۱۴۰۳ مهر ۲۰, جمعه

علی مقدم: گزارشی از یک جنایت . . . بیاد کارگران بقتل رسیده در معدن طبس . .

خبرکوتاه بودولی جانگداز.بیش از۵۰کار گرزحمتکش درعمق۷۰۰متری زمین در معدنی درطبس جان باختند.فرقونها یی که قبلا دسترنج همان کارگران ستمدیده راتقدیم صاحبان استثمارگرشان می کرد، اینبارجسدهای بی‌جان‌شان رابعنوان سند جنایت آنهادرمعرض دیدجهانیان قرار دادند. دیدن تصاویرتکان دهنده حمل پیکرهای بیجان کارگران درداخل فرقون‌ های حمل ذغال سنگها ازمعدن، صحنه های با فشارولگد،پیکرهای بیجان کار گران را بزورداخل ماشینها کردن، قلب هرانسان ایرانی را بدرد میآورد،وکینه شان رانسبت به رژیم ضد بشری آخوندی حاکم بر ایران بیشتراز قبل می‌کرد . . . .

 عوامل رژیم درمصاحبه های مختلف خود با بیان اینکه: « معدن همواره بلحاظ ایمنی چک می‌شده و گزارشات حاکی از این بوده که در معدن هیچ مشکل ایمنی خاصی وجود نداشته و این اتفاق فقط یک حادثه بوده است » تلاش می کردند فاجعه مرگ کارگران بی گناه را امری عادی و بر اثر بروز یک سانحه توجیه کنند .درست مشابه شیوه های نیروهای انتظامی حاکمان دجال قاتل مردم ایران که دختران و پسران شورشی قیام را دستگیرکرده و پس از شکنجه و تجاوز و کشتن آنها اعلام می کردند که علت مرگ شان زیاده‌روی در مصرف مواد مخدر و یا برخورد با یک جسم سخت و یا خودکشی بوده و ربطی به آنها نداشته است. دروغ هائی که هیچگاه نتوانسته حقیقت جنایاتشان را بپوشاند. این‌بار هم در مورد علت مرگ کارگران در معدن روز بعد دْم خروس از زیرقبای خود شان توسط یکی از اعضای مجلس ارتجاع بنام نجیب حسینی بیرون زد که گفت: « من چون حدود هزار نفر از موکلینم در معدن ذغال سنگ طبس دارند کار می‌کنند اونجا به ‌کرات شنیده بودم که بسیاری از مسائل ایمنی رعایت نمی شد و نمی‌شود. من می‌تونم به جرأت بگم هرگونه اعتراض کارگران در اون معادن معادل اخراج شون هست.»

چند ساعت بعد صدای گریان خانواده های داغدار کارگران چهره واقعی این دشمنان خدا و خلق را از زیر نقاب دجالیت شان بیرون کشید خانمی گفت: «یکی از همین کارگران معدن آمد و گفت ما صبح بهشون اطلاع دادیم که بوی گاز می آید گفتند اگر دوست دارید، بروید سر کار؛ اگر دوست ندارید خیلی محترمانه تسویه حساب- تهدید..» یکی از کارگران گفت:‌ «‌شیفت ما تمام شده بود. معدن را گاز گرفته بود و ما گفتیم داخل نیایید، اینجا پْر از گاز است ولی هیچ‌کس گوش نداد. سرپرست گفته بود کار کنید. الان چه کسی جواب‌گوی این درد است؟».

یکی از کارگرهای جلوی غسالخانه ادامه داد: «‌والله ما گفتیم! اصلا از ترس ریزش و گاز ما سریع جمع‌وجور کردیم تا بیرون بیاییم. همه اینها را گفتیم ولی اصلا توجه نکردند. » «‌دوربین صداوسیما آمد و گفت ما حرف بزنیم. دهان باز کردیم به ما گفتند نه این حرف‌ها را نزنید! پس ما چه بگوییم؟ ما هیچ امکاناتی نداریم..» خانواده یکی از کارگران گفت: « بنویس که با ما چه کردند! حتی پول حمل جنازه عزیزمان را هم خودمان باید بدهیم. از ۱۵ تا ۲۰ میلیون دادیم تا تن بی‌جانشان را به خانه ببریم. آن‌هم بدون سردخانه! فقط چند تکه یخ به ما می‌دهند تا روی آنها بگذاریم‌» . . .

