بیست و هشتم مرداد ماه، سالگرد کودتای سیاه و ننگینی است که در سال ۱۳۳۲ با همدستی مثلث شوم سلطنت، ارتجاع و استعمار، صورت گرفت و به حکومت دکتر محمد مصدق، تنها حکومت ملی پس از مشروطه در ایران پایان داد.
از صبح ۲۸ مرداد اوباشی که توسط طراحان کودتا بسیج شده بودند، با چوب و چماق و طپانچه به خیابانها ریختند و حوالی ظهر نظامیان کودتاچی ساختمان رادیو در میدان ارک را به تصرف خود درآوردند. در ساعت ۳.۵ بعد از ظهر اطلاعیه زاهدی که سقوط دولت دکتر مصدق و انتصاب خود به نخست وزیری را اعلام میکرد از رادیو پخش شد. همزمان کودتاچیان با تانک و زرهپوش اقامتگاه دکترمصدق را محاصره کرده و رگبار مسلسل و شلیک گلوله های تانک مورد حمله قرار دادند. مصدق بر اثر اصرار و فشار یارانش و در حالی که چندین تیر به در ودیوارهای اطاق اقامت او خورده بود توسط آنان از اقامتگاه خارج و روز بعد دستگیر شد.
شاه که چند روز قبل به خارج گریخته بود، به ایران بازگشت و بدین ترتیب دیکتاتوری سلطنتی برای ۲۵ سال دیگر بر ایران حاکم شد.
پس از کودتا، آخوند کاشانی بلافاصله طی اطلاعیهای پشتیبانی خود را از دولت نظامی سرلشکر زاهدی اعلام کرد.
سالها بعد، شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ، یکی از عوامل بسیج کنندة اوباش برای اجرای کودتا، بر نقش مؤثر ارتجاع به ویژه آخوند کاشانی، در آن کودتای ضدایرانی اعتراف کرده است:
«۴۷ سال پیش کودتا شد سوار تانک بودم آقای جعفری سوار تانک بود، هفت تیر دسش بود، اینو می زد اونو می زد، اٍ مگه من جان وین بودم اینو بزنم اونو بزنم.
دقیقه ۴۲/۱: «من اصلا طرفدار کاشانی بودم، طرفدار کاشانی بودم، تا حتی کاشانی تو خونش صبحی دیدمش گفت برین اعلیحضرت داره از مملکت می ره بیرون، برین نذارین بره بیرون... نه خب ما می دونستیم که مصدق می خواد شاه رو از مملکت بیرون کنه ما خب دوست داشتیم شاه رو اومدیم بریم نذاریم بره... من تا ۲۸ مرداد عرض کردم توی زندان بودم تا ۲بعدازظهر ۲۸مرداد توی زندان بودم ۲۸مرداد که زاهدی از اون بی سیم که رفته بودن بی سیمو گرفته بودن میان شهربانی میرفسن عقب من توی زندانو منو می برن بیرون ... گفتم نه تا شاه اعلیحضرت بر نگرده من با مادرم (چند کلمه نا مفهوم) نه تا شاه به مملکتمون برگرده، بعد ما همونجا با همون رفقا و اینا سوار شدیمو یه ماشین کادیلاک بود مال یکی از رفقامون سوار شدیم مأموریتمون این بود که مردمو آروم کنیم برن سر خونه زندگیش بگیم تموم شد دیگه شاه برگشت و این حرفا که ما افتادیم تو این خیابونا و با ماشین شعار دادنو و عکس شاه ورداشتن و...».
