۱۳۹۷ مرداد ۳۰, سه‌شنبه

گواهی تاریخی از نگاه و نطقهای دکتر محمد مصدق

دکتر محمد مصدق، رهبر نهضت ملی ایران، در میان مردم

چگونگی روی کار آوردن رضا خان قزاق توسط انگلیس به‌عنوان رضا شاه پهلوی
رضا خان
به روی ستار خان آتش گشوده بود.،   با قوای ملیون و کلنل محمدتقی‌خان پسیان جنگیده بود
با رزمندگان مقاومت جنوب دشمنی داشت.،    دستش در خون خیابانی بود.،  و میرزا کوچک‌خان را هم سرکوب کرد

رضا خان در جنگ جهانی اول خود را به ارتش اشغالگر روس معرفی کرده و تحت‌امر ژنرال مهاجم روسی نیکلای باراتف به سرکوب ملیون ایران پرداخته بود
سرانجام آیرون ساید، فرمانده کل نیروهای انگلیسی در ایران، رضا خان را برای کودتا در تهران انتخاب،‌ توجیه و اعزام کرد
آیرون ساید: عقیده دارم یک دیکتاتوری نظامی گرفتاریهای ما را در ایران برطرف خواهد کرد و ما را قادر خواهد ساخت بی‌هیچ دردسری این کشور را ترک گوییم
دکتر مصدق: رضا شاه خود نیز در جمعی گفته بود آیرون ساید مرا آورده است!
ملک‌الشعرای بهار: سرکردگان و طراحان کودتا بعد از ورود به مرکز تمام رجال مشروطه و در واقع نخبه‌روشنفکران و طبقه تربیت شده مملکت را دستگیر ساختند
جمعی از وکلای دست‌آموز مجلس به «حوض‌خانه» مجلس رفتند و ماده واحده‌ای برای تغییر سلطنت تنظیم و امضا کردند و روز نهم آبان آن را به جلسه علنی مجلس دادند تا تصویب شود
دکتر مصدق در مجلس پنجم طی نطق مفصلی با سلطنت رضا شاه مخالفت و سپس جلسه را ترک کرد
دکتر مصدق در نطقی در مجلس چهاردهم به افشای بی‌امان کودتای استعماری ۱۲۹۹سید ضیا پرداخت که راه رضاخان به سمت قبضه قدرت را هموار کرده بود
دکتر مصدق در نطق تاریخی خود در مجلس چهاردهم به افشای قرارداد خائنانه نفت با انگلستان پرداخت که در سال ۱۳۱۲توسط رضا خان تمدید شده بود.

اروپای اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، تصویری به‌شدت متفاوت با اروپای چند دهه پیش داشت، سیمای صنعتی اروپا به‌سرعت نمادهای عصر فئودالی را از عرصه‌ شهرها پاک می‌کرد و هر بیننده‌ای را مجذوب چهره جدید شهرها می‌کرد به‌ویژه اگر ناظر، مسافر و مهاجری از کشور‌های عقب نگه‌داشته شده آسیایی می‌بود.
ایرانیانی که در آن سال‌ها به هر علت سر و کارشان به شهرهای اروپایی می‌افتاد، رشد شگفت‌انگیز اروپا را به‌سرعت با عقب‌ماندگی تأسف‌بار سرزمین خود مقایسه کرده و به‌شدت حسرت می‌خوردند.
اضافه بر عده انگشت‌شماری از جوانان که از دوره امیرکبیر برای تحصیل به اروپا فرستاده شده بودند و پس از امیرکبیر نیز این سنت ادامه یافته بود، معدودی بازرگان و جهانگرد و روشنفکر ایرانی هم بودند که چشمشان به جلوه‌های جامعه صنعتی غرب باز شده بود و خاطرات حیرت‌انگیزی با خود و سفرنامه‌هایشان به ایران می‌آوردند. اما مهاجرت انبوه ایرانیان بیکار در همان دوران به قفقاز و عثمانی و تجربه حضوری جوامع پسافئودالی به‌اضافه امنیت اجتماعی برترین سوغاتی‌هایی بودند که ایرانیان با خود به کشورشان می‌آوردند.
در آن روزگار، ایران کشوری بود عقب نگه‌داشته شده با مردمی گرفتار فقر و دیکتاتوری و حکومتی قرون وسطایی!
در تعاریف جامعه‌شناسی، ایران آن روزگار، سرزمینی نیمه‌فئودال نیمه‌مستعمره طبقه‌بندی شده است.

