اعترضات سراسری
علی خامنهای، رهبر تبر به دستان نظام ولایی، در یک دیدار فرمایشی، بدون آن که متوجه باشد، با به کار بردن یک مثال، وضعیت حاکمیت آخوندی را بهخوبی ترسیم کرد. او مانند کسی که کشف بزرگی کرده باشد، گفت: «مطالبات مردم یک مسأله هست، فتنه سازی بهخاطر مطالبات یک مسألهٔ دیگر است. این دومی کار دشمن است کار دوست نیست. دوست وقتی میبیند ماشینی کند حرکت میکند در سربالایی درست نمیتواند حرکت کند، کمک میکند، هل میدهد، ماشین حرکت کند دوست این جوری هست اگر ماشین خاموش شده، روشن شود».
در این مثال، چند پارامتر قابل توجه است:
۱ـ خامنهای تلویحا نظامش را پس از قیام آبان، به ماشین قراضه و از نفس افتادهای تشبیه کرده که با صعوبت تمام در سرابالایی بکسباد میکند. این بکسباد در یک مسیر درست و حسابی نیست، راننده پا را تا ته روی پدال گاز فشار میدهد اما چرخهای ماشین در گل گیر کرده و دور خودش میچرخد و به اطراف گل میپاشد. ماشین نه تنها به جلو نمیرود بلکه بیشتر در گل فرومیخلد. بوی سوختگی کلاچ آن نیز فضا را پر کرده است.
۲ـ خامنهای توقع دارد که سرنشینان این ماشین لکنتی به جای لمیدن روی صندلی و ناسزا گفتن به جد و آباد راننده و کوبیدن مشت بهسر و روی یکدیگر، حال و روز راننده را دریابند. به جای دست به کمر زدن، ماشین را به جلو هل بدهند تا از این سرابالایی پیچ در پیچ خلاصی پیدا کند.
۳ـ خامنهای تلویحا میگوید که ماشین در حال پت پت کردن است و عنقریب خاموش شود یا اینکه خاموش شده و باید آن را روشن کرد.
این سرابالایی کدام سرابالایی است که «مقام معظم!» را به عجز و لابه واداشته است؟ سرنشینان ماشین چه کسانی هستند که در این حیص و بیص به جای امدادرسانی و هل دادن، بهقول نیما «پوزخندشان گل کرده است»؟
بالاخره دشمن کیست و دوست کدام؟
حرف و حدیث اصلی همان طرفی است که خامنهای آن را «دشمن» مینامد، «باقی همه فسانه» است. اینکه مقام معظم با انداختن باد به ته گلو سعی میکند، رو به «آن جناب!» که «باز... توئیت کرده!» جملهٔ « اولاً غلط میکنید» را با غلظت تمام ادا کند، یک تعارف بیش نیست و برای خوشایند جوجه بسیجیها و روحیه دادن به آنهاست؛ زیرا هنوز پاراگراف تمام نشده، بیدرنگ میگوید: «ما هرگز کشور را اینکه حالا بعضیها میگویند آقا جنگ میشود فلان میشود نه ما کشور را به سمت جنگ نمیبریم»؛ بعد هم برای اینک از این جمله برداشت کلی نشود و تصور نکنند که فقط خطاب به خودیها و مهرههای در حال ریزش نظام است، اضافه میکند: «همه بدانند جمهوری اسلامی بهدنبال جنگ نیست!»
خلاصهٔ کلام یعنی اینکه این باد به بروت انداختن بچهترسان را جدی نگیرید، ما اهل خطر کردن نیستیم. این «همه بدانند!» قبل از هر چیز خطاب به «آن جنابی است که توئیت کرده!» است. پر واضح است رانندهای که ماشینش در سرابالایی زور میزند و بوی سوختن کلاچش، منخرین صغیر و کبیر را میآزارد، اگر قدرت داشت قبل از هر چیز خودش را سرابالایی بالا میکشید و از سقوط به ته دره مانع میشد. هر الم شنگه دیگر او را باید به حساب در گل ماندگی و بیچارگیاش گذاشت.
خامنهای پنهان نمیکند که وحشت اصلی او «از آن کسانی است که صورتهای خودشان را میبندند!» اینها چه کسانی هستند که عظما از آنها خون به دل است و سربازان بدنام اطلاعات او و آن دستگاه عریض و طویلی که مدعی آن بود، نتوانسته کشفشان کند. کسانی که آنقدر با مردم و موجهای عصیانی جوشش آنها عجین هستند که در یک چشم به هم زدن پیدایشان میشود و بهسرعت برق و باد قیام را رادیکالیزه میکنند.
«مقام عظمای ولایت!» اگر چه ابا دارد نام «آن نقاب بهصورتها» را ببرد اما مخاطبان او میدانند که این روزها قاطبهٔ جوانان شورشی ایران نقاب بهصورت میزنند. این شعار و دثار کانون شورشی و جوانان قیامآفرین است. برای آن است تا دید دوربینهای جاسوسی را کور کنند. اسباب افتخار و تمایز است. نشانهٔ قیامی و قیامآفرین بودن است. درست مانند سرخجامگان بابک خرمدین، آنها هم شاخص و ممیزهٔ خودشان را دارند.
عاقبت همین نقاب بهصورتها هستند که ماشین لکنتی در گل گیر کردهٔ نظام را از آن سرابالایی به اعماق دره پرتاب خواهند کرد.
«ماشین در حال بکسباد در سرابالایی» که هیچکس حتی سرنشینانش حاضر به هل دادن آن نیستند!
چه تعبیر گویایی از وضعیت نظام، پس از قیام و در دوران استمرار و اعتلای قیام!