۳- مصاحبه محافظ دکتر مصدق:
تمام دیوارهای اطاق آقای دکتر مصدق گلوله بهش خورده بود و میخورد و صدای مهیب میداد تا یکی از گلوله ها وارد اطاق میشه یک گلوله رسام تانک میخورده توی اطاق آقای دکتر مصدق حرکت نمیکنه. آقای دکتر صدیقی میگه آقا اجازه بدید بریم از اطاق بیرون اونجا .... نه! تخت منو از اینجا بردارید بذارید اینجا
۴- مصدق:
این ملت آنجا که پای شرافت واستقلال مملکت در میان باشد مرگ را بر زندگانی آلوده به ننگ و رسوایی ترجیح میدهد و به هیچ قیمت از ادامه نهضتی که آنرا به بهای خون فرزندان خود خریده است باز نخواهد ایستاد.
۵- از سخنان مسعود رجوی خرداد ۱۳۷۵
مصدق در بیدادگاه نظامی فریاد می زد، ومی خروشید: اونجایی که حق در کار باشه ، با هرقوه یی مخالفت می کنم ازهمه چیز می گذرم ، نه زن دارم نه پسر دارم نه دختر دارم ، هیچ چیز ندارم مگروطنم را که جلوی چشمانم دارم و در سال ۵۰، وما درسال ۵۰، در همون بیدادگاه های نظامی شاه اعلام کردیم که جملگی فرزندان مصدقیم، و امروز باید تکرار بکنیم که ما هم فقط وطنمون و سمبل و رئیس جمهور برگزیده مقاومت اون رو دربرابر چشمانمون داریم.
۶- از پیام مسعود رجوی ۱۴اسفند۶۴
اگر چه مصدق بزرگ در اثر نیرنگها و دسایس طیف رنگارنگ دشمنان بیرونی و درونی مردم ایران به مقصد نهائی نرسید و سرانجام با توطئه ی مشترک استعمار خارجی و استبداد داخلی و کودتای سیاه ۲۸ / مرداد روبرو گردید، ولی مبارزات میهن پرستانهی او و سازش ناپذیریاش در برابر دشمنان آزادی و استقلال ایران، برای ملت ما و نسلهای بعد درسها و آموزشها و سنتهای گرانبها و فوقالعاده ارزشمندی بر جای گذاشت که مسلماً از پیروزیهای درخشان مقطعی بسا ارزشمندتر است. درسها و آموزشهایی که نه فقط راهگشای مبارزات مردم ایران بلکه الهامبخش مبارزات رهائی بخش بسیاری از ملل تحت سلطه گردید. در این باره مرحوم دکتر میگوید:
”آری تنها گناه من و گناه بزرگ و بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت را ملی کرده ام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیمترین امپراطوری های جهان را از این مملکت برچیدهام و پنجه در پنجهی مخوفترین سازمانهای استعماری و جاسوسی بین المللی در افکنده ام و به قیمت از بین رفتن خود و خانوادهام و به قیمت جان و عرض و مالم خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همت و ارادهی مردم آزادهی این مملکت بساط این دستگاه وحشت انگیز را در نوردم، من طی این همه فشار و ناملایمات، این همه تهدید و تضییقات، از علت اساسی و اصلی گرفتاری خود غافل نیستم و بخوبی میدانم که سرنوشت من باید مایهی عبرت مردانی شود که ممکن است در آینده در سراسر خاورمیانه درصدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعمار بر آیند.
بدین ترتیب مصدق به سمبل میهن پرستی و سازش ناپذیری و الگوی آزادیخواهی و استقلال طلبی تبدیل شد و در قلوب تمام ایرانیان آزاده جای گرفت. چنین است که مردم ایران برگرد رهبری مصدق وشعار محوری ملی شدن نفت متحد شده و ضربات کاری بر استعمارگران خارجی و عوامل داخلی آن وارد آوردند، پس از کودتای ۲۸ مرداد و پس از وفات مصدق نیز پیوسته به گرامی داشتن نام و یاد مصدق همت میگمارند و بدینوسیله آرزوهای دیرینهی خود برای نیل به آزادی و استقلال ملی را ابراز میکنند. بگذریم که پیشوای فقید جنبش ضد استعماری مردم ایران در روزگار زمامداریش مصیبتها و طعن و لعنهای بسیاری را متحمل گردید، منجمله کلیه ی دشمنان بیرونی و درونی مردم ایران در زمان نخست وزیری مصدق تمامی حملات خود را علیه شخص او متمرکز ساخته و با انواع مارکها و برچسبهای رذیلانه و موهن به تخطئه ی او و شخصیت مبارزاتیاش پرداختند. بدیهی است که هدف از تمامی این حملات بیمارگونه و دیوانه وار به مصدق، کینه کشی صرف علیه یک ”فرد“ نبوده و نیست. هدف مشترک و ثابت این بود که آن چه مصدق تمام زندگی خود را وقف آن کرده بود یعنی آزادی و استقلال ایران-حاصل نشود.