جنبش مشروطه
ایرانیان با دیدن عقب‌ماندگی کشورشان، دست به‌کار انقلابی بزرگ برای نجات میهن خود شدند؛ انقلاب مشروطه!
بذرهای آن انقلاب هنگامی کاشته شد که به‌ویژه در میان ایرانیان مهاجر و جهانگرد، چهره‌هایی پیدا شدند که غرب را به‌خوبی و با ژرف‌بینی خاص خود نگریسته و در علل پیشرفت آنها و عقب‌ماندگی میهن خود به‌سختی کنکاش کرده بودند. کتاب‌ها و سفرنامه‌ها و حتی خاطرات شفاهی آنان، زمزمه‌های نوینی در جامعه قرون‌وسطایی ایران به‌وجود آورد که در اوج خود به خواست «قانون»، مشروط کردن قدرت شاه و لزوم وجود یک عدالت‌خانه بی‌طرف و حقیقتاً عادل و یک پارلمان راه برد و نهایتاً به خواسته مشارکت توده مردم در اداره جامعه خویش بالغ شد.
خواسته‌هایی که راه به انقلاب برد و انقلابی که با سد سدید صاحبان قدرت و... مواجه شد.

جنبش مشروطه و جنگ جهانی اول
توفان انقلاب مشروطه ایران در شرایطی درگرفت که توفانی هم از اروپا در راه بود؛ تندبادی که چند سال پس از اتمام اولین دور انقلاب مشروطه به ایران رسید، جنگ جهانی اول!
کشورهای رو به رشد اروپایی بر سر تقسیم جهان بین خود، کارشان به جنگ کشید، یک جنگ جهانی.
مردم ایران هنوز درگیر مبارزه با دیکتاتوری پادشاهان عقب‌مانده قاجار بودند که توفان جنگ جهانی اول هم وزیدن گرفت، ارتش‌های اشغالگر از ۳طرف به سوی ایران روانه شدند!

موانع موفقیت جنبش مشروطه
به این ترتیب ایرانیان در مبارزه برای پیشرفت با چند مانع روبه‌رو بودند:
استبداد سلطنتی که حاضر به کوتاه‌آمدن از دیکتاتوری نبود
استعمار خارجی که چشم به منابع و ثروتهای ایران دوخته بود
خائنان و ارتجاع داخلی که انقلاب و پیشرفت را مانع ادامه حیات انگلی خود می‌دیدند
بزرگترین هنر ایرانیان در جریان انقلاب مشروطه، تشکیل نیروهای آزادی‌بخشی بود که در مناطق مختلف ایران و به‌دست مردم و روشنفکران مترقی و مبارز همان منطقه به‌وجود آمد.
انجمن غیبی تبریز، جنبش جنگل، قیام کلنل پسیان، نهضت خیابانی و مقاومت ضداستعماری جنوب از مهمترین جریان‌های مردمی آن دوره بودند که موفق به تشکیل نهادهای اجتماعی و حتی نیروهای مسلح مردمی برای تحقق مطالبات انقلاب شدند.
در نبود یک حاکمیت مردمی و مستقل، ایرانیان با همان نیروهای آزادی‌بخش و گاه نیروهای محلی خود، به دفاع از سرزمین خویش برخاستند.

تحولات خارجی و تاثیر آن بر آخرین امواج جنبش مشروطه
جنگ جهانی اول در آخرین سال‌هایش با سقوط حکومت تزاری در روسیه، یکی از فعال‌ترین نیروهای خود را از دست داد. روسیه از جنگ کنار کشید.
گر چه با سقوط روسیه تزاری و خروج نیروهایش از ایران، انگلستان یکه‌تاز میدان سیاست در ایران شد. اما از طرف دیگر،‌ انقلاب سوسیالیستی در روسیه باعث شد بریتانیا برای حفاظت از مستعمرات خود، دست‌به‌کار کشیدن یک دیوار حایل بین بزرگترین مستعمره خود(هندوستان) و روسیه بلشویکی شود.
ایران و عثمانی(ترکیه بعدی) از اجزای آن دیوار بودند که بعدها و در یک پروسه چند ساله در پیمان سعدآباد تمامی نقشه‌های بریتانیا را به‌صورت یک توافقنامه، امضا کردند.
بریتانیا عجله داشت که در آستانه روبه‌رو شدن با وضعیت جدید منطقه، هر چه سریع‌تر جنبش‌های آزادیبخش مردم ایران را سرکوب کند تا خیالش از بابت روی کار آمدن نیروهای مستقل مردمی راحت شود و همزمان و به جای سرو کله زدن با سران متعدد در مناطق مختلف، با یک قدرت مرکزی مسلط که مهار آن در دست خودش باشد، کارهایش در ایران را پیش ببرد.

