۱۳۹۹ دی ۱, دوشنبه

اسباب‌کشی به جامعهٔ‌ مجازی و «بازی تمام شده»

 

شبکه مجازی            تبدیل ایران به یک زندان

استبداد قرون‌وسطایی دینی حاکم بر ایران، طی ۴دهه تلاش کرد، جامعهٔ ما را به یک زندان بزرگ تبدیل کند؛ زندانی مخوف با درهای بسته و پنجره‌های مسدود که در پشت دیوارهای بلند و قطور آن کسی حق ندارد به چیزی جز آن‌که مستبد بزرگ (ولی‌فقیه) می‌اندیشد و می‌خواهد، فکر کند. طبق این تفکر موریانه‌خورده، داشتن آزادی بیان، حق برخورداری از مطبوعات آزاد، دگراندیشی، داشتن عقیدهٔ مخالف و تنوع آرا جرم است؛ جرمی که مجازات آن، سیاه‌چال، شکنجه و حذف فیزیکی است. در این زندان تنها یک جنس از رسانه حق فعالیت دارد؛ رسانه‌یی که مجیز ولایت فقیه را بگوید و مروج گفتمان او باشد. سرکوب را جار بزند و تفتیش عقاید را ارزش بداند. تروریسم را اشاعه دهد و به شلاق بستن بی‌گناهان و اعدام آنها را در ملأعام حق طبیعی حکومت بداند.

استبداد توتالیتر و سیاست سانسور و تحریف

این استبداد توتالیتر و مبتنی بر سوءاستفادهٔ دجالگرانه از دین، از ابتدایی پیدایش، تاریخ، اقتصاد، سیاست، آموزش، فرهنگ، هنر، کتاب، مطبوعات، تلویزیون، تئاتر، سینما، ارتباطات جمعی، مناسک عمومی و همه چیز سرزمین ما را به گروگان گرفت، به رنگ خود درآورد، سانسور و تحریف کرد یا از سر راه برداشت و قلع و قمع نمود. به‌عنوان مثال در تحریف وقایع مربوط به انقلاب ضدسلطنتی به این موضوع برمی‌خوریم که گویا هدف مردم ایران از قیام علیه استبداد شاهنشاهی این بوده است که اسلام آخوندها [بخوانید نظام ولایت فقیه] را بر سر کار بیاورند و آنها را حاکم بر مقدرات ایران کنند.

شکست سانسور و فیلترینگ

قیام‌های بزرگ اجتماعی در ایران نشان داد که سیاست زندان‌سازی‌، سانسور، سرکوب و کشتار نتوانسته برای استبداد مطلق‌گرا و آزادی‌کش، ثبات به ارمغان بیاورد، علاوه بر آن باعث به میدان آمدن و صف‌آرایی گروه‌های بیشتری از مردم در مقابل آن شده است.

با ظهور اینترنت و تبدیل شدن هر تلفن همراه به یک رسانهٔ مستقل، نظام توتالیتر آخوندی، دیگر نتوانست مانند سابق گردش آزاد اطلاعات را به زنجیر بکشد؛ زیرا اینترنت دیگر، کتاب و روزنامه و مجله نبود تا ممیزی وزارت ارشاد آن را سانسور کند. شبکه‌های رمز شده‌یی مانند تلگرام اساساً غیرقابل سانسور بودند و سرور آنها در داخل ایران نبود تا سانسورچیان حکومتی بتوانند کاربران را ردیابی کرد. فیلترینگ هم نشان داد که کارساز نیست و کاربران می‌توانند با نصب فیلترشکن، به سایتها و شبکه‌هایی دست پیدا کنند که حکومت پیش‌تر آنها را فیلتر کرده بود. قطع اینترنت در قیام آبان‌۹۸ نیز به یک افتضاح عالمگیر تبدیل شد و بیش‌از‌پیش ضعف و شکنندگی نظام ولایت فقیه را در برابر قیام‌آفرینان بارز کرد.

این قیام نشان داد که جامعهٔ ایران، جامعهٔ دوران دههٔ شصت و کشتار تابستان ۶۷ نیست تا در بایکوت خبری و سانسور دهشتناک بتوان، بهترین فرزندان خلق را به صلابه کشید و با تبلیغات حکومتی به بدنام سازی آنها پرداخت.

جامعهٔ واقعی و جامعهٔ مجازی

عباس عبدی، در مطلبی با عنوان «اسباب‌کشی به جامعهٔ مجازی» در روزنامهٔ اعتماد (۲۹آذر۹۹) به حاکمیت هشدار می‌دهد که چالش اصلی نظام نه در روابط خارجی و نه در حوزهٔ اقتصاد، بلکه در زمینهٔ فرهنگ و در رسانهٔ انحصاری حکومتی است که باعث قطبی کردن جامعه و گریز آن به فضای مجازی شده است.

«دو دهه پیش ما یک نظام رسانه‌یی داشتیم و یک جامعه واقعی. جامعه از بسیاری جهات قابل کنترل بود یا از طریق نیروی انتظامی، یا اطلاعاتی یا قضایی یا قدرت رسانه‌یی. در حقیقت انحصار رسانه‌یی حلقه اتصال تمام مؤلفه‌های قدرتهای کنترلی بود، ولی با آمدن فناوریهای ماهواره و اینترنت سپس تلفن هوشمند و شبکه‌های اجتماعی، چند سالی است که در کنار رسانه‌های رسمی شاهد شکل‌گیری رسانه‌های موازی هستیم که مستقل از قدرت رسمی هستند و این قدرت توان نظارتی مؤثری بر آنها را ندارد».

اسباب کشی مردم به جامعهٔ مجازی!

معنی پاراگرافی که خواندیم این است که گذشت آن روزگارانی که حاکمیت اختناق با تحمیل تک‌صدایی، دروغ و تحریف به خورد جامعه می‌داد، اکنون مردم در اینترنت، در جریان اخبار واقعی قرار دارند و هر فرد دارای تلفن و امکان دسترسی به شبکهٔ جهانی، اکنون خود یک رسانه است»

به‌عبارت دیگر وقتی صدا و سیمای آخوندی و روزنامه‌ها و سایت‌های رنگارنگ آن، اخبار واقعی را سانسور کرده و به جای آن جعل و کذب می‌پراکنند، ذهن نقاد و هوشیار جامعه آن را نمی‌پذیرد و خود در اینترنت به جستجوی واقعیت و حقیقت می‌رود. این فاصله‌گیری و مرزکشی با پروپاگاندای حکومتی تا جایی ادامه می‌یابد که جامعه دست به بایکوت رسانه‌های حکومتی زده و به جامعهٔ مجازی اسباب‌کشی می‌کند.

«به‌دلیل محدودیتها در جامعه واقعی، بسیاری از افراد به جامعه مجازی اسباب‌کشی می‌کنند و خود را از قید و بندهای رسمی جامعه واقعی رها می‌نمایند.

این نتیجه، معکوس و مغایر با اهداف و کوشش‌ها و سیاست‌های رسمی است که با محدود کردن جامعه و رسانه می‌خواهند مانع از مهاجرت مردم به جامعه مجازی شوند». (همان منبع)

اعتراف به شکست و عقب‌ماندگی توتالیتاریسم آخوندی

عباس عبدی، با فراموش کردن این موضوع که خود نیز بخشی از باند مغلوب نظام است با طعنه به متولیان سانسور در باند غالب نظام می‌نویسد:

«رفتار حکومت به‌عنوان بخش رسمی جامعه واقعی، نشان می‌دهد که به کلی از این جامعه مجازی بی‌خبر است... کاری جز فیلترینگ بلد نیستند و هیچ درس‌آموزی از گذشته ندارند. منجمد منجمد هستند...

رفتار آنان انسان را به یاد آن سربازان ژاپنی در جزایر اشغالی فیلیپین می‌اندازد که از شکست کشورشان اطلاع نداشتند و هم‌چنان سنگر خود را حفظ می‌کردند، در حالی که ۳۰سال از پایان جنگ گذشته بود. متولیان جامعه واقعی ایران نیز در همین فضا هستند. هنوز بودجه‌های کلانی را صرف صدور مجوز و ممیزی برای کالاهای فرهنگی یا حتی شروع کسب و کار کرده و هزینه‌های بیشتری را صرف نظارت بر آنها می‌کنند، در حالی که خیلی وقت است که بازی تمام شده و فقط در حال وقت تلف کردن هستند». (همان)

این همان «خطای فاجعه‌بار!»ی است که عباس عبدی تلاش دارد آن را برای نجات استبداد دینی در اذهان منجمد همپالگی‌های پیشین‌اش فرو کند ولی باید به او گفت: «خیلی وقت است که بازی تمام شده» و او «فقط در حال وقت تلف کردن است»!‌