۱۳۹۹ بهمن ۲۱, سه‌شنبه

پوران نجفی، دوستی به زلالی آب چشمه‌های شمال


کتاب خاطرات زندان شهید پوران نجفی

گاهی در زندگی با کسی برخورد می‌کنی که هرگز نمی‌توانی فراموشش کنی. دوستی که بتوان در سخت‌ترین شرایط رویش تکیه کرد، فکر نمی‌کنم زیاد باشند. دوستی که فرسنگها فاصله جغرافیایی و سال‌ها فاصله زمانی روی محبت و صفای دوستانه‌اش خدشه‌ای وارد نکند

و هر بار که او را ببینی همان گرما و صداقت روزهای اول را احساس کنی. برای من پوران نجفی چنین دوستی بود. دوستی به زلالی آب چشمه‌های شمال. پوران در تاریخ ۲۱بهمن ۱۳۹۱ در اثر موشک‌باران کمپ لیبرتی توسط عوامل رژیم آخوندی و همدستانش در حکومت عراق به همراه هفت تن دیگر از یاران قهرمانش به‌شهادت رسید.

پوران را از اولین روزهای بعد از پیروزی انقلاب دورادور می‌شناختم. او را در بسیاری از میتنیگ‌ها و مراسم سازمان در رشت دیده بودم. اما زمستان سال۶۰ در سلول زندان باشگاه افسران رشت بود که پوران را از نزدیک شناختم و برای همیشه تبدیل به یکی از بهترین دوستانم شد. پوران در هنرستان صنعتی رشت که از معدود دبیرستانهای مختلط در آن زمان بود درس می‌خواند. برادرم ـ احمد رئوف بشری دوست که بعدها در قتل‌عام۶۷ شهید شد ـ را خیلی خوب می‌شناخت و در بیشتر فعالیت‌های هنرستان با هم بودند. خاطرات زیبایی از احمد برایم تعریف می‌کرد که من در جریان نبودم. یک بار با خنده به من گفت: من در جمع به احمد گفتم که من هم خواهرت هستم. بعدش صحنه‌های آن روز را برایم تعریف کرد. در فروردین ۵۹ کمیته‌چی‌های چماقدار ۱۳تن از هنرجویان را ربوده و در مسجد باقرآباد شکنجه کردند که احمد هم در بین آنها بود. چند روز بعد در هنرستان احمد به همراه دیگر هنرجویان در جمع مدیر هنرستان و دیگرانی که جویای قضیه بودند؛ شکنجه‌ها را افشا می‌کند. پوران می‌گفت که یکی از معلمین از احمد خواست که آثار شکنجه‌ها را نشان بدهد. همه حاضران مرد بودند بجز من. احساس کردم که احمد خجالت می‌کشد جلوی من لباسش را در بیاورد. به صدای بلند به او گفتم: احمد من هم خواهرت هستم. آثار شکنجه‌ها را نشان بده... و احمد در جمع با بالا زدن پیراهنش آثار ضرب و شتم و شکنجه‌ها را نشان داد. در جای جای بدنش آثار کبود‌ی و زخمها و شیارهایی که فالانژها با چاقو ایجاد کرده بودند، پیدا بود. از دیدن این صحنه‌ها اشک در چشم همه حلقه زده بود و از این همه وحشی‌گری، به‌شدت متأثر شده بودند.

پوران ساده و صمیمی و بی‌آلایش بود. حرفهایش را به صراحت می‌زد. در جمع بی‌رنگ و افتاده بود. در مقابل پاسداران شجاع و نترس بود. بسیار باهوش و دقیق بود و در صحنه، ابتکار عملش بالا بود. به همین دلیل بود که در طرح فرار ما از زندان باشگاه افسران رشت، پوران مسئول سرگرم کردن پاسداران زن شده بود. نقشی کلیدی که بدون آن امکان موفقیت آن عملیات جسورانه و جمعی زندانیان مجاهد وجود نداشت. نقشی که برای آن قیمت سنگینی از بازجویی و شکنجه و تبعید به زندانهای مختلف پرداخت. پوران گوشه‌ای از ۵سال اسارت در سیاه‌چال‌های خمینی را در کتابش با عنوان «پرواز همزنجیران» روایت کرده است. او از جمله درباره این عملیات فرار نوشته است: «هر چه شرایط سخت‌تر می‌شد، ما تسلط‌مان بر اوضاع و عزممان برای مقاومت در برابر رژیم محکم‌تر می‌شد. مدتها بود که همه به فکر زدن ضربه جانانه‌یی به دژخیمان رژیم بودیم. می‌خواستیم با عملیات فرار از زندان و با جسارت انقلابی‌مان تودهنی محکمی به رژیم بزنیم و بگوییم کور خوانده‌اید. عنصر مجاهد خلق را در هیچ شرایطی نمی‌توانید در هم بشکنید و به تسلیم وادارید. چون تا بن استخوان به این گفته «مسعود» مؤمن بودیم که خورشید در اسارت هم خورشید است». در خاطرات زندان پوران نجفی با مقاومت به هر قیمت مواجه می‌شویم. قیمتی که این بزرگ زن انقلابی مجاهد گام‌به‌گام در زندگی شخصی و مبارزاتی‌اش پرداخت. چه در زندان و چه پس از آزادی و پیوستن به صفوف مجاهدین در سال۱۳۶۶. کتاب خاطرات زندان پوران نجفی علاوه بر فارسی به زبانهای انگلیسی، فرانسوی و ایتالیایی منتشر شده است. ناشر کانادایی کتاب پوران به زبانهای فرانسوی و انگلیسی در معرفی آن نوشته است:

«کتابهایی وجود دارند که هر وقت آنها را می‌خوانید چیز جدیدی به شما می‌آموزند. کتابهای خاطرات زندانهای رژیم آخوندها مانند کتاب پوران نجفی، از این سنخ است.

پوران نجفی، که در سال۱۳۵۷ به مبارزه برای آزادی ایران پیوست، پنج سال را در زندانهای خمینی گذراند. وی این پنج سال را در ۱۲۰ صفحه خلاصه کرد، که بدیهی است همه آنچه را که این زن مجاهد خلق پشت سر گذاشته است؛ بیان نمی‌کند. اما آنچه او نوشته، نمایانگر وحشیگری گسترده‌ای است که زنان مجاهدین خلق قربانی آن شدند. وحشیگری جلادان خمینی و خامنه‌ای و همه جنایتکاران حاکم بر ایران».

از: معصومه رئوف