رضا شاه، کاندیدای استعمار
(یادآوری: در این نوشته، رضا را همه جا با مسامحه رضا شاه می‌خوانیم درست‌تر آن که وی را در هر مقطع از زندگی‌اش رضا خان، رضا ماگزیم، سردارسپه و... بنامیم)
انگلستان نفر خودش در ایران را به‌راحتی پیدا کرد؛ کسی که در قلع و قمع جنبش‌های آزادی‌بخش مردم ایران، امتحان موفقی پس داده بود:
هم به روی ستارخان، سردار بزرگ انقلاب مشروطه، آتش گشوده بود
هم با قوای ملیون و کلنل محمدتقی‌خان پسیان جنگیده بود
هم با رزمندگان مقاومت جنوب دشمنی داشت
هم دستش در خون خیابانی بود
و هم این‌که با میرزا کوچک‌خان بانی اولین جمهوری مردم ایران جنگیده بود
و از همه مهم‌تر این‌که در بحبوحه جنگ جهانی اول، خودش را به ارتش اشغالگر روس معرفی کرده بود و تحت‌امر ژنرال مهاجم روسی، نیکلای باراتف، به سرکوب ملیون ایران پرداخته بود.
چنین شخصی رضا خان بود!
رضا خان که بود؟

معرفی رضا شاه از زبان پسرش
پسر رضا خان، محمدرضا پهلوی بعدها در کتابش(پاسخ به تاریخ) در معرفی پدرش نکات روشنگری بیان کرد و حتی درباره روابط پدرش با انگلیس‌ها و ژنرال ادموند آیرون‌ساید، فرمانده کل نیروهای بریتانیا در ایران که رضاخان را روی کار آورد، خیلی روشن توضیح داد.
«شاه: در آستانه انقلاب مشروطه، ایران یکی از فقیرترین کشورهای جهان بود.
انگلیس‌ها می‌کوشیدند یک منطقه بی‌طرف میان روسیه و هندوستان نگاه دارند.
در سال ۱۹۰۷ پدرم فرمانده واحد کوچکی از تیپ قزاق ایران بود...
در آغاز جنگ ۱۹۱۴ او را رضا ماگزیم می‌خواندند.
پس از انقلاب اکتبر، پدرم... عزم تهران کرد... از ژنرال انگلیسی آیرون‌ساید نقل کرده‌اند:
«رضاخان تنها مردی است که می‌تواند ایران را نجات دهد».
یکی از یاران پدرم در این قیام، سیدضیاءالدین طباطبایی بود که به هواداری از انگلیس‌ها شهرت داشت».(‌کتاب پاسخ به تاریخ نوشته محمدرضا شاه ص ۲۱ به بعد)

این نکات تماماً نوشته‌های پسر رضا شاه یعنی محمدرضا پهلوی جانشین بعدی اوست! و نه حرف و ادعای دشمنان رضا شاه!‌
رضا خان همان‌طور که پسرش نوشته، ابتدا یک قزاق ساده بود که بعدها تا فرماندهی یک تیپ قزاق هم پیش رفت و بسیار هم مورد علاقه ژنرال فرمانده کل نیروهای استعمارگر انگلستان در ایران بود!
محمدرضا شاه درباره پدرش همچنین نوشته بود که او یک قزاق ساده بود که بعدها به فرماندهی نیروی قزاق هم رسید.

رضا شاه و نیروی قزاق در جنبش مشروطه
نیروی قزاق چه بود؟
نیروی قزاق چه نیرویی بود؟ از چه کسی فرمان می‌گرفت؟ و مسئولیت آن نیرو چه بود؟
جواب این سؤال را بهتر است از وزیر جنگ رضا شاه و از فرمانده نیروی زمینی محمدرضا شاه یعنی ارتشبد غلامعلی اویسی بشنویم که کتاب‌هایشان موثق‌ترین منابع مورد قبول «مدعی علیه»! است.
تیمسار سپهبد عبدالله امیراحمدی، وزیر جنگ رضا شاه، در کتاب «تاریخ شاهنشاهی اعلیحضرت رضا شاه پهلوی» ص ۲۵ در معرفی قزاق‌خانه یعنی همان نیرویی که رضاخان از ابتدای خدمت تا قبل از رسیدن به سلطنت عضو آن بود، این‌طور نوشته است:
«(قزاق‌خانه) تشکیلات غریبی بود... یکی از مهم‌ترین عوامل بدبختی ملت ایران بود که در تحت سرپرستی اجانب با تمام معنی بر علیه حقوق ملت تجهیز کرده و... یکی از وقایعی است که ملت ایران هیچ‌وقت آن را فراموش نمی‌نماید».

