خشم و تنفر مردم علیه دیکتاتوری ولی فقیه یکبار دیگر با خیزش دانشجویان و فرهیختگان کشور شعله ور گردید.
سخن از تبلور اراده عظیمی برای سرنگونی ولایت فقیه و جایگزین نمودن آن با جمهور مردمی است که طی دوسال از قیام ۹۶، سر سازش با دیکتاتوری مذهبی را ندارند. ضرب شصت دانشجویان قهرمان در دانشگاه ها که بنابر جمع بندی اولیه از سوی مقاومت ایران اکنون به بیش از ۱۷ استان کشور رسیده، به یقین تمامی محاسبات خامنه ای را برهم زده است.
حاکمیت در تلاش بود تا گرداندن تابوت پاسدار کودک کش، قاسم سلیمانی میخ ولایی را برای مدت دیگری در جامه بکوبد، اما از آنجائیکه هیچ چیز در این دنیا بی حساب و کتاب نیست و تکامل بند ناف انسان، هستی و تاریخ می باشد ، چرخ روزگار تمامی شعبده بازی های رژیم اخوندی را برهم زد و آن را به مانند کف روی آب، محو و نابود ساخت.
درچنین فضایی بود که ما در خارجه شاهد راه افتادن ابواب جمع سیاست مماشات بودیم، تا صحنه سازی و جنازه گردانی های رژیم را به حساب «حمایت مردم ایران» از دیکتاتور گذاشته و برای ادامه حیات ننگین ولی فقیه فرصت دیگری بخرند.
اما نه سیاست «تابوت گردانی» و نه تبلیغاتت پوچ و خالی از حقیقت دستگاه های تبلیغاتی رژیم کمکی به گاری ولایت در سراشیب سرنگونی نکرد. خون ۱۷۶ مسافر بی گناه که با شلیک مستقیم پدافند سپاه در آسمان تهران بزمین ریخته شد، خود به نهال دیگری برای ادامه قیام تبدیل گردید، بطوریکه جوانان و دانشجویان در اعتراضات سهمگین خود و با الگوبرداری از کانون های شورشی به مثابه نیروی پیشتاز قیام ، به خونخواهی برای آن وتمامی ۱۵۰۰ شهدای قیام در آبان ماه برخاستند.
نیازی به تکرار شعارهای دانشجویان شجاع و فریاد های بحق آنان علیه کلیت نظام ، نیست ، زیرا هر شعار و هر فریاد که تا به امروز و بطریقی به بیرون از مرزها آمده است ، خود ترجمان بهترین تحلیل از رابطه مردم با حاکمیت ، عمق پوسیدگی این رژیم و بن بست مرگبار برای خامنه ای کودک کش را به نمایش می گذارد.
بدین سان باید اذعان نمود که حکومت ولی فقیه یکبار دیگر به مردم ایران «ماجرا» را باخت و ایزوله و ضربه پذیرتر گردید. آنچه که طی این هفته به اثبات رسید، همان عمق «ترس، وحشت و دروغگویی» رژیمی است که بند ناف آن را با تزویر، ریا ، پنهانکاری وسرکوب بسته اند.
فریاد «درغگو، دروغگو» به یقین پاسخی است به سه روز پنهانکاری عامدانه حکومت برای قتل عام هواپیمای مسافربری در آسمان تهران و نمونه ای اشکار از «جنایت جنگی» است. دراین میان نیز تمامی دستگاه های دولتی ، تبلیغاتی، سپاه سرکوبگر پاسداران ، مجلس و متولیان ریز و درشت حکومت «بور و خوار» و بقول عوام «سکه یک پول» و بی آبرو شدند.
آری «موج دوم قیام » اکنون بسیار رادیکالتر و خروشان تر، اما با سرعتی بی نظیر شکل گرفته است. پاره کردن تصاویر پاسدار کودک کش قاسم سلیمانی در روز نخست قیام دیماه که دست اش بخون صدها شهروند و کودک سوری و عراقی آغشته است و یا فریاد «سلیمانی قاتله ، رهبرش هم قاتله » تنها مشتی از خروار آتش زیر خاکستر در بطن جامعه می باشد.
بدین سان مردم ایران یکبار دیگر به جهانیان ابعاد «بی بتگی» و «بی آیندگی» رژیم ، با تمامی دغل و دروغ های نجومی آن را به نمایش گذاشتند تا جائیکه بسیاری از رسانه های بین المللی حامی مماشات نیز به ناچار مهر سکوت را شکسته و به ابعاد واقعیات در ایران و بی آیندگی ولی فقیه اعتراف نمودند.
واقعیت بزرگتر آن است که رژیم آخوندی در تمامی صحنه های داخلی ، منطقه ای و بین المللی قافیه را باخته است. خاک ریز ها یکی پس از دیگری توسط توده های بجان آمده در کشورهای همسایه و اسلامی و نیز در شهرهای ایران در حال سقوط می باشند. خیز بزرگتر و تعینن کننده به یقین در ایران صورت خواهد گرفت و دیکتاتوری ولی فقیه را گریزی از آن نیست.
مردم و مقاومت ایران به فاصله تنها دو ماه به پیروزی بزرگ دیگری در صحنه داخلی دست یافته و صحنه را به نفع جنبش چرخاندند. این را باید ارج نهاد و بر «معمار» آن «برادر مسعود» نیز با دیده احترام و درود نگریست. استراتژی کانون های شورشی سیستم اعصاب رژیم را درب و داغان کرده و به مردم بجان آمده نه تنها «امید» بلکه راهکار نهایی را به نمایش گذاشته است.
در این راستا باید گفت، خامنه ای حق دارد که از این مردم بترسد.