ـــ جی جی جان! نشستی جلو آینه دنبال چه هستی؟ می دونی ساعت سه بعد از نصف شب هست و اینطور بلند بلند باخودت حرف می زنی. ما به کنار، صدای در و همسایه درمیاد.
چرت ایرج پاره شد درآمدکه
ـــ موقعیت حساس ساعت سرش نمی شود. برو اون ذره بین بزرگ را بیاور. پا به پا نکن. اینجور بِربِر نگاه نکن. من همان نابغه همیشگی ام.
ایرج ذره بین را انداخت روی عکس های اجتماعات مجاهدین خلق بلکه شخص مورد نظرش را پیدا کند.
از او پرسید دنبال کی هستی؟
ـــ مگر خبر نداری که پنج تا تروریست را در آلمان دستگیر کرده اند. هر پنج نفر آنها اهل تاجیکستان هستند. یکی دو تایشان اعتراف کرده اند که چهل هزار دلار گرفته بودند برای یک عملیات در آلبانی. می روند ولی موفق نمی شوند که صدمه یی به مجاهدین بزنند. دست از پا درازتر برمی گردند به آلمان. توی عکس ها می گردم تا چهره هایی شبیه تاجیک ها پیدا کنم برای روشن شدن حقیقت امر. من توسط دستگاه بهبهان جان ثابت خواهم کرد که اینهم کار خود مجاهدین است.
ـــ جی جی جان! مدرسه هم که می رفتی سه بعد از نصفه شب مسئله ها را حل می کردی ؟ هنوز نه عکسی از آنها منتشر شده و نه اسم و رسمی. عجله نکن که باز بند را آب دهی.
ایرج از غضب فریاد کشید:
ـــ ما کِی بند آب داده ایم که حالا بدهیم. حد اکثر می گویند دروغگو هستیم. خب خیلی ها دروغگو هستند. ما از زندان با مکتبی بیرون آمدیم که اساس و بنیاد آن بر دروغ مصلحت آمیز است. از این سر تا آن سر سال اگر یک حرف راست از مقامات رژیم شنیدی بیا تا منهم در خدمت بهبهان جان جز حرف راست نزنم. گیرم که نان خود را تخته کنم. برو بخواب و زیادی وارد مقولات عقلا نشو. باید الان بهبهان را از خواب غفلت بیدار کنم و گوشی بدهم دستش که چه جور سئوال کند. می خواهم درست و حسابی از اتاق نفاق پیشی بگیریم.
ـــ دارد تمام علائم جنون را بروز می دهد و خودش باورش نیست. بغض و کینه شدید همیشگی موجب جنون می شود. آخر اینهم شد کسب و کار برای تو مص مصی؟