نیروی قزاق، دشمن جنبش مشروطه
کتاب «تاریخ ۵۰ساله نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران» چاپ ۲۵۳۵ با مقدمه ارتشبد غلامعلی اویسی، فرمانده وقت نیروی زمینی شاه نیز در معرفی نیروی قزاق(که رضا شاه از ابتدا تا انتهای خدمت قزاقی‌اش در آن خدمت می‌کرد و از آن دستمزد می‌گرفت و تمامی گوشت و پوست و استخوانش از آن بود) نکات مهم‌تری در معرفی این نیروی استعماری نوشته است:
کتاب «تاریخ ۵۰ساله نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران» (ص ۳۰ به بعد):
«سال۱۲۹۶ قمری با درخواست ناصرالدین شاه، قزاق‌های روسی برای تشکیل یک نیروی قزاق وارد تهران شدند... (این نیرو) گزارشات خود را... به ستاد قوای قزاق روسیه در قفقاز ارسال می‌داشت و از همان طریق نیز برای اداره قزاق‌خانه ایران دستور می‌گرفت!‌
...همین نیروی قزاق بود که در قیام مشروطیت ایران به اشاره دولت روسیه تزاری، ندای آزادی را در حلقوم هزاران آزادی‌خواه ایرانی خفه کرد و چه بسیار مردم شریف و بی‌دفاع را فقط به جرم میهن‌پرستی از دم تیغ گذراند... آموزش... آیین‌ها و فرامین (نیروی قزاق) به زبان روسی بود.
حکم نظامی کل ارتش ایران به‌وسیله ستاد قزاقخانه و توسط یک افسر روس امضا می‌شد! و بدون احتیاج به اظهارنظر و تأیید مقامات ایرانی، ابلاغ می‌گردید!‌

رضا شاه در جنگ با قهرمانان جنبش مشروطه
لازم به یادآوری است که رضا خان در موضع فرمانده یک واحد از نیروهای قزاق، با قوای ملیون و کلنل محمدتقی‌خان پسیان در همدان جنگیده بود!
رضاخان البته پس از شکست از کلنل، خود و نیروهای تحت‌امرش را به ژنرال روسی باراتف معرفی کرد و با کمک او دوباره به جنگ نیروهای آزادی‌بخش ایران رفت!
کتاب «رضاشاه از تولد تا سلطنت» چگونگی پیوستن رضا خان به ارتش اشغالگر روس را این چنین تصویر کرده است:


سندی از چگونگی پیوستن رضا خان به ارتش اشغالگر روسیه
 خوش‌خدمتی‌های رضا خان به استعمار باعث شد که به‌سرعت مهرش به دل استعمار بیفتد!
با انقلاب سوسیالیستی در روسیه، انگلستان سریعاً قوای قزاق را که بی‌صاحب شده بود، طی یک کودتای داخلی توسط رضا خان و چند افسر ضدانقلاب روسی، به خدمت خود درآورده آن را در راه اجرای مقاصد استعماری خود به‌کار گرفت.

رضاشاه و آیرون‌ساید
با این سابقه، آیرون‌ساید(فرمانده کل نیروهای انگلیسی در ایران) رضا را برای کودتا در تهران انتخاب،‌ توجیه و اعزام کرد. اون یک انتخاب حساب‌شده بود.
آیرون‌ساید در خاطراتش نوشته: «شخصاً عقیده دارم یک دیکتاتوری نظامی گرفتاری‌های ما را در ایران برطرف خواهد کرد و ما را قادر خواهد ساخت بی‌هیچ دردسری این کشور را ترک گوییم».(خاطرات سری آیرون‌ساید ـ به‌نقل از: سید ضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۱۹)
به گفته مصدق، رضا شاه خود نیز در جمعی گفته بود: آیرون‌ساید مرا آورده است!(کتاب سیاست موازنه منفی، جلد اول صفحه ۳۴ و گذشته چراغ راه آینده ص۵۶)
نتیجه کودتا را محمدتقی بهار در تاریخ احزاب سیاسی ایران تشریح کرده است:
«سرکردگان و طراحان کودتا بعد از ورود به مرکز، تمام رجال مشروطه و در واقع نخبه‌روشنفکران و طبقه تربیت‌شده مملکت را دستگیر ساختند».(بهار تاریخ احزاب سیاسی ایران ج ۱ ص ۸۵)
با آن کودتا، سید ضیاء نخست‌وزیر شد و رضا خان هم به مقام وزارت جنگ رسید.
از فردای سوم اسفند ۱۲۹۹ تا آبان ۱۳۰۴ رضا خان آخرین بقایای انقلاب مشروطه و بازمانده رهبران آن انقلاب را نابود کرد.