علی خامنهای، رهبر تبر به دستان نظام ولایی، در یک دیدار فرمایشی، بدون آن که متوجه باشد، با به کار بردن یک مثال، وضعیت حاکمیت آخوندی را بهخوبی ترسیم کرد. او مانند کسی که کشف بزرگی کرده باشد، گفت: «مطالبات مردم یک مسأله هست، فتنه سازی بهخاطر مطالبات یک مسألهٔ دیگر است. این دومی کار دشمن است کار دوست نیست. دوست وقتی میبیند ماشینی کند حرکت میکند در سربالایی درست نمیتواند حرکت کند، کمک میکند، هل میدهد، ماشین حرکت کند دوست این جوری هست اگر ماشین خاموش شده، روشن شود».
در این مثال، چند پارامتر قابل توجه است:
۱ـ خامنهای تلویحا نظامش را پس از قیام آبان، به ماشین قراضه و از نفس افتادهای تشبیه کرده که با صعوبت تمام در سرابالایی بکسباد میکند. این بکسباد در یک مسیر درست و حسابی نیست، راننده پا را تا ته روی پدال گاز فشار میدهد اما چرخهای ماشین در گل گیر کرده و دور خودش میچرخد و به اطراف گل میپاشد. ماشین نه تنها به جلو نمیرود بلکه بیشتر در گل فرومیخلد. بوی سوختگی کلاچ آن نیز فضا را پر کرده است.
۲ـ خامنهای توقع دارد که سرنشینان این ماشین لکنتی به جای لمیدن روی صندلی و ناسزا گفتن به جد و آباد راننده و کوبیدن مشت بهسر و روی یکدیگر، حال و روز راننده را دریابند. به جای دست به کمر زدن، ماشین را به جلو هل بدهند تا از این سرابالایی پیچ در پیچ خلاصی پیدا کند.
۳ـ خامنهای تلویحا میگوید که ماشین در حال پت پت کردن است و عنقریب خاموش شود یا اینکه خاموش شده و باید آن را روشن کرد.
این سرابالایی کدام سرابالایی است که «مقام معظم!» را به عجز و لابه واداشته است؟ سرنشینان ماشین چه کسانی هستند که در این حیص و بیص به جای امدادرسانی و هل دادن، بهقول نیما «پوزخندشان گل کرده است»؟
بالاخره دشمن کیست و دوست کدام؟
حرف و حدیث اصلی همان طرفی است که خامنهای آن را «دشمن» مینامد، «باقی همه فسانه» است. اینکه مقام معظم با انداختن باد به ته گلو سعی میکند، رو به «آن جناب!» که «باز... توئیت کرده!» جملهٔ « اولاً غلط میکنید» را با غلظت تمام ادا کند، یک تعارف بیش نیست و برای خوشایند جوجه بسیجیها و روحیه دادن به آنهاست؛ زیرا هنوز پاراگراف تمام نشده، بیدرنگ میگوید: «ما هرگز کشور را اینکه حالا بعضیها میگویند آقا جنگ میشود فلان میشود نه ما کشور را به سمت جنگ نمیبریم»؛ بعد هم برای اینک از این جمله برداشت کلی نشود و تصور نکنند که فقط خطاب به خودیها و مهرههای در حال ریزش نظام است، اضافه میکند: «همه بدانند جمهوری اسلامی بهدنبال جنگ نیست!»
خلاصهٔ کلام یعنی اینکه این باد به بروت انداختن بچهترسان را جدی نگیرید، ما اهل خطر کردن نیستیم. این «همه بدانند!» قبل از هر چیز خطاب به «آن جنابی است که توئیت کرده!» است. پر واضح است رانندهای که ماشینش در سرابالایی زور میزند و بوی سوختن کلاچش، منخرین صغیر و کبیر را میآزارد، اگر قدرت داشت قبل از هر چیز خودش را سرابالایی بالا میکشید و از سقوط به ته دره مانع میشد. هر الم شنگه دیگر او را باید به حساب در گل ماندگی و بیچارگیاش گذاشت.
خامنهای پنهان نمیکند که وحشت اصلی او «از آن کسانی است که صورتهای خودشان را میبندند!» اینها چه کسانی هستند که عظما از آنها خون به دل است و سربازان بدنام اطلاعات او و آن دستگاه عریض و طویلی که مدعی آن بود، نتوانسته کشفشان کند. کسانی که آنقدر با مردم و موجهای عصیانی جوشش آنها عجین هستند که در یک چشم به هم زدن پیدایشان میشود و بهسرعت برق و باد قیام را رادیکالیزه میکنند.
«مقام عظمای ولایت!» اگر چه ابا دارد نام «آن نقاب بهصورتها» را ببرد اما مخاطبان او میدانند که این روزها قاطبهٔ جوانان شورشی ایران نقاب بهصورت میزنند. این شعار و دثار کانون شورشی و جوانان قیامآفرین است. برای آن است تا دید دوربینهای جاسوسی را کور کنند. اسباب افتخار و تمایز است. نشانهٔ قیامی و قیامآفرین بودن است. درست مانند سرخجامگان بابک خرمدین، آنها هم شاخص و ممیزهٔ خودشان را دارند.
عاقبت همین نقاب بهصورتها هستند که ماشین لکنتی در گل گیر کردهٔ نظام را از آن سرابالایی به اعماق دره پرتاب خواهند کرد.
«ماشین در حال بکسباد در سرابالایی» که هیچکس حتی سرنشینانش حاضر به هل دادن آن نیستند!
چه تعبیر گویایی از وضعیت نظام، پس از قیام و در دوران استمرار و اعتلای قیام!