در این مسیر برخی نیز دغلکارانه کوشیدهاند تا تمام آن خصوصیات و منشهایی را که رمز موفقیتهای مبارزاتی مصدق و جانمایهی استقلال طلبی و آزادیخواهی او بود، در محاق فرو برند و حتی به حساب ”نقطه ضعفهای“ پیشوای فقید نهضت ملی ایران بگذارند. در میان اینان کم نبودهاند کسانی که حتی به جانبداری و پیروی از مرحوم دکتر مصدق نیز تظاهر کرده اند. کسانیکه در شمار بدترین دشمنان مصدقاند. چرا که اگر دشمن رویاروی، جسم مصدق را به بند کشید، اینان سعی میکنند که روح پایداری و سازش ناپذیری مصدق را به بند بکشند و نام او را به ابتذال بکشانند. همچنین در زمان حیات مصدق کم نبودند نامردمان و ریاکارانی که مصدق را در نیمه راه رها کردند و پس از مدتی مبادلهی چشمک و چراغ به اردوی مقابل و زمانی که دیگر تلاش های آنان برای به سازش کشیدن جنبش، در مقابله با «یکدنگی» و «لجاجت» و «خودکامگی» و «خود رایی» و سایر «نقاط ضعف»! مصدق کارگر نشد، در عمل به اردوی دشمن پیوستند و یا با دشمن علیه مصدق و نهضت همسو و هم جهت شده و در زمرهی متحدین بالفعل ارتجاع و استعمار قرار گرفتند. در چنین فضایی بود که بازار گندم نمایی و جو فروشی به سود استعمار و دربار ننگین شاه رواج وافر یافت، کاشانی و حزبتوده برای خرده گیری بر مصدق بسا مستضعف پناهی و چپنمای نموده و حتی مصدق را ”دست نشاندهی امپریالیسم“ معرفی میکردند و امثال بقایی و حائری زاده و شمس قنات آبادی نیز ”دمکرات پناه“ شده و بقول خودشان برای حفظ کیان دمکراسی پارلمانی در برابر”خود کامگی“ و ”دیکتاتوری مصدق“ اشک تمساح میریختند و کار به جائی رسید که ”سرلشگر زاهدی“ باد ”استقلال“ به غبغب میانداخت و به مصدق میتاخت که چرا در گفتگو با دولت انگلیس غرامت و داوری لاهه را پذیرفته است؟! همین سرلشگر زاهدی یعنی نخست وزیر کودتای ۲۸ مرداد، مصدق را ”دشمن آزادی“ و ”عوامفریب“ نیز میخواند.....آیت الشیطانهایی چون کاشانی و بهبهانی دست در دست دربار روز نهم اسفند۱۳۳۱ قصد جان مصدق را نمودند و به این منظور شعبان بیمخ را کفن پوش- در رأس گروهی از چماقداران جان برکف ”اسلام“! ریاکارانهشان- به خانهی مصدق فرستادند.... و شاه خائن نیز در مقابله با مصدق و برای تحمیل مجلس فرمایشی سنا به قانون اساسی استناد میکرد و ادعا مینمود که: ”مشروطیت جزئاً و کلاً تعطیل بردار نیست“..... این توطئه ها و دسایس رنگارنگ که مظهر همسوئی و اتحاد عمل عینی همه ی اضداد مصدق-یعنی اضداد استقلال و آزادی ایران- با دربار محمدرضا شاه بود سر انجام در کودتای ۲۸مرداد به یکدیگر گره خورد. دولت ملی دکتر محمد مصدق سقوط کرد و رهبر جنبش ملی شدن صنعت نفت به اسارت دشمن در آمد. دیری نپائید که مردم ایران چهرهی واقعی مدعیان رنگارنگ مصدق را در سالهای پس از کودتا با وضوح تمام دیدند. اما مصدق سنت مقاومت و سازش ناپذیری را بمثابه درسی برای ملت ایران و نسلهای بعد به یادگار گذاشت. او در جریان دادگاه و تبعیدش نیز راه و رسم مبارزاتی خود را با پای مردی تمام ادامه داد و راستای راه آینده را نیز برای آنان که ”مستمع به تمام معنی فداکار“ باشند، مشخص نمود.