خیمه‌شب‌بازی رضا شاه در باغشاه
او در آبان ۱۳۰۲ به نخست‌وزیری رسید در حالی‌که همزمان وزیر جنگ هم بود و به این ترتیب با بسیج کردن نیروهای وزارت جنگ، موجی از تلگراف از شهرستانها روانه تهران کرد و بخشی از نظامیان تهران را هم در باغشاه متحصن کرده، یک حرکت تصنعی به‌راه‌ انداخت که در غیاب روزنامه‌های آزاد و مخالف، یکه‌تاز میدان شده و نهایتاً در مجلس شورای ملی(مجلس پنجم) خواهان خلع‌ید از خاندان قاجار که پادشاهش احمدشاه در تعطیلات فرنگ بود، شد.
تحصن جیره‌خواران رضا خان در مدرسه نظام در تهران – شربت‌خانه متحصنان
بخشی از آن تلگرام‌ها را سپهبد عبدالله امیراحمدی در کتاب موسوم به «شاهنشاهی اعلیحضرت رضا شاه پهلوی» گردآوری و منتشر کرده که اسم و امضای بسیاری از بزرگ‌مالکان و آخوندهای همان دوره را پای آنها می‌توان دید.
و به این ترتیب، کار خلع‌ید از قاجاریه و انتقال سلطنت به رضا خان، صورتی جدی به خودش گرفت.
برای تضمین استمرار آن بازی مبتذل، بساط دیگ پلو در باغشاه که حیات مدرسه نظام بود، ۲۴ساعته فراهم بود.

خیمه‌شب‌بازی اوباش رضا شاه در مجلس 
روز ۸آبان ۱۳۰۴ مجلس به تحصن اوباش حکومتی واکنش نشان داد و اعلام جلسه فوری کرد.
در همین اوضاع و احوال، عوامل رضا خان تلگراف‌هایی از شهرستانها به مجلس می‌فرستادند که ما ادارات دولتی را گرفته‌ایم و اکنون هم داریم مسلح می‌شویم که بیاییم تهران و مجلس را بگیریم و قاجاریه را خلع کرده و شاه را عوض کنیم!‌!





تلگرام‌های ساختگی اوباش رضا خان و تهدید مجلس
مشابه این تلگراف‌های ساختگی را دیگر یکانهای نظامی تحت‌امر رضا خان از سایر شهرستانها به مجلس فرستاده و فضاسازی می‌کردند که در کتاب امیراحمدی عکس و سند بسیاری از آنها هست.
در همین گیرودار،‌ رئیس مجلس(موتمن‌الملک) استعفا داد.

تلگرام‌های ساختگی اوباش رضا خان و تهدید مجلس

در قسمت پایانی این صحنه‌سازی‌ها، جمعی از وکلای دست‌آموز به «حوض‌خانه» مجلس رفته! و ماده واحده‌ای برای تغییر سلطنت تنظیم و امضا کردند و روز نهم آبان آن را به جلسه علنی مجلس دادند تا تصویب شود!

 تصویب ماده واحده در «حوض‌خانه» مجلس!

در جلسه علنی، آن طرح «حوض‌خانه»ای! مطرح شد. طرحی که امضا‌کنندگانش ۷۷نفر یعنی همان وکلایی بودند که رضا خان خود به مجلس آورده بود.(جالب آن‌که رضا خان در تمام دوران دیکتاتوری‌ به مجلس می‌گفت طویله!)

