جنگ اصلی و جنگهای نیابتی و انحرافی
تشخیص جنگ اصلی و صفبندیهای آن در ایران، از مهمترین مسائلی است که جامعه و نیروهای سیاسی باید نسبت به آن آشنا باشند. اگر در هر بسآمد و تغییر آرایش قوا، سویهها و تاکتیکهای این جنگ را نشناسیم، ممکن است گرفتار پروپاگاندای جنگهای انحرافی و نیابتی شویم و خواسته یا ناخواسته به فاشیسم دینی و منویات و تمایلات آن یاری رسانیم.
جنگ اصلی از ۴دهه بیش، جنگ مردم ایران با این حکومت بوده است و تا روز و لحظهٔ سرنگونی آن چنین خواهد بود. در یکطرف این جنگ مردم و مقاومت سرخفام آنان قرار دارد، در طرف دیگر ولایت فقیه با تمام باندها، حمایتکنندگان، لابیها و عناصر پنهان و آشکار آنکه همگی در مخرج مشترک حفظ نظام به هم میرسند.
از چهار دهه پیش تا همین امروز مسألهٔ اول و آخر این رژیم حفظ موجودیت خود به هر قیمت بوده است.
خمینی با شِم ضد انقلابیاش تنها راه بقای رژیم نامتعارف خود را برافروختن جنگهای انحرافی یا نیابتی در کشورهای مسلمان منطقه میدید. اولین طمع و طعمهٔ او کشور عراق بهعنوان همسایهٔ شیعهنشین بود. او با راهاندازی یک جنگ خانمانسوز، تحت عنوان «صدور انقلاب» برای ۸ سال توجه داخلی و جهانی را از موضوع سرنگونی و مقاومت به بیرون از مرزهای ایران معطوف کرد. گسیلکردن دانشآموزان در هیأت امواج انسانی بر روی میدانهای مین، ظاهرکردن امام زمانهای قلابی و سوار بر اسبهای سفید در جبههها، انداختن کلید بهشت بر گردن سربازان یکبار مصرف، موشکباران شهرها، ویرانی خانههای مردم، داغدار کردن مادران و سازماندادن کارناوالهای تابوتچرخانی با باندرول «جنگ جنگ تا پیروزی» از مظاهر و دستآوردهای این «صدور انقلاب» کذایی بود. او این جنگ ویرانگر را با شعار «فتح قدس از طریق کربلا!» توجیه و مشروع میکرد. وقتی جنگ با عراق را باخت و به زهر آتشبس تنداد، باز هم دست از دسیسه برنداشت. زیرا موجودیت خود را در بحرانآفرینی مداوم میدید.
آن روز خمینی با شم شیطانی خود میدانست که اگر این کشور تازه انقلاب کرده را با جنگ خارجی مشغول نکند، نمیتواند در داخل ایران دست به اعدامهای جریانوار بزند و فرزندان انقلاب ضدسلطنتی را به مسلخ بکشاند. بهخوبی پی برده بود که اگر جنگ خودساخته را مانند دوران جنگهای صلیبی اروپا، «جنگ بین اسلام و کفر!» و «دفاع مقدس!» جلوه ندهد، قافیه را خواهد باخت و نیروهای انقلابی او را سرنگون خواهند ساخت.
خلف او خامنهای اکنون در برابر یک جامعهٔ انفجاری قرار دارد، برای مقابله با خطر سرنگونی نیازمند بحرانآفرینی در منطقه و خارج از مرزهای ایران است. او با تقلید از روش نخنمای خمینی، چارهای جز این ندارد که زبانههای سرکش جنگ با مردم و مقاومت ایران را با راهاندازی جنگ «اسلام و یهود» یا «اسلام و کفر» فرو بکاهد و اگر بتواند به محاق ببرد. باندرولهایی مانند «آزادی کربلا!» و «وضو ساختن در آب دجله و فرات!» «دفاع از زینبیه!» و «آزادسازی قدس!»، بهانههای دجالگرانهٔ این جنگ انحرافی هستند. سوختبار این جنگ شوم، جان کودکان فلسطینی، سوری، عراقی، یمنی، لبنانی و البته ایران است.
خطر افتادن آتش قیامی خاموشیناپذیر به ریش و ریشهٔ خامنهای و آخوندهای عمامهدرشت او آنچنان هولانگیز، نزدیک و قطعی است که برای گریز از آن حاضرند تمام دار و ندار ایران را برای تولید موشک، پهپاد و بمب هستهیی مصرف کنند. ابایی ندارند از اینکه تمام منطقه را برای بهعقب انداختن سرنگونی به آتش بکشند.
امروز هر ذهنی که آلوده به سیاست کثیف مماشات با فاشیسم دینی نباشد، بهآسانی درمییابد که جنگافروز و بحرانآفرین اصلی کیست؟ کدام طرف در آتش میدمد تا از سرایت آتش به خرقه و خرگاه خود پیشگیری نماید؟
آنها بهصورتی عریان اعتراف میکنند که اگر بحران را به خارج از مرزهای ایران صادر نکرده بودند، امروز از قهر سرکش مردم ایران و قیام آتشین آنها جان سالم به در نبرده بودند.
«اگر ایستادگی این ملت اگر فداکاری فرزندان این ملت در دفاع مقدس در دفاع از حرم های اهل بیت نبود این را بدانید اگر برکت انقلاب اسلامی نبود امروز ایران غزه بود شهید حاج قاسم سلیمانی شهید ابومهندس شهدای مدافع حرم جلوی کلیدهای شیطانی را گرفتند که خاکریزهای دفاعی از عاصمه انقلاب و خیمه اهل بیت در دنیا شکسته نشود سوریه بماند عراق بماند حزبالله به برکت انقلاب متولد شد حشدالشعبی به برکت انقلاب بهوجود آمد یمن به برکت انقلاب بسیج شد غزه و لبنان و سوریه و فلسطین با درس گرفتن از انقلاب اسلامی باقی ماندند و اگر نبود این درسگیری از انقلاب، امروز چیزی باقی نمانده بود» (آخوند ذوالنوری. تلویزیون قم ـ نور. ۱۳آبان ۱۴۰۲).
بدیهی است مادامی که این رژیم بر سر کار است، از برافروختن جنگهای انحرافی و نیابتی ابایی ندارد؛ آنچه تفاوت کرده است این است که مجازات اتودینامیک جنگافروزی و تروریسم این بار متوجه سر مار شده است. تا آنجا که به ارباب سیاست مماشات برمیگردد ترجیح نمیدهند که با سر مار دربیفتند؛ مگر اینکه چارهیی جز این باقی نمانده باشد.
برای پایان دادن به جنگافروزیهای این رژیم تنها و تنها یک راهکار کلیدی و بیجایگزین وجود دارد؛ بهرسمیت شناختن مبارزه مردم ایران و جایگزین دموکراتیک آنان (شورای ملی مقاومت) برای سرنگونی حاکمیت ملایان. تغییر دموکراتیک بیگمان با این گزینه در ایران در دسترس، امکانپذیر و حتمی است.