتریِ) طبقهٔ روحانیت مرتجع و استثمارگر است.
در مطالعهٔ تاریخ مطبوعات ایران شاهدیم که هر وقت مطبوعات حتی بهمیزانی از سلطهٔ «وزارت انطباعات» قاجاری، «وزارت فرهنگ» شاهی و «وزارت ارشاد» شیخی خلاص شدهاند، نشر واقعیتها و انتشار اطلاعات سالم، موجب هجوم مردم به روزنامهها و کتابها شده است.
مبارزه علیه سانسور حکومتها در ایران آنقدر عمیق و طولانی و تاریخی است که با مبارزه علیه دیکتاتوری و تمامیتخواهی و با آزادیخواهی و عدالتطلبی عجین و منطبق و یکی شده است. این واقعیت مستند در تاریخ ۱۵۰ سال گذشته گویای نبرد مداوم مردم بر سر بیداری، آزادی و آگاهی در جبهة خلق و سانسور و استبداد و جهل و دروغ در جبههٔ ضد خلق بوده است. نبردی که بساگستردهتر از همیشه در عهد شیخان ولایی ــ آخوندی جریان داشته است و دارد.
سانسور، ریختن خون کلمه در تاریخ قلم و زبان و مطبوعات ایران بوده است. اسامیِ قربانیان آن را بنویسید تا مشاهده شود که ارتفاع این ستون تا کجای عرش میرود.
داسهای سانسور
شیطانسازی سازماندهانه علیه مخالفان و منتقدان حاکمیت ملایان [بهطور خاص شیطانسازیِ هیستریک علیه مجاهدین خلق]، آن روی کلانسانسور واقعیتها هستند.
فیلترینگ در این حکومت، هماینک دامن وعدهدرمانیهای پزشکیان را توسط اکثریت مردم ایران گرفته است.
کتمان آمار سرسامآور قتل عامها و اعدامهای سیاسی توسط قضاییهٔ تحت امر ولی فقیه و رسانههای حکومتی، وجه مهم سانسور ساماندهیشده در این حاکمیت است.
سانسور هنر و ادبیات و تاریخ ایران در کتابهای درسی، از بنیادهای دخالت دادن فریب، دروغ، جهل و خرافات در روش آموزشی و تربیتی است.
سانسور تاریخ واقعیِ مذاهب برای بهرهبرداری دجالانه از آنها علیه آزادی و برابری و نفی طبقات، از مبانیِ اسلامپناهیِ ضد بشری و ارتجاعی در حاکمیت آخوندی از خمینی تا خامنهای بوده است و ادامه دارد.
سانسور تاریخ مبارزه در امر برابری زن و مرد بهموازات سانسور تاریخ اسلام در اینباره، یکی از ستونهای مهم دروغسازی و دجالیت در بهکارگیریِ اهرم سانسور جهت تحمیل هژمونی آخوند حوزوی برای تضمین تداوم استثمار و بهرهکشیِ حیوانی است.
اینها چکیدهای از ویرانگریِ انسانی و اجتماعیِ سانسور توسط آمران و عاملان ولایتمدار هستند. داسهای سانسور، همیشه و همهجا این چنین خونچکاناند.
«مصلحت حکومت؛ ندانستن و ناآگاهی مردم»
سانسور از دیرباز با این نحلهٔ مذهبی ــ سیاسی عجین بوده و ابزار پیشبرد هژمونیاش برای ترویج جهل و خرافات میان مخاطبانش و ارتزاق از آنها بوده است. وقتی هم که به حاکمیت غصبی دست یافت، سانسور به رکنی از جنایت برای سلطهگری تبدیل شد. بیسبب نبود و نیست که اکثریت قاطع مردم ایران بهطور خاص در سه دههٔ گذشته، رسانههای حکومتی را تحریم نموده و برای کسب خبر و اطلاعات، به رسانههای غیر حکومتی رجوع میکنند.
روزنامه حکومتی همدلی در شماره ۱۶ مرداد ۱۳۹۸ تنها گوشهای ناچیز از سانسور سازماندهیشده را اعتراف کرده است:
«رفتار اطلاعرسانی در جامعهٔ ما از طرف دستگاههای مسؤل بهنحوی است که انگار ندانستن، حق مردم است...میدانیم که برخی از جنجالهای سیاسی سالهای اخیر که ابزار تاختن به رقیبان از سوی هر دو جناح عمده سیاسی کشور شد، ناشی از افشاگریهایی بود که در دایرة همان رازهای مگو بودند: افشای حقوقهای نجومی، افشای املاک نجومی، افشای رانتخواریهای مالی و سیاسی، افشای زد و بندهای مدیریتی، افشای وجود رانتهای اطلاعات اقتصادی، افشاگریهای محیط زیستی و...افشاگران همگی یا زندانی شدند یا به حاشیه کشانده شدند...مسؤلان، امنیت ملی را به رخ میکشند. امنیت ملی، چه میتواند باشد؛ دفاع از جامعه و مردم یا دفاع از حاکمیت و ایدئولوژی؟».
روزنامه حکومتی شرق در شمارهٔ ۲۶ مهر ۱۴۰۳ در زیر عنوان «دانستن، گمشدهٔ مردم»، با یادآوریِ وعدهدرمانیهای دروغین رؤسای جمهور نظام و با اشارهٔ مشخص به پزشکیان مینویسد:
«دولتها همواره گفتهاند که همهچیزشان متعلق به مردم است، اما در همان حال از ارائه اطلاعات حداقلی به مردم طفره رفتهاند. رئیس دولت چهاردهم بارها موضوع «دانستن، حق مردم است» را تکرار کرده است. با تصدیگری دولت چهاردهم این امید بود که حداقل اطلاعاتی که مورد نیاز است، به مردم ارائه شود. شاید مصلحت کشور و دولت، در ناآگاهی مردم و ندانستن چگونگی کار دولتیان باشد.»
رابطهٔ مبارزه با سانسور و روند تکامل اجتماعی ایران
رشتهٔ سانسور، پیوسته از قبل و حین سلطهٔ سلسلهٔ قاجار تا رضاخان و پسرش و تا خمینی و خامنهای، همه را در یک هدف بههم متصل نموده و آن، سرکوب اختیار و آزادیِ شهروندان و مخالفان با توسل به انواع جنایت روانی و فیزیکی است. این روند هرگز بدون واکنش و پاسخ نبوده و نمانده است. اتفاقاً هرچه دستآورد در جبههٔ آزادی و اختیار داریم، محصول این نبرد و افشاگری و روشنگریهای ساطعشده از آن میباشد. این نبرد، بخشی مهم از روند تکامل اجتماعیِ جامعهٔ ایران است که هماکنون در اراده برای سرنگونی کلانسانسورگر ضد بشری ولایی ــ آخوندی متبلور شده است. ساختاری که ورثه و جرثومهٔ متکاثف اقمار پیشین دیکتاتورمنش خود است.