ماده واحده تغییر سلطنت با امضای نمایندگانی که رضا خان خود آنها را به مجلس آورده بود

سلطنت رضا شاه، پایان رسمی جنبش مشروطه
به‌استناد کتاب سپهبد امیراحمدی،‌ مجلس رسیدگی به ماده واحده را ۲ساعت به ظهر نهم آبان ۱۳۰۴ آغاز کرد.
با طرح آن ماده واحده مجلس به‌هم‌ریخت و اقلیت کوچک مجلس که مدرس و مصدق ارکان اصلی آن بودند، با آن مخالفت کردند.
جلسه با معاون مجلس سید محمد تدین برگزار می‌شد.
رئیس مجلس، حسین پیرنیا موتمن‌الملک، پیش‌تر استعفا داده بود.
دکتر مصدق نطق مفصلی در مخالفت با ماده واحده ایراد کرد که بسیاری مطالب آن، جنبه تاریخی پیدا کرد.
مصدق مخالفتش را اعلام نموده و جلسه را ترک کرد.
ضمن این‌که مجلس شورای ملی نمی‌توانست و قانوناً مجاز نبود ماده واحده‌ای تصویب کند که مواد قانون اساسی را نقض کند! البته این قبیل موانع برای رضا خان اساساً مطرح نبود!




بخشی از صورت‌جلسه مجلس نهم آبان ۱۳۰۴

نهایتا «ماده واحده» به «رای علنی» گذاشته شد که این‌ هم مخالف آیین‌نامه‌های مجلس بود چون با رأی علنی،‌ مخالفان آن مشخص می‌شدند و بسیاری نمی‌خواستند با رضا خان روی این قضیه بعداً درگیر بشوند!

تصویب ماده واحده

پس از رأی‌گیری و شمارش آرا، از ۸۵نفر حاضر در جلسه، ۸۰نفر رأی مثبت به خلع قاجاریه و سلطنت موقت رضا خان دادند.

رای‌گیری علنی، اقدام غیرقانونی

۲ساعت به غروب مانده روز نهم آبان ۱۳۰۴ فرمان حکومت از طرف مجلس شورای ملی به رضا خان تصویب شد و رضا خان قبول سرپرستی ملت ستمدیده را اعلام فرمود!‌(کتاب امیراحمدی ص ۲۷۳)
رضا خان، والاحضرت می‌شود!

و به این ترتیب، پس از نزدیک به ۲۰سال مبارزه و جنگ داخلی و خارجی و کشاکش‌های مختلف و در غیاب انقلابیون و میهن‌پرستانی هم‌چون ستارخان، باقرخان،‌ علی موسیو، میرزا کوچک‌خان، کلنل پسیان، خیابانی، مجاهدان تنگستان، میرزا محمدخان برازجانی و ناصر دیوان کازرونی و بسیاری دیگر، کسی زمام امور ایران را به‌دست گرفت که با تمامی این قهرمانان مشروطه یا جنگیده بود و یا دست در خون آنان داشت و در گرماگرم اشغال ایران توسط روسیه، به جای دفاع از میهن به دشمن پیوسته بود.
‌ تنها صدای مخالف در آن روز، صدای اقلیت مجلس بود و فریاد مدرس و مصدق.

دکتر مصدق و رضا شاه
دکتر محمد مصدق در همان مجلسی که ماده واحده را تنظیم کرده بود و پیش از تصویب آن طی نطق مفصل و مهمی، در برابر ظهور یک دیکتاتوری جدید در ایران ایستاد.
مصدق در آن جلسه توفانی به‌شدت تنها بود و به‌جز مدرس و دو سه نفر دیگر اساساً هم‌صدایی نداشت. برای همین حتی برای شروع سخنانش ناگزیر بود ابتدا قرآنش را از جیب درآورده و همه را به احترام آن دعوت به برخاستن کرده و بگوید:
«در ابتدای نمایندگی به این قرآن سوگند خوردم که به مملکت و ملت خیانت نکنم و الآن هم بر اساس همان سوگند خودم را ناچار می‌بینم برای حفظ مملکت، نظر خود را بگویم».
شدت ارعابی که رضا خان در آن روزها به‌کار می‌برد و حتی شخصاً در راهروی مجلس به مخالفانش حمله فیزیکی کرده بود، اساساً فضایی برای ابراز مخالفت باقی نگذاشته بود. در نتیجه باید این فضا را هم در نظر گرفت که دکتر مصدق در چنان هنگامه‌ای شروع به سخنرانی و مخالفت با سلطنت رضا خان کرد.

