در آخرین روزهای سال میلادی خبر حمله به یک پایگاه آمریکا در نزدیکی کرکوک و کشته شدن یک پیمانکار غیرنظامی و مجروح شدن چند سرباز آمریکایی منتشر شد.
بهطور روشنی مسئولیت این عملیات برعهدهٔ شاخهای از نیروهای قدس سپاه پاسداران رژیم ولایت فقیه، افتاد و در مدت زمان این خبر تا بمباران مکرر چند پایگاه مهم حشدالشعبی در عراق و از ان مهمتر در سوریه فرضهای مختلفی بحث شد.
زمینهٔ خیلی از این فرضیات سابقهٔ انفعال آمریکا در مورد تروریسم رژیم آخوندی است. واکنش نسبتاً ملایم به ساقط کردن پهپاد آمریکائی، عدم واکنش نظامی به حملهٔ بسیار بزرگ به تأسیسات نفتی عربستان و تا حدی باز داشتن عربستان از واکنش به آن حمله، زمینههای واقعی این فرضیات بود. البته که عربستان خواست و یا توان مقابلهٔ مستقیم نظامی با رژیم را با توجه به وضعیت یمن را نداشته و از اساس تقابل این کشور با رژیم در حد دفاع از خود و فرار از تهاجم رژیم بوده و بیشتر در بستر تبلیغی و تهییجی بوده و اصلاً جواب درخوری به این میزان از دخالتهای رژیم در عربستان نداده است. کنارهگیری و استعفای بولتون هم نشانهای بود که آمریکا خواستار درگیری مستقیم نظامی نیست.
در این مدت تا سفر روحانی به ژاپن، به وساطت فرانسه و آلمان تلاش آمریکا برای به مذاکره کشاندن رژیم با شرایط ١٢گانهٔ بود بهرغم اینکه رژیم از قبول حتی یکی از این شرایط عاجز است.
قیام کبیر آبان ماه و واکنش سراسر جنایت و خباثت ولیفقیه به آن، بهطور جدی نشان داد که رژیم تکیه گاهی جز کشتار و سرکوب ندارد و تودههای محروم ایران در استیفای ابتدائیترین خواستهای مشروع خود، با لولهٔ سلاح روبهرو میشوند و مزدوران رژیم فرمان آتش گشودن به مردم بیسلاح و غیرنظامی را از خود خامنهای دریافت کردهاند.
رژیم با عیان شدن درهٔ بین خود و تمام مردم ایران، برای فرار از این وضعیت راهی جز افزایش وزنهٔ صدور تروریسم نداشت. رژیم از ابتدای حکومت منحوس خود، روی دو پای سرکوب در داخل و تروریسم در خارج حرکت کرده است. طبیعی بود که در انتخاب رژیم برای بالا بردن غلظت تروریسم، عراق نقش اول را دارد. نفوذ رژیم در سطوح مختلف امنیتی و دولتی عراق، اهرم اصلی و دهشتبار رژیم، حشدالشعبی که تحت داعیهٔ مبارزه با داعش شکل گرفت و بهعنوان ارتش موازی در عراق عمل میکند، همه و همه این ضرورت را برای رژیم حیاتی کرده بود که در کشمکش با آمریکا بر سر تحریمها ی فلج کننده، ضربه را به آمریکا در عراق بزند.
آمریکا بعد از بارها تأکید که قتل یک آمریکایی خط سرخ است، مجبور به واکنش بود وگرنه تتمهٔ اعتبار ابر قدرتی خود را از دست میداد.
واکنش رژیم به حملات آمریکا و حمله به سفارت آمریکا در بغداد هم به مصداق کامل "از قضا سرانگبین صفرا فزود" تبدیل شد.
به قول آن انقلابی و فیلسوف بزرگ حوادث تاریخی دو بار تکرار میشوند، یکبار بهطور تراژیک و یکبار بهطور کمیک، تجربهٔ ٤٤٤روز اشغال سفارت آمریکا در تهران در دوران خمینی الآن در دوران افول رژیم به ٢٤ساعت هم نرسید و همانند راهپیمایی فضاحتبار ٩دی رژیم، به صحنهٔ دیگری از حضیض ولیفقیه جنایتکار تبدیل شد.
اگر چه نقطهٔ ورود آمریکا به تقابلهای سیاسی در عراق از زاویهٔ منافع خود آمریکا صورت میگیرد اما با توجه به واقعیات روی زمین و تعادل نیروها ی در صحنه بدون شک به تضعیف کیفی ولایت فقیه در عراق خواهد انجامید.
درک این دینامیزم جدید از اهمیت زیادی بر خوردار است و نیاز جدی است که نسبت به ویروس فلج کنندهٔ ضد آمریکایی از نوع خط امامی ان هشدار داد.
تصور اینکه آمریکا و رژیم برای سرکوب جنبش دموکراتیک مردم عراق وارد یک تبانی شدهاند، نه تنها غیرعلمی و غیرواقعی است، بلکه نیروی جدی سیاسی را از بهرهبرداری بهینه و استراتژیک از این شرایط بسیار استثنایی را محروم میکند.
شکست تمامعیار خامنهای راه تغییرات کیفی در نظام سیاسی عراق را باز کرده است. تنها راه نوچههای اسقاطی قاسم سلیمانی کشتار سراسری جوانان و مردم معترض عراق در بغداد و ناصریه و بصره و... است که بهنظر میآید الآن از توان رژیم خارج است.
این شکست بهمراتب در وضعیت رژیم در درون ایران که بهخاطر قیام کبیر آبان ماه ٩٨در بحران بقاء فرو رفته، تاثیر خواهد گذاشت و رژیم را یک گام کیفی به گور تاریخی خودش نزدیکتر کرد.