مصدق بزرگ در سال۱۳۴۰ بمناسبتی به مشی مبارزهی مسلحانه که توسط مجاهدین انقلاب الجزایر در پیش گرفته شده بود اشاره کرد و نوشت: ”دیگران هم اگر علاقه به وطن دارند باید همین راه را بروند و آن را انتخاب نمایند“ و ادامه دادکه: ”حرف زیاد است و مستمع به تمام معنی فداکار کم، چه میشود کرد بلکه خدا بخواهد که این نقیصه در ما رفع شود و ما هم بتوانیم بگوئیم مملکت و وطنی داریم و در راه آزادی و استقلال آن از همه چیز میگذریم“.
مردم ایران تاکنون بروشنی دریافته اند که چه کسانی براستی درد مردم و میهن دارند و از اینرو با دشمن درنده خو و ضدبشری چنگ در چنگاند، و متقابلاً چه کسانی همسو و همنوا با رژیم خمینی و با ناجوانمردی تمام بر اردوی مقاومت خنجر میزنند. در این میان مقاومت انقلابی سراسری-همچنانکه از آغاز برحسب برنامه ی شورای ملی مقاومت و دولت موقت در نظر داشته-تاکنون موفق شده است که در مسیر ”نجات ارزشهای اصیل و ترقیخواهانه ی ملی و میهنی“ نام مصدق را نیز از دستبرد فرصت طلبی و وابستگی گرایی مبتذل در امان نگه دارد و تا آنجا که میتواند اجازه ندهد که فرصت طلبان و خیانتکاران و میوه چینان حرفهای بازار سیاست نام پیشوای مبارزات ضد استعماری مردم ایران را بیالایند و از آن سوءاستفاده کنند. بنحوی که بسیاری مدعیان که در آغاز تحت نام مصدق دکان فرصت طلبی گشوده بودند، در جریان تعمیق مرزهای جنبش و ضدجنبش چهرههای واقعی خود را برملا کرده و به انحاء مختلف بروز دادند که ما بین جنبش و ضدجنبش بیگمان رژیم خمینی خون آشام و یا بقایای دیکتاتوری سلطنتی را بر میگزینند.
هموطنان عزیز!
مصدق درآخرین دفاعیات خود گفته بود:
”مصطفی را وعده داد الطاف حق
گر بمیری تو، نمیرد این سبق
حیات و عرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آن چه برایم پیش آوردهاند هیچ تأسف ندارم و یقین دارم وظیفهی تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام دادهام. من به حس وعیان می بینم که این نهال برومند درخلال تمام مشقت هایی که امروز گریبان همه را گرفته، به ثمر رسیده و خواهد رسید“.
اینک درخت برومند مقاومت شکوهمند خلق قهرمان ایران، همان جلوه گاه ایمان پرشور و میهن پرستانة پیشوای فقید ماست.