نطق دکتر مصدق در مخالفت با سلطنت رضا شاه
مصدق ضمنا اصرار داشت تأکید کند که مخالفتش با رضا خان به‌معنی حمایتش از قاجاریه نیست تا متهم به دفاع از یک سلسله عقب‌مانده و ارتجاعی نشود. او گفت:
«اولا راجع به سلاطین قاجار؛ بنده عرض می‌کنم که کاملاً از آنها مأیوس هستم زیرا آنها در این مملکت خدماتی نکرده‏‌اند که بنده بتوانم اینجا از آنها دفاع کنم و گمان هم نمی‌‏کنم که کسی منکر این باشد. همین سلطان احمدشاه قاجار بنده را در فارس گرفتار سه‌هزار‌و‌پانصد پلیس جنوب کرد و پس از آن که من استعفا دادم، بعد از ٢٧روز نوشت که به تصویب جناب رئیس‌الوزراء آقای سید ضیاء‌الدین استعفای شما را قبول کردم و فوری به طرف تهران حرکت کنید. مقصودش این بود که من بیایم به تهران و مرا آقای سید ضیاءالدین بگیرد حبس کند. بنده مدافع این‌طور اشخاص نیستم».
مصدق پس از اعلام نظرش نسبت به خاندان قاجار، در مورد رضا خان هم نکاتی را گفت که نشان می‌داد چقدر دست‌بسته است!
مصدق:‌ «اما نسبت به آقای رضا خان پهلوی... خودشان می‌‏دانند که در هر موقع آنچه به ایشان عرض کردم در خیر ایشان و صلاح مملکت بوده و خودشان هم تصدیق عرایض بنده را فرموده‏‌اند، نه این‌که در حضور من فرموده باشند بلکه اشخاصی که با ایشان خیلی مربوط بوده‏‌اند به آنها فرموده‌‏اند. ایشان یک مقامی دارند که از من و امثال من هیچ ملاحظه ندارند... این هم راجع به آقای رئیس‌الوزراء».

