۱۳۹۹ آذر ۲۹, شنبه

شخصیت و فعالیت‌های دکتر «محمد ملکی»: نرگس محمدی در گفتگو با ایقان شهیدی - قسمت دوم -


 بله من در مراسم خاکسپاری گفتم که دکتر ملکی درمیان مردم زیست منظورم این بود که خودشان رامتعلق بیک قشرخاصی نمی‌ دانستند، خودشان را متعلق به قشر تحصیل‌کرده ویا فعالان سیاسی نمی‌دانستند، خودشان را فقط یک روشنفکر نمی‌دانستند. هر چند در تمامی این حوزه ها فعالیت کرده بودند و سعی کرده بودند که با دغدغه‌های مردم، حتی دغدغه‌های روزمره‌ی مردم، زندگی کنند و به آن بپردازند.

مسئله‌ای که مشهود بود ساده‌زیستی ایشان بود که سعی می‌کردند در سطحی زندگی کنند که در عین حال که هم همسر ایشان و هم خودشان می‌توانستند زندگی بسیار مرفه‌تر‌ی داشته باشند، اما همواره در سطحی زندگی کردند که وقتی یک دانشجو، یک کارگر، یک معلم یا کارمند عادی وارد خانه‌شان می‌شد حس بیگانه‌ای با این سبک از زندگی و شعارهای آقای ملکی نداشته باشد. در واقع نوعی زیست مشابه انسان‌ها و مردمی بود که دکتر ملکی دغدغه‌ی آنها را داشت.

همان‌طور که اشاره کردید، مخالفت صریح با اعدام (به عنوان فردی که خودش تجربه‌ی زیر حکم اعدام بودن را داشته)، و همین‌طور دفاع از حقوق اقلیت‌های مذهبی، مثل حق تحصیل بهائیان (نظیر اقدام جسورانه‌ی ایشان در زانو زدن متواضعانه در مقابل دانشجویان محروم از تحصیل بهائی و دلجویی از آنها) از جمله اقدامات خط‌شکنانه‌ی ایشان محسوب می‌شود. چه امری چنین منش جسورانه را در ایشان بر می‌انگیخت؟ از چه زمانی چنین فعالیت‌های جسورانه‌ای در زندگی ایشان شدت گرفت؟

این اقدامات دکتر ملکی، هم مخالفت صریح با اعدام، تحت هر اتهامی، و هم دفاع واضح و صریح ایشان از حق تحصیل بهائیان، و به طور کلی این قبیل اقدامات ایشان، ناشی از باور عمیق‌شان به حقوق انسان بود؛ حقوقی که فارغ از عقیده، فکر، نژاد، رنگ و هر مؤلفه‌ی دیگری که انسان‌ها را از حقوق انسانی محروم می‌کند، باید وجود داشته باشد. او فارغ از همه‌ی این‌ها به حقوق انسانی باور داشت و تلاش کرد تا باورش را به عرصه عمل در بیاورد. یعنی ایشان با هر عاملی که باعث می‌شد حق تحصیل یا حق حیات از انسانی سلب شود یا حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را از انسان‌ها تحت هر عنوانی، مثل تأیید صلاحیت یا فیلتر شورای نگهبان بگیرد، مخالف بود. این را در فعالیت‌های ایشان در «کمیته‌ی دفاع از انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» هم شاهدیم. همه‌ی این‌ها ناشی از باورمندی دکتر ملکی به حقوق بشر بود. هر کدام از خصیصه‌های زندگی دکتر ملکی چه قبل و چه بعد از انقلاب را که بررسی می‌کنیم پایبندی ایشان به فعالیت‌های حقوق بشری را نشان می‌دهد. حتی وجوه شخصی ایشان، زوایای زندگی‌شان هم پایبندی به حقوق بشر بوده است. دکتر ملکی به خصوص در دهه‌های اخیر زندگی‌شان در این مسائل اصرار بیشتری داشتند و از همین رو فعالیت بیشتر و نمود و بروز بیشتری هم در این زمینه‌ها داشتند.