صاحبان معادن که همه از پاسداران و ایادی خود رژیم هستند دسترنج کارگران زحمتکش را با استثمار وحشیانه خود به غارت می برند. آنها این کارگران را بدون استخدام کردن در ازای ماهانه ۱۲ میلیون تومان معادل ۱۸۸ یورو یعنی روزانه ۶ یورو بکارمی گیرند و هرکس هم که اعتراضی بکند او را با تهدید به اخراج مجبور بکار می کنند این شیوه همیشگی حاکمان جبار در طول تاریخ از زمان دوران برده داری تا فئودالی و سرمایه داری تا کنون بوده که با استفاده از زر و زور و تزویر دسترنج خلق ها را به غارت می بردند. خامنه‌ای دژخیم هر سه این خصوصیت ها را باهم درخودش دارد. اموال مردم را چپاول میکند. مردم را سرکوب و کشتارمیکند و با دجالیت همه چیز را بنام دین وارونه جلوه می‌دهد.

مجاهدین خلق و چریک های فدائی و دیگر آزادیخواهان و تمامی خلق با شاه ستمگر جنگیدند و با انقلاب خود او را سرنگون کردند تا کارگران و روستائیان و زحمتکشان و محرومان ایران به حق و حقوق و دسترنج خودشان برسند، نه اینکه حاصل زحماتشان توسط یک مشت آخوند دین فروش به غارت برود. ما شاه را سرنگون نکردیم تا فقط جای تاج با عمامه عوض بشود و باز هم کارگران و زحمتکشان در سخت‌ترین شرائط بخاطر بدست آوردن لقمه‌ای نان در دل معادن و کارخانه ها بقتل برسند و شیره جانشان در پیاله های طلائی آخوندها در کاخ های لاکچری‌شان نوشیده بشود. خمینی پلید با به سرقت بردن انقلاب و با برقراری حاکمیت آخوندی‌اش از همان ابتدا هیچ اهمیتی به وضعیت اسفبار کارگران و زحمتکشان و دیگر خلق های محروم ایرانی نمی‌داد و وضعیت مردم روز بروز بدتر از قبل می‌شد .

هنوز چند ماه پس از سرنگونی شاه دیکتاتور در اوایل سال ۱۳۵۸ نگذشته بود که یکی از کارگران ستمدیده در معدن دچار خفگی شد و جان باخت. من با خواندن تیتر این خبر در روزنامه بهمراه مجاهد شهید بهمن تُرشیزی که آنموقع مسئول سینمای آزاد پس از انقلاب شده بود برای فیلم برداری و درآوردن علت مرگ آن کارگر بی گناه به آن معدن رفتیم . در جلوی محوطه ورودی معدن نیروهای ژاندارمری و کمیته چی ها ایستاده بودند. یکی از کمیته چی ها از ما پرسید شما کی هستید؟ بهمن با عادیسازی کارت سینمای آزاد خود را نشان داد و گفت ما از طرف سینمای آزاد آمده ایم تا گزارشی برای تلویزیون تهیه بکنیم . کمیته چی گفت خوب باشه برین، فکرکردیم شاید شما از این چپی مپی ها باشین و آمدین تا از این موضوع سوء استفاده بکنید. ما رفتیم جلوی دهانه معدن و از یکی از کارگران معدن که بخاطرمرگ دوستش خیلی ناراحت بود پرسیدیم چه اتفاقی افتاده است. گفت: « ما سالهاست داریم در اینجا جون می کنیم و کار می‌کنیم. صاحب این معدن تا بحال اصلا یکبار هم به اینجا نیامده. او در انگلستان زندگی میکند و یک کارفرمایی اینجا گذاشته که همه دسترنج ما را می فرسته برایش تا در آنجا کیف خودش را بکنه. ما اینجا هیچ وسیله ایمنی نداریم، حتی یک ماشین نیست. اگردوست من که دچار خفگی شده بود را به دکتر میرساندیم زنده می ماند، ولی انقدر اینجا ماند تا مْرد».

پس از فیلم برداری و ضبط صحبت های او من و بهمن صحنه های داخل معدن و حالت مرگ کارگر را بازسازی و فیلم برداری کردیم و رفتیم و یک فیلم ۱۶ میلی متری مستند سیاه و سفید بمدت ۲۶ دقیقه ساختیم بنام «گزارشی از یک جنایت». بعد من این فیلم را بردم تلویزیون جهت چک برای پخش . یک حزب اللهی دوآتشه مسئول چک و سانسور فیلم ها بود. او پس از دیدن فیلم بمن گفت نمیتوانیم این فیلم را پخش کنیم. گفتم چرا؟ گفت این خیلی به ضرر دولت تمام می‌شود. گفتم مگرشما نمی‌گوئید دولت مستضعفین هستید، اگر اینطور است باید وضعیت اسفبار این کارگران را نشان بدهید که چطور توی معدن زجر می کشند و جانشان را از دست می‌دهند، تا بروند برای بهبود وضع آنها یک خدماتی انجام بدهند.

