هلاکت پاسدار قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی تروریستی قدس در عراق به یقین یکی از مهلکترین ضربات بر ماشین ترور، صدر بنیادگرایی و برپایی «اتحاد جماهیر» ولایی در منطقه بحرانی خاورمیانه و کشورهای اسلامی میباشد.
بسیاری از کارشناسان مسائل بینالمللی بر این باور هستند که خامنهای از فردای هلاکت «رئیسجمهور چهار پایتخت اسلامی» دیگر توان راست کردن کمر رژیم اش را نخواهد داشت.
سخن از فردی شرور و قصی القب میباشد که در کشتار، بمبگذاری، ترور و جنگهای نیابتی «قهار» روزگار خود بود. بر این اساس نقش و جا پای وی را در جای جای منطقه خاورمیانه تا شاخ آفریقا و حتی آمریکای جنوبی بهخوبی میتوان رویت نمود.
همچنین باید اذعان نمود که ولیفقیه زهر خورده هرگز تصور دریافت چنین ضربه مهلکی، بهویژه در سال انتخابات پیش رو در ایالات متحده را نمیکرد. وی دیگر بار بر این اشتباه بود که بهدلیل درگیر دولت آمریکا در مسائل داخلی و با رفتن جان بولتن، مشاور امنیت ملی در کاخسفید، اکنون میدان بازی برای «هل من طلبیدن» ولیفقیه بهویژه در عراق باز شده است.
خامنهای طی ماههای گذشت حداقل در ۱۰مورد این موضوع را با بیعملی طرف مقابل آزمایش کرده بود. گروگانگیری اتباع خارجی، ربودن کشتیهای باری و تجاری، آزمایشات موشکی، سرنگون کردن پهپاد آمریکایی و یا شلیک ۱۶موشک به مراکز و تاسسیاست نفتی در عربستان تنها بخشی از دست خط وی برای آزمایش طرفهای مقابل میباشند.
جوهر این سیاست همان فشار و باجگیری برای عقب زدن طرفهای مقابل در زمینه کاهش تحریمها نفتی و مالی استوار شده بود.
به یقین مهمترین اشتباه محاسبه خامنهای را باید در آخرین برگ و اکت تروریستی وی در عراق جستجو نمود، امری که کاسه صبر طرف مقابل را برانگیخت و به واکنشی مرگبار علیه مهمترین فرد نظام پس از ولیفقیه راه برد.
شلیک موشک به یک مرکز نظامی و قتل یک تکنسین آمریکایی و سپس ورود به منطقه سبز بغداد با قریب ۱۵۰۰تن از اونیفورم پوشان و نیروهای هار و سرکوبگر حشدالشعبی به همراه تمامی فرماندهان، سران فکری و عقیدتی آنان و النهایه به آتش کشیدن بخشی از سفارت آمریکا تماماً در پازل این سیاست استراتژیک، اما مملو از اشتباه بودند.
حال با به هلاکت رسیدن قاسم سلیمانی بهمراه مجموعهای از فرماندهان حشدالشعبی و نیروهای نیابتی رژیم در عراق، چرخشی جدی در این کشور صورت گرفته و بهقول عوام آبی ریخته شده که دیگر به جوی بازنخواهد گشت.
بر این منطق تعادل در عراق هم بهلحاظ اجتماعی، با قیام گسترده مردم این کشور علیه خامنهای و نیروهای دستنشانده وی و هم بهلحاظ نظامی، برهم خورده است.
بسیار بعید بهنظر میرسد که ولیفقیه دیگر توان برقراری آن تعادل گذشته را داشته باشد، مضافا بر اینکه مجموعهای از عناصر سرکوبگر وابسته به رژیم که بعضاً در در مسئولیتهای لشکری و کشوری قرار داشتهاند نیز در لیست سیاه قرار گرفتهاند.
این همان جوهر و مضمون شکست بزرگی است که دیکتاتوری ولیفقیه طی روزهای گذشته نصیب اش شده است. بدین سان میتوان پیشبینی نمود که راهبندی بزرگ برای خیزشهای بعدی در درون ایران برای مردم میهن امان هموار گردیده است. تسخیر خاک ریزهای رژیم در منطقه و بهویژه استراتژیکترین آن در عراق، اکنون حاکمیت را در منطق خود به لاک شدیداً دفاعی در داخل کشاند و بسیار ضربهپذیر کرده است.
با این اوصاف در مقابل ولیفقیه چهار تابلو و راهکار مفروض قرار گرفته است.
نخست ادامه همان سیاستهای شرورانه و مخرب گذشته و دست زدن به راهاندازی جنگ دیگری در منطقه.
با توجه به وضعیت اسفبار رژیم در داخل، نبود پایگاه اجتماعی و همچنین دلارهای نفتی و نیز ورشکستگی اقتصادی و مالی حکومت، بهنظر نمیرسد که خامنهای توان برداشتن چنین گامی را داشته باشد. وی برخلاف تمامی هارت و پورتهای فرماندهان سپاه و نیروی تروریستی قدس، در آخرین سخنان خود پس از به هلاکت رسیدن قاسم سلیمانی، بهطور آشکاری دست رد براین سناریو زد.
دومین راهکار رژیم، رفتن با زانوان، دستان و سر و صورتی خونین بر سر میز مذاکره و به تبع آن تندادن به بخش بزرگی از خواستهای طرف مقابل، آن هم در شرایط ضعف و شکستهای مطلق داخلی، منطقهیی و ایزولاسیون بینالمللی است.
چنین قدمی بهمعنای خودکشی از ترس مرگ میباشد، زیرا آنچه را که رژیم در دست ندارد، همان«آس» برای رو کردن به طرف مقابل میباشد. در چنین سناریویی خامنهای باید چندین جامزهر از جمله منطقهیی، اتمی، موشکی و تروریسم را سرکشیده و بدین سان شکست تمامی سرمایههای استراتژیک خود را مهر و موم نماید.
سومین تابلو در میان مدت ادامه جنگهای نیابتی و با شدت بخشیدن به فعالیتهای تروریستی نیروهای دستنشانده در عراق، یمن و لبنان میباشد. بر این اساس وی نیازمند زمان است، زیرا ضربات مهلکی که این سیاست راهبردی نظام طی روزهای گذشته دریافت کرده، در منطق خود نیازمند مضاعف به سازماندهی و بازسازی نیروها می باشند.
صرفنطر از اینکه ولیفقیه و کلیت هیأت حاکمه به کدامین راهحل در میان یا بلندمدت تن بدهند، باید اذعان نمود که کلید راهحلی نهایی در دست مردم و مقاومت ایران است. بر این منطق حکومت هرگز فرصت هر گونه بازسازی و تجدید قوا برای تثبت خود را نخواهد یافت.
خامنهای در ضعیفترین مختصات ممکن طی چهار دهه گذشته می باشد. ریزش نیرو و یاس و سرخوردگی در میان متولیان و کارگزاران رژیم خود را بهخوبی در تظاهرات حکومتی ۹دی بارز نمود. از سوی دیگر جامعه ایران با کانونهای شورشی در حال قلیان و انفجار نهایی است. این همان جوهر و مضمون عنصر کلیدی بهنام«کس نخارد» می باشد.
بقول رهبر مقاومت آقای مسعود رجوی خطاب به خبرگان حکومت:«شورش و عصیان آبان را دیدید. این شمهای از آتش قهر و انتقام خلق ستمدیده و شهیدان است. کیفری سخت و سنگین در انتظار شماست. عمامهها را بردارید. خامنهای را حذف و خود را منحل کنید. هیچ راه دیگری وجود ندارد».