اولین بار که نام محمد ملکی را شنیدم، به دلیل شهرتش به عنوان اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب بود؛ اما هر چه زمان گذشت از ابعاد فعالیتهای او بیشتر آگاه شدم. محمد ملکی متولد سال ۱۳۱۲درتهران بود. تحصیلاتش را ابتدا در دارالفنون و سپس در دانشگاه تهران در رشتهی دامداری و تغذیه ادامه داد. با آنکه در دوران محمدرضاشاه به دلیل فعالیتهای سیاسیاش بازداشت شده بود، اما این امر مانعی برای دریافت بورسیه از دولت برای تکمیل تحصیلاتش در اتریش و انگلستان نشد. از دههی ۴۰ در دانشگاه تهران به تدریس پرداخت و بعد از انقلاب، به توصیهی آیتالله طالقانی به ریاست همان دانشگاه منصوب شد و سرسختانه، مشابه برخی از چپهای ایران، به دفاع از شورایی شدنِ مدیریت دانشگاهها و همچنین استقلال هویتی و مدیریتی دانشگاه نسبت به سایر نهادها پرداخت؛ اعتقادی که در تعارض با افکار برخی از فعالین سیاسی نزدیک به آیتالله خمینی قرار داشت. دانشگاه تهران در این دوران محل فعالیتهای گروههای مختلف سیاسی همچون اسلامگریان، چپها، مجاهدین و جریانهای ملی شده بود؛ تانک در آن مستقر بود و مسجدش مملو از اسلحههایی بود که مردم از پادگانها به غنیمت برده بودند.
ملکی در زمانهای که حتی مهدی بازرگان موافق بستن دانشگاهها بود، صریحاً مخالفت خود را نسبت به این تعطیلی نزد آیتالله خمینی ابراز کرد. این موضوع سبب شد تعطیلی دانشگاهها نه برای همیشه، اما برای چند ماه به تأخیر بیفتد. مخالفت ملکی با تعطیلی دانشگاهها منجر به بازداشت و شکنجه و در نهایت محاکمهی او شد. به گفتهی خودش «کیفرخواست را تنها در دادگاه شنیدم؛ قبل و بعد از هر جلسهی دادگاه، بازجویم با مشت و لگد به جانم میافتاد که در دادگاه زباندرازی نکنم». دادگاه در سال ۱۳۶۰ حکم اعدام برای او صادر کرد. هر چند در نهایت حکمش شکسته و پس از سپری کردن پنج سال حبس از زندان آزاد شد، اما همواره در معرض تهدید و بازداشت بود. در دههی ۷۰ تا نیمهی دههی ۸۰، به طور موقت، نزدیکیهایی با جریان ملی-مذهبی پیدا کرد تا آنجا که در بازداشتهای گستردهی سال ۱۳۷۹ همراه با ملی-مذهبیها او نیز دستگیر شد. پس از انتخابات سال ۱۳۸۴ فاصلهی فکری و عملی او با این گروه بیشتر شد و از آن پس استقلال خود را از دیگر گروههای سیاسی نیز حفظ کرد. آنچه در تمامی این سالها و تا پایان حیاتش تغییر نکرد، دفاع سختکوشانهاش از حقوق بشر و ترویج آن بود. در گفتگوی زیر، پرسشهایی را دربارهی فعالیتها و افکار محمد ملکی، با نرگس محمدی، نائب رئیس و سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر، فعال زنان و مبارز علیه اعدام، و از دوستان و نزدیکان زندهیاد محمد ملکی، در میان گذاشتهام.
ایقان شهیدی: برای کسی که با دکتر ملکی آشنا نباشد ایشان را چگونه معرفی میکنید؟
نرگس محمدی: آقای دکتر ملکی یک چهرهی سیاسی، شاعر، فعالِ حقوق بشر، و استاد دانشگاه بود. فعالیتهای سیاسی ایشان بیش از پنج دهه در دورههای مختلف قبل و بعد از انقلاب در ایران ادامه داشت. در عرصهی اجتماعی ایران در حوزههای مختلف فعالیت وسیعی داشتند، در زمینهی فرهنگی ایشان شاعر بودند و کتابهایی را به شعر در موضوعات مختلف تألیف کردند. ایشان، از نظر من، به طور قطع یک فعال حقوق بشر نیز بودند. در حوزههای مربوط به فعالیتهای حقوق بشری در هر زمینهای که میتوانستند کمک کنند، مشارکت میکردند.
به طور مثال در «کمیتهی دفاع از انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» بسیار تلاش کردند. در «کانون مدافعان حقوق بشر» نیز فعالیت مؤثری داشتند. در کمیتهها، سخنرانیها، مصاحبهها و برنامههای متفاوتی که از ایشان دعوت میشد حاضر میشدند و سخنرانی میکردند. برای مثال در رابطه با حق تحصیل بهائیان سعی کردند که در افکار عمومی موضعگیریهایی داشته باشند، سراغ دانشجویان بهائی رفتند تا بتوانند این موضوع را در افکار عمومی طرح کنند که مسئلهی حق تحصیل بهائیان را باید اهمیت داد. در رابطه با مسئلهی اعدام، ایشان جزو مؤسسین «کارزار لغو گام به گام اعدام» بودند و در این زمینه فعالیتهای گستردهای داشتند. همینطور به موضوع «زندانیان سیاسی» پرداختند و از طریق تجمع و تحصن و یا حضور در جلوی در زندانها، مسئلهی زندانیان سیاسی و آزادی آنها را مطرح کردند.
از طرفی ایشان استاد دانشگاه و اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب بودند. در زمینههای دانشگاهی و علمی هم فعالیتهای بسیاری کردند؛ مخصوصاً در حوزهی تخصصی خودشان در امر تغذیه که مشورتهای بسیار مؤثری را به شرکتهای مربوط میدادند و فعالیتهای اجتماعی و خیرخواهانهای در این زمینه داشتند. در حوزهی استقلال دانشگاهها تلاشهای فراوانی کردند؛ نه اینکه تنها در این زمینه سخنرانی بکنند و از مزیت این مسئله در دانشگاهها و برای دانشجویان یا جامعه صحبت کنند بلکه وقتی خود در رأس دانشگاه تهران بودند سعی کردند مسئلهی انتخاب رؤسای دانشگاههای کشور را به امری شورایی و مشورتی تبدیل کنند.
در تشییع پیکر آقای ملکی شما گفتید که او از ملت ایران برخاست و در میان ملت ایران نیز درگذشت. از افرادی همچون همسر عباس امیر انتظام، مادر سعید زینالی و مادر مصطفی کریم بیگی نام بردید که در مراسم خاکسپاری ایشان حاضر بودند. چه امری سبب شد که پس از درگذشت ایشان، مردم و گروههای فکری مختلف که با یکدیگر زاویههای سیاسی و اعتقادی دارند پیام تسلیت بدهند و از تلاشهای ایشان تقدیر کنند؟ چنین امری کمتر در عرصهی سیاسی و اجتماعی ایران دیده میشود.