او گفت بابا این حرف ها چیه می زنی این فیلم قابل پخش نیست، فقط به یک شرط میتونیم این فیلم را از تلویزیون پخش کنیم که تو یک تیتری در ابتدای فیلم بنویسی که این حادثه در زمان شاه اتفاق افتاده است. گفتم این چه حرفی است میزنی . این اتفاق همین۳هفته پیش اتفاق افتاده. سپس جر و بحث من با وی شروع شد و نهایتا بمن گفت تو برای منافقین کار می‌کنی و من هم به او گفتم شما همه مرتجع هستید و ضد خلق، و بعد هم آنجا را ترک کردم . الان ۴۵ سال از آنموقع می گذرد و وضع مردم در حاکمیت آخوندهای سرکوبگر بسیار بدتر از آن موقع شده است.

اگر آنروز در یک سانحه یک کارگر خفه شده بود امروز در یک سانحه مشابه بیش از ۵۰ نفر جانشان را از دست داده اند. اگر در آنزمان در اوائل انقلاب، مزدوران کمیته چی برای حفظ حاکمیت خمینی پلید تلاش میکردند با سرکوب و به شهادت رساندن میلیشیا ها در شهرهای مختلف و امثال کارگر هوادار مجاهدین عباس عمانی در تهران بقای رژیم آخوندی را تامین کنند، پس از آن به تدریج طی این سالها کشتار آزادیخواهان را تا ۱۲۰هزار مجاهد و مبارز و سی هزار سربدار در سال ۶۷ و قتل عام و کشتن مردم بی گناه در قیام های ۱۴۰۱ به بعد بشکل صعودی هر روز بالا و بالا تربرده اند، تا بتوانند جلوی قیام و سرنگونی خودشان را بگیرند.

ولی دیگر صبر این ملت اسیر بسرآمده است و اتش خشم خلق از سینه هایشان سر ریز شده و فریادهایشان همراه با آتش کانونهای شورشی در سرتاسر میهن اسیرمان طنین انداز شده است که می خروشند: « فریاد فریاد از این همه بیداد» « می جنگیم می رزمیم ایران رو پس می گیریم » « مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر». پیام رهبر مقاومت برادرمجاهد مسعود رجوی پس از مرگ دردناک کارگران ستمدیده در معدن طبس مسیر سرنگونی رژیم ضد بشری آخوندی را بخوبی برایمان ترسیم کرده است که: «‌خشم و اعتراض و قیام، دادخواهی کارگران معدن و همه زحمتکشان و مردم ایران». بدینگونه سرنگونی محتوم دیکتاتورهای دین فروش بدست مجاهدان اشرفی و کانونهای شورشی و خلق محروم و تحت ستم‌مان سرانجام محقق خواهد شد و پرچم شیر و خورشید نشان ایران، این زیبا وطن‌مان در فردایی روشن و تابناک درآزادی و رهایی و قسط و عدالت و برابری بر بام دنیا به اهتزاز درخواهد آمد.

هموطن آماده شو . . .

تا که عمامه به سرها حاکمند ، آزادگان بالای دار

نیست برخلقم نصیبی جز زمستان ستم، شبهای تار

کارگرها دردل معدن پی یک لقمه نان جان میدهند

بی پناهند همسران  و کودکان بی پدر گریان  و زار

کولبر و سوختبر را می کُشند اندر میان کوه و دشت

بس گرسنه مانده در سرما هزاران کودک گریان کار

هموطن آماده شو آزاد سازی میهنت از ظلم و جور

تا بسوزانیم زمستان ستم با انقلاب مان بیاید نوبهار

سرنگون سازیم بساط این آخوندان پلید دین فروش

با قیام خود وکانونهای شورش و مجاهد اشرفی پایدار

تا که پینه بسته دستان کف زننددر روز پیروزی شان

خندهً گم گشته بازآید به سیما و لبان مردمان داغدار

خاک پای مردم محروم وتحت ستم ایران . . . .  .  . . .  علی مقدم . . . .