۷- دکتر مصدق: «فرزندان عزیز وطن، با چشمان باز و بیدار مراقب سرنوشت خانه کهنسال خود باشید تا مبادا تاریخ فردا از نسل امروز به زشتی یاد کند».
از صبح ۲۸ مرداد اوباشی که توسط طراحان کودتا بسیج شده بودند، با چوب و چماق و طپانچه به خیابانها ریختند و حوالی ظهر نظامیان کودتاچی ساختمان رادیو در میدان ارک را به تصرف خود درآوردند. در ساعت ۳.۵ بعد از ظهر اطلاعیه زاهدی که سقوط دولت دکتر مصدق و انتصاب خود به نخست وزیری را اعلام میکرد از رادیو پخش شد. همزمان کودتاچیان با تانک و زرهپوش اقامتگاه دکترمصدق را محاصره کرده و رگبار مسلسل و شلیک گلوله های تانک مورد حمله قرار دادند. مصدق بر اثر اصرار و فشار یارانش و در حالی که چندین تیر به در ودیوارهای اطاق اقامت او خورده بود توسط آنان از اقامتگاه خارج و روز بعد دستگیر شد.
شاه که چند روز قبل به خارج گریخته بود، به ایران بازگشت و بدین ترتیب دیکتاتوری سلطنتی برای ۲۵ سال دیگر بر ایران حاکم شد.
پس از کودتا، آخوند کاشانی بلافاصله طی اطلاعیهای پشتیبانی خود را از دولت نظامی سرلشکر زاهدی اعلام کرد.
سالها بعد، شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ، یکی از عوامل بسیج کنندة اوباش برای اجرای کودتا، بر نقش مؤثر ارتجاع به ویژه آخوند کاشانی، در آن کودتای ضدایرانی اعتراف کرده است:
«۴۷ سال پیش کودتا شد سوار تانک بودم آقای جعفری سوار تانک بود، هفت تیر دسش بود، اینو می زد اونو می زد، اٍ مگه من جان وین بودم اینو بزنم اونو بزنم.
دقیقه ۴۲/۱: «من اصلا طرفدار کاشانی بودم، طرفدار کاشانی بودم، تا حتی کاشانی تو خونش صبحی دیدمش گفت برین اعلیحضرت داره از مملکت می ره بیرون، برین نذارین بره بیرون... نه خب ما می دونستیم که مصدق می خواد شاه رو از مملکت بیرون کنه ما خب دوست داشتیم شاه رو اومدیم بریم نذاریم بره... من تا ۲۸ مرداد عرض کردم توی زندان بودم تا ۲بعدازظهر ۲۸مرداد توی زندان بودم ۲۸مرداد که زاهدی از اون بی سیم که رفته بودن بی سیمو گرفته بودن میان شهربانی میرفسن عقب من توی زندانو منو می برن بیرون ... گفتم نه تا شاه اعلیحضرت بر نگرده من با مادرم (چند کلمه نا مفهوم) نه تا شاه به مملکتمون برگرده، بعد ما همونجا با همون رفقا و اینا سوار شدیمو یه ماشین کادیلاک بود مال یکی از رفقامون سوار شدیم مأموریتمون این بود که مردمو آروم کنیم برن سر خونه زندگیش بگیم تموم شد دیگه شاه برگشت و این حرفا که ما افتادیم تو این خیابونا و با ماشین شعار دادنو و عکس شاه ورداشتن و...».
۳- مصاحبه محافظ دکتر مصدق:
تمام دیوارهای اطاق آقای دکتر مصدق گلوله بهش خورده بود و میخورد و صدای مهیب میداد تا یکی از گلوله ها وارد اطاق میشه یک گلوله رسام تانک میخورده توی اطاق آقای دکتر مصدق حرکت نمیکنه. آقای دکتر صدیقی میگه آقا اجازه بدید بریم از اطاق بیرون اونجا .... نه! تخت منو از اینجا بردارید بذارید اینجا
۴- مصدق:
این ملت آنجا که پای شرافت واستقلال مملکت در میان باشد مرگ را بر زندگانی آلوده به ننگ و رسوایی ترجیح میدهد و به هیچ قیمت از ادامه نهضتی که آنرا به بهای خون فرزندان خود خریده است باز نخواهد ایستاد.
۵- از سخنان مسعود رجوی خرداد ۱۳۷۵
مصدق در بیدادگاه نظامی فریاد می زد، ومی خروشید: اونجایی که حق در کار باشه ، با هرقوه یی مخالفت می کنم ازهمه چیز می گذرم ، نه زن دارم نه پسر دارم نه دختر دارم ، هیچ چیز ندارم مگروطنم را که جلوی چشمانم دارم و در سال ۵۰، وما درسال ۵۰، در همون بیدادگاه های نظامی شاه اعلام کردیم که جملگی فرزندان مصدقیم، و امروز باید تکرار بکنیم که ما هم فقط وطنمون و سمبل و رئیس جمهور برگزیده مقاومت اون رو دربرابر چشمانمون داریم.
۶- از پیام مسعود رجوی ۱۴اسفند۶۴
اگر چه مصدق بزرگ در اثر نیرنگها و دسایس طیف رنگارنگ دشمنان بیرونی و درونی مردم ایران به مقصد نهائی نرسید و سرانجام با توطئه ی مشترک استعمار خارجی و استبداد داخلی و کودتای سیاه ۲۸ / مرداد روبرو گردید، ولی مبارزات میهن پرستانهی او و سازش ناپذیریاش در برابر دشمنان آزادی و استقلال ایران، برای ملت ما و نسلهای بعد درسها و آموزشها و سنتهای گرانبها و فوقالعاده ارزشمندی بر جای گذاشت که مسلماً از پیروزیهای درخشان مقطعی بسا ارزشمندتر است. درسها و آموزشهایی که نه فقط راهگشای مبارزات مردم ایران بلکه الهامبخش مبارزات رهائی بخش بسیاری از ملل تحت سلطه گردید. در این باره مرحوم دکتر میگوید:
”آری تنها گناه من و گناه بزرگ و بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت را ملی کرده ام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیمترین امپراطوری های جهان را از این مملکت برچیدهام و پنجه در پنجهی مخوفترین سازمانهای استعماری و جاسوسی بین المللی در افکنده ام و به قیمت از بین رفتن خود و خانوادهام و به قیمت جان و عرض و مالم خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همت و ارادهی مردم آزادهی این مملکت بساط این دستگاه وحشت انگیز را در نوردم، من طی این همه فشار و ناملایمات، این همه تهدید و تضییقات، از علت اساسی و اصلی گرفتاری خود غافل نیستم و بخوبی میدانم که سرنوشت من باید مایهی عبرت مردانی شود که ممکن است در آینده در سراسر خاورمیانه درصدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعمار بر آیند.
بدین ترتیب مصدق به سمبل میهن پرستی و سازش ناپذیری و الگوی آزادیخواهی و استقلال طلبی تبدیل شد و در قلوب تمام ایرانیان آزاده جای گرفت. چنین است که مردم ایران برگرد رهبری مصدق وشعار محوری ملی شدن نفت متحد شده و ضربات کاری بر استعمارگران خارجی و عوامل داخلی آن وارد آوردند، پس از کودتای ۲۸ مرداد و پس از وفات مصدق نیز پیوسته به گرامی داشتن نام و یاد مصدق همت میگمارند و بدینوسیله آرزوهای دیرینهی خود برای نیل به آزادی و استقلال ملی را ابراز میکنند. بگذریم که پیشوای فقید جنبش ضد استعماری مردم ایران در روزگار زمامداریش مصیبتها و طعن و لعنهای بسیاری را متحمل گردید، منجمله کلیه ی دشمنان بیرونی و درونی مردم ایران در زمان نخست وزیری مصدق تمامی حملات خود را علیه شخص او متمرکز ساخته و با انواع مارکها و برچسبهای رذیلانه و موهن به تخطئه ی او و شخصیت مبارزاتیاش پرداختند. بدیهی است که هدف از تمامی این حملات بیمارگونه و دیوانه وار به مصدق، کینه کشی صرف علیه یک ”فرد“ نبوده و نیست. هدف مشترک و ثابت این بود که آن چه مصدق تمام زندگی خود را وقف آن کرده بود یعنی آزادی و استقلال ایران-حاصل نشود.
در این مسیر برخی نیز دغلکارانه کوشیدهاند تا تمام آن خصوصیات و منشهایی را که رمز موفقیتهای مبارزاتی مصدق و جانمایهی استقلال طلبی و آزادیخواهی او بود، در محاق فرو برند و حتی به حساب ”نقطه ضعفهای“ پیشوای فقید نهضت ملی ایران بگذارند. در میان اینان کم نبودهاند کسانی که حتی به جانبداری و پیروی از مرحوم دکتر مصدق نیز تظاهر کرده اند. کسانیکه در شمار بدترین دشمنان مصدقاند. چرا که اگر دشمن رویاروی، جسم مصدق را به بند کشید، اینان سعی میکنند که روح پایداری و سازش ناپذیری مصدق را به بند بکشند و نام او را به ابتذال بکشانند. همچنین در زمان حیات مصدق کم نبودند نامردمان و ریاکارانی که مصدق را در نیمه راه رها کردند و پس از مدتی مبادلهی چشمک و چراغ به اردوی مقابل و زمانی که دیگر تلاش های آنان برای به سازش کشیدن جنبش، در مقابله با «یکدنگی» و «لجاجت» و «خودکامگی» و «خود رایی» و سایر «نقاط ضعف»! مصدق کارگر نشد، در عمل به اردوی دشمن پیوستند و یا با دشمن علیه مصدق و نهضت همسو و هم جهت شده و در زمرهی متحدین بالفعل ارتجاع و استعمار قرار گرفتند. در چنین فضایی بود که بازار گندم نمایی و جو فروشی به سود استعمار و دربار ننگین شاه رواج وافر یافت، کاشانی و حزبتوده برای خرده گیری بر مصدق بسا مستضعف پناهی و چپنمای نموده و حتی مصدق را ”دست نشاندهی امپریالیسم“ معرفی میکردند و امثال بقایی و حائری زاده و شمس قنات آبادی نیز ”دمکرات پناه“ شده و بقول خودشان برای حفظ کیان دمکراسی پارلمانی در برابر”خود کامگی“ و ”دیکتاتوری مصدق“ اشک تمساح میریختند و کار به جائی رسید که ”سرلشگر زاهدی“ باد ”استقلال“ به غبغب میانداخت و به مصدق میتاخت که چرا در گفتگو با دولت انگلیس غرامت و داوری لاهه را پذیرفته است؟! همین سرلشگر زاهدی یعنی نخست وزیر کودتای ۲۸ مرداد، مصدق را ”دشمن آزادی“ و ”عوامفریب“ نیز میخواند.....آیت الشیطانهایی چون کاشانی و بهبهانی دست در دست دربار روز نهم اسفند۱۳۳۱ قصد جان مصدق را نمودند و به این منظور شعبان بیمخ را کفن پوش- در رأس گروهی از چماقداران جان برکف ”اسلام“! ریاکارانهشان- به خانهی مصدق فرستادند.... و شاه خائن نیز در مقابله با مصدق و برای تحمیل مجلس فرمایشی سنا به قانون اساسی استناد میکرد و ادعا مینمود که: ”مشروطیت جزئاً و کلاً تعطیل بردار نیست“..... این توطئه ها و دسایس رنگارنگ که مظهر همسوئی و اتحاد عمل عینی همه ی اضداد مصدق-یعنی اضداد استقلال و آزادی ایران- با دربار محمدرضا شاه بود سر انجام در کودتای ۲۸مرداد به یکدیگر گره خورد. دولت ملی دکتر محمد مصدق سقوط کرد و رهبر جنبش ملی شدن صنعت نفت به اسارت دشمن در آمد. دیری نپائید که مردم ایران چهرهی واقعی مدعیان رنگارنگ مصدق را در سالهای پس از کودتا با وضوح تمام دیدند. اما مصدق سنت مقاومت و سازش ناپذیری را بمثابه درسی برای ملت ایران و نسلهای بعد به یادگار گذاشت. او در جریان دادگاه و تبعیدش نیز راه و رسم مبارزاتی خود را با پای مردی تمام ادامه داد و راستای راه آینده را نیز برای آنان که ”مستمع به تمام معنی فداکار“ باشند، مشخص نمود.
مصدق بزرگ در سال۱۳۴۰ بمناسبتی به مشی مبارزهی مسلحانه که توسط مجاهدین انقلاب الجزایر در پیش گرفته شده بود اشاره کرد و نوشت: ”دیگران هم اگر علاقه به وطن دارند باید همین راه را بروند و آن را انتخاب نمایند“ و ادامه دادکه: ”حرف زیاد است و مستمع به تمام معنی فداکار کم، چه میشود کرد بلکه خدا بخواهد که این نقیصه در ما رفع شود و ما هم بتوانیم بگوئیم مملکت و وطنی داریم و در راه آزادی و استقلال آن از همه چیز میگذریم“.
مردم ایران تاکنون بروشنی دریافته اند که چه کسانی براستی درد مردم و میهن دارند و از اینرو با دشمن درنده خو و ضدبشری چنگ در چنگاند، و متقابلاً چه کسانی همسو و همنوا با رژیم خمینی و با ناجوانمردی تمام بر اردوی مقاومت خنجر میزنند. در این میان مقاومت انقلابی سراسری-همچنانکه از آغاز برحسب برنامه ی شورای ملی مقاومت و دولت موقت در نظر داشته-تاکنون موفق شده است که در مسیر ”نجات ارزشهای اصیل و ترقیخواهانه ی ملی و میهنی“ نام مصدق را نیز از دستبرد فرصت طلبی و وابستگی گرایی مبتذل در امان نگه دارد و تا آنجا که میتواند اجازه ندهد که فرصت طلبان و خیانتکاران و میوه چینان حرفهای بازار سیاست نام پیشوای مبارزات ضد استعماری مردم ایران را بیالایند و از آن سوءاستفاده کنند. بنحوی که بسیاری مدعیان که در آغاز تحت نام مصدق دکان فرصت طلبی گشوده بودند، در جریان تعمیق مرزهای جنبش و ضدجنبش چهرههای واقعی خود را برملا کرده و به انحاء مختلف بروز دادند که ما بین جنبش و ضدجنبش بیگمان رژیم خمینی خون آشام و یا بقایای دیکتاتوری سلطنتی را بر میگزینند.
هموطنان عزیز!
مصدق درآخرین دفاعیات خود گفته بود:
”مصطفی را وعده داد الطاف حق
گر بمیری تو، نمیرد این سبق
حیات و عرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آن چه برایم پیش آوردهاند هیچ تأسف ندارم و یقین دارم وظیفهی تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام دادهام. من به حس وعیان می بینم که این نهال برومند درخلال تمام مشقت هایی که امروز گریبان همه را گرفته، به ثمر رسیده و خواهد رسید“.
اینک درخت برومند مقاومت شکوهمند خلق قهرمان ایران، همان جلوه گاه ایمان پرشور و میهن پرستانة پیشوای فقید ماست.
۷- دکتر مصدق: «فرزندان عزیز وطن، با چشمان باز و بیدار مراقب سرنوشت خانه کهنسال خود باشید تا مبادا تاریخ فردا از نسل امروز به زشتی یاد کند».