مصدق در دفاع از جنبش مشروطه 
مصدق پس از این مقدمات، به‌سرعت رفت روی اصل مطلب و توضیح این‌ نکته‌ که: «مسئول اجرایی مملکت» یعنی نخست‌وزیر را در موضع پادشاه نشاندن، یا به عبارت دیگر، دادن مسئولیت اجرایی مملکت مشروطه به پادشاه که طبق قانون مشروطه اساساً اختیارات اجرایی ندارد، خلاف قانون مشروطه است و این بازگشت به دوران قبل از انقلاب مشروطه است که کلی خون برای عبور از آن، از مردم ایران به زمین ریخته است».
مصدق:
«خوب آقای رئیس‌الوزراء سلطان می‌شوند و مقام سلطنت را اشغال می‌‏کنند. آیا امروز در قرن بیستم هیچ‌کس ‌تواند بگوید یک مملکتی که مشروطه است پادشاهش هم مسئول است؟ اگر ما این حرف را بزنیم آقایان همه تحصیل‌کرده و درس‌خوانده و دارای دیپلم هستند. ایشان پادشاه مملکت می‌‏شوند آن هم پادشاه مسئول. هیچ‌کس هم‌چو حرفی نمی‏‌تواند بزند و اگر سیر قهقرایی بکنیم و بگوییم پادشاه است رئیس‌الوزرا و حاکم بر همه چیز است، این ارتجاع و استبداد صرف است.
ما می‌گوییم که سلاطین قاجار بد بوده‌‏اند، مخالف آزادی بوده‌‏اند، مرتجع بوده‌‏اند، خوب حالا آقای رئیس‌الوزراء پادشاه شد. اگر مسئول شد که ما سیر قهقرایی می‌‏کنیم. امروز مملکت ما بعد از بیست سال و این همه خونریزی‏‌ها می‏‌خواهد سیر قهقرایی بکند و مثل زنگبار بشود؟! که گمان نمی‌‏کنم در زنگبار هم این‌طور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد»!
دکتر مصدق در شرایطی به دوران مشروطه و مبارزات آن اشاره می‌کرد که همه شنوندگانش به‌خوبی می‌دانستند غرض از تمامی خون‌هایی که ریخته شد، خون ستارخان و سردار جنگل و کلنل و خیابانی و امثال آن و بیشمار ایرانیانی است که به هر حال رضا خان خودش دستی در قتل و کشتار آنها داشته است!‌
امروزه و پس از گذشت نزدیک به ۱۰۰سال از آن روزگار، شاید برخی‌ها ندانند همین رضا خان بود که در محاصره تبریز به جبهه ستارخان با مسلسل ماگزیمش شلیک می‌کرد یا کلنل خونش به گردن همین رضا خان است، همان‌طور که خون میرزا کوچک‌خان هم به گردن رضاخان است. یعنی باید در نظر گرفت سخنان مصدق در آن روز را باید در چنین دستگاهی شنید.
مصدق:
«در مملکت مشروطه رئیس‌الوزراء مهم است نه پادشاه. پادشاه فقط می‌‏تواند به‌واسطه رأی عدم اعتماد مجلس یک رئیس‌الوزرایی را بفرستد که در خانه‏‌اش بنشیند. یا به‌واسطه تمایل مجلس یک رئیس‌الوزرایی را به‌کار بگمارد. خوب اگر ما قائل شویم که آقای رئیس‌الوزراء پادشاه بشوند آن وقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند و همین آثاری که امروز از ایشان ترشح می‌کند در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد، شاه هستند، رئیس‌الوزراء هستند، فرمانده کل قوا هستند.
بنده اگر سرم را ببرند تکه‌تکه‌‏ام بکنند و آقا سید یعقوب هزار فحش به من بدهد زیر بار این حرف‌ها نمی‌روم. بعد از بیست سال خونریزی، آقای سید یعقوب شما مشروطه‌خواه بودید، آزادی‌خواه بودید، بنده خودم در این مملکت شما را دیدم که بالای منبر می‏‌رفتید و مردم را دعوت به آزادی می‌کردید؛ حالا عقیده شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد، هم رئیس‌الوزراء باشد، هم حاکم! اگر این‌طور باشد که ارتجاع صرف است، استبداد صرف است. پس چرا خون شهدای راه آزادی را بی‌خود ریختید؟ چرا مردم را به کشتن دادید»؟
مصدق با تمام دست‌بستگی‌هایی که داشت اما حق نمایندگان مزدور رضا خان را هم کف دستشان گذاشت و در این مورد، دیگر مراعات هیچ‌کس را نکرد و آنها را با ناراحتی مورد خطاب قرار داد و گفت اگر می‌خواستید دیکتاتوری دایر کنید پس چرا به دروغ گفتید مشروطه‌خواه هستید!؟
مصدق:
«می‌خواستید از روز اول بیایید بگویید که ما دروغ گفتیم، مشروطه نمی‏‌خواستیم، یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود. اگر مقصود این بوده، بنده هم نوکر شما و مطیع شما هستم، ولی چرا بیست سال زحمت کشیدیم؟ و اگر مقصود این بود که ما خودمان را در عضو ملل دنیا و دول متمدنه آورده، بگوییم از آن استبداد و ارتجاع گذشتیم، ما قانون اساسی داریم، ما مشروطه داریم، ما شاه داریم، ما رئیس‌الوزراء داریم، ما شاه غیرمسئول داریم که به موجب اصل ۴۵ قانون اساسی از تمام مسئولیت‏‌ها مبراست و فقط وظیفه‌اش این است که هر وقت مجلس رأی عدم اعتماد خودش را به موجب اصل ۶٧ قانون اساسی به یک رئیس دولت یا یک وزیری اظهار کرد آن وزیر می‏‌رود توی خانه‌‏اش می‌نشیند. آن‌وقت مجدداً اکثریت مجلس یک دولتی را سر کار می‏‌آورد. خوب اگر شما می‏‌خواهید که رئیس‌الوزراء شاه بشود با مسئولیت، این ارتجاع است و در دنیا هیچ سابقه ندارد که در مملکت مشروطه پادشاه مسئول باشد و اگر شاه بشوند بدون مسئولیت، این خیانت به مملکت است».
مصدق البته روی غیرقانونی بودن آن جلسه مجلس هم دست گذاشت و روی این نکته هم تذکر داد؛ مجلسی که رئیسش همین روزهای اخیر استعفا داده و قانوناً هم مجاز به دست‌بردن در قانون اساسی نیست، اجازه تغییر سلطنت ندارد.
مصدق:
«در صورتی‌که مجلس رئیس نداشته باشد و یک وکلای بدون فکری، فکر نکرده بیایند اینجا رأی بدهند که ما می‌خواهیم قانون اساسی را تغییر بدهیم، قانون اساسی یک چیزی نیست که یک کسی از توی خانه‌‏اش بیاید و بگوید می‌‏خواهم قانون اساسی را تغییر بدهم».

خروج دکتر مصدق از مجلس 
و به این ترتیب، دکتر مصدق تمام حرف‌هایی را که باید برای ثبت در تاریخ می‌زد، از تریبون همان مجلس زد و بعد هم بلافاصله از مجلس بیرون رفت تا در تغییر غیرقانونی قانون اساسی شرکت نداشته باشد!
مصدق آن‌روز در واقع روی ۲نکته اساسی دست گذاشت:
یکی این‌که رضا خان با اختیارات نخست‌وزیر، یعنی بالاترین مقام اجرایی مملکت، نمی‌تواند پادشاه شود! یعنی