در کنار چنین مردی، همسری قوی و حامی بوده است. از همسر دکتر ملکی، خانم قدسی میرمعز و حمایت ایشان از تلاش‌های دکتر ملکی بگویید.

دوستی من با همسر ایشان، خانم قدسی میرمعز به سال ۱۳۷۹ بر می‌گردد سالی که همه‌ی اعضای ائتلاف ملی-مذهبی بازداشت شدند و همسر من (تقی رحمانی) و آقای دکتر ملکی هم در میان ایشان بودند. دوستی من با خانم میرمعز در پشت دیوارهای زندان عشرت آباد، که متعلق به سپاه پاسداران بود، رقم خورد. بعدها در فعالیت‌های دیگری هم در پروژه‌های اجتماعی یا سیاسی با قدسیه خانم فعالیت می‌کردیم. ما با هم در «جامعه‌ی‌ زنان» در رابطه با مسئله‌ی زنان فعالیت می‌کردیم؛ یا در نشریه‌ای تحت عنوان «پیام هاجر»، که مرحوم اعظم طالقانی در می‌آوردند، در حوزه‌ی زنان و در حوزه‌ی جنبش دانشجویی با هم مطلب در می‌آوردیم و یا کتابی که در آنجا تألیف می‌شد و ما به آن کمک می‌کردیم. خانم قدسی میرمعز زن بسیار روشنفکر، و مسئولی بود؛ هم نسبت به زندگی خودشان و هم نسبت به مسائلی که در اجتماع اتفاق می‌افتاد. ایشان احساس مسئولیت شدیدی نسبت به مسائل سیاسی که در دوره‌های مختلف در پیرامون‌مان رقم می‌خورد داشتند. فردی بود که با صداقت تمام فعالیت می‌کرد و هر چه در توان داشت را در فعالیت‌هایشان انجام می‌داد؛ از کمک به افراد نیازمند تا طرح مسائل در سطح مطبوعات و روزنامه‌ها و مجله‌ای که با هم در آن کار می‌کردیم یا نشست‌ها و کنفرانس‌هایی که برگزار می‌کردیم؛ ایشان با جان و دل کار می‌کرد. در زندگی شخصی خودشان هم بزرگ‌ترین حامی و پشتیبان دکتر ملکی بود هر چند خودشان هم ایده‌ها و افکار سیاسی و اجتماعی مترقی‌ِ بسیاری داشت.

ممکن است بیان کنید علی‌رغم تلاش دکتر ملکی برای آزادی انتخابات و تشکّلات، چرا ایشان خود را وابسته به هیچ گروه سیاسی و حزبی نمی‌دانستند؟

دکتر ملکی در یک چارچوب خاصی خودش را محدود و محصور نمی‌کرد و دچار مصلحت‌اندیشی نمی‌شد و خود را پایبند به این خط و مرزهایی که می‌بینیم بین جریان‌ها و احزاب سیاسی در ایران رایج است، نمی‌دید. سعی می‌کرد با همه‌ی گروه‌ها و جریان‌های سیاسی تعامل داشته باشد. هر جا مسئله‌ی حقوق ملت مطرح می‌شد برای ایشان خط و خطوط سیاسی مطرح نبود؛ بلکه پایبندی ایشان به حقوق اساسی و مصرح در قوانین برای ملت، مخصوصاً فصل سوم یعنی حق تجمع، حق تشکل و آزادیِ انتخابات بود و این قبیل موضوعات برایشان بر خط و خطوط سیاسی اولویت داشت. به همین دلیل به نظر من دکتر ملکی چهره‌ای بود که وقتی مسئله‌ی درگذشت ایشان‌ پیش آمد، تمامی گروه‌های سیاسی احساس کردند کسی را که متعلق به تمام آحاد مردم ایران بود از دست داده‌اند.