قیام آبان
«کارگر ایرانی؛ آن مرد یا زنی که اجیر کارفرمای مستأصلتر از خودش است، این روزهای ویروسزده، ناامید از باز شدن هر دری که پیش از این کوفته بود، منتظر است تا یک «آن» موعود. مسئولان نشسته بر صندلیهای دولتی و هواداران دولت که در لباس مظلومیت نقشآفرینی میکنند، باید از این «آن» بترسند. خیلی هم بترسند.
از این «آنی» که وقتی موعد ظهورش برسد، از درزهای نادیدنی هر توصیه و نرده و حفاظ و استتار، نفوذ میکند و ریشهها را میسوزاند و امیدها را میخشکاند و حتی مجال تأسف و تاثر بر اهمال هم نمیدهد. مسئولان نشسته بر صندلیهای دولتی و هواداران دولت، از این «آن» بترسند. خیلی هم بترسند» (اعتماد ۷آبان۹۹).خصلت غافلگیرانهٔ قیام آبان
قیام آبان ۹۸ وقتی با صدای مهیب، اختناق شیخ ساخته را ترکاند و خشمی سوزان را آنی گدازهافشانی کرد، عمامهداران غافلگیر و مبهوت شدند. آنها چنین حجمی از خشم و برانگیختگی را انتظار نداشتند. بیش از ۱۳۰شهر در سراسر ایران در زیر پای قیامکنندگان به غرش درآمد.
نخستین و مهمترین ویژگی قیام آبان، برونریزی ناگهانی خشمی فرو خورده به قدمت سالیان حاکمیت دستاربندان بر ایران بود. گویی عواقب ۴دهه جنایت و فساد و ایرانخواری آخوندها در هیأت یک صاعقهٔ آتشین بر سراپای حاکمیت وزیدن گرفت. آتش زدن نمادهای حاکمیت مانند حوزههای علمیه، انگشتری خمینی، مراکز بسیج، فروشگاههای زنجیرهیی سپاه پاسداران نشان داد مردم سالهاست از این نظام عبور کردهاند. طنین این انفجار اجتماعی آنچنان سهمگین بود که خامنهای خود شخصاً به صحنه آمد و نیروهای هار، تبر به دستها و قمهکشهایش را به مقابله با قیامکنندگان فرستاد. در خیابانها، با شلیک گلولهٔ جنگی از فاصلهٔ نزدیک به مردم بیدفاع حمام خون به راه انداخت. کشتار عریان و بیرحمانهٔ نفرات پناه گرفته نیزارهای حومهٔ ماهشهر پناه برده بودند با دوشکا و تیربار زرهیها، بخشی از این پازل سرکوب بود. وقتی فیلمهای قیام را دوباره نگاه میکنیم از یکسو از آن همه شجاعت، حماسه و همبستگی و فداکاری مردم برای یکدیگر غرق شگفتی میشویم از دیگر سو با دیدن آن همه شقاوت، خونمان به جوش میآید.
باید از این «آن» بترسند؛ خیلی هم بترسند
آن شور و حرارت، آن تمایل به عریان کردن خون خویش برای آزادی، آن فریاد کشیدنها از بن جگر، آن انرژی آزاد شده در مقیاس انفجار بمب اتم، آن همبستگی، در هم تافتگی و تبدیل شدن به نیروی جمعی و یورش بردن به دیوار اختناق، آن شعله شدنها و سوختن برای نجات میهن، آن قیام و خروش هیچگاه نمرده و خاکستر نشده است، بلکه در زیر پوست شهر، در حال آمادهسازی و تدارک برای ظاهرشدنی بسا درشتاندامتر از قبل است. دارد شمشیرهایش را برای کارزار رو در رو صیقل میدهد. اگر خوب گوش کنیم صدای کشیدن شده سوهان را بر تیغهٔ شمشیر خواهیم شنید. اگر دقت کنیم خواهیم دید که لحظه به لحظه، خیابان به خیابان، خشم به خشم بر حجم انبار باروت افزوده میشود. «مسئولان نشسته بر صندلیهای دولتی و هواداران دولت که در لباس مظلومیت نقشآفرینی میکنند، باید از این «آن» بترسند. خیلی هم بترسند».
با تمام ترسهایت، پنهان
ـ در ناشناختههای مخفی ترس ـ
از من بترس!
ایلخان طیلسان تقدس بر دوش!
خلیفهٔ دجال فعل آیههای خدایی فروش!
من با تمام یاختههای برهنهٔ خشم
در عصبهای برانگیختهٔ شمشیر
در کمین توأم.
من تمام قامت
تمامِ قامتٍ خشم را
از تمام زاغههای باروت جهان
برای لحظهٔ موعود
گردآوردهام.
کم ترسیدهیی از من، ترسانک لرزان!
من پیگیر مرگ خشت خشت توأم
چه کسی از این رژیم زخم نخورده است؟ کدام خانواده است که عزیز یا عزیزانی از خود را از دست نداده و داغدار نباشد. کدام کانون زندگی مانده است که دست تطاول این دیو مرگاندیش آن را از هم نپریشیده باشد؟ نیک بیندیشیم خامنهای و بارگاهش بر روی یک بمب عظیم اجتماعی نشستهاند؛ بمبی که سازنده و چاشنیگذارش خود آنان هستند.
چندان قناریها را
از قناره آویختهیی؛
چندان گرمای اعتماد را خنجر بر حنجر؛
چندان پریزادگان قصه را
در خلوت چشمان کودکان میهن من
با تپشهای تشنج
در الف قامت یک انسان
بارها بهدارها کشیدهیی؛
که مرا جز فشردن دستان سربی خشم،
جز بوسیدن گداختههای بیسازش انتقام
در قوارة یکدندهٔ کین
تمنایی نیست.
من پیگیر مرگ خشت خشت توأم؛
حتی اگر کسری از میلیونیم ثانیه
در میلیون احتمال
از پایان عمر جهان باقی باشد.
مرا در مردن میلیونبارهٔ تو،
از مرگ، پروایی نیست
از این تمنای گدازان
هرگز حاشایی نیست.
در سوگ «زیباترین فرزندان آفتاب و باد»
من داغ سیاهپوش «مادران هنوز سر از سجاده برنگرفتهام» (۱)
من مرگ توأم
آه! مرا جز این تمنای گدازان
تمنایی نیست.
پانویس: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) «باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد
که مادران سیاهپوش
داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجادهها
سر برنگرفتهاند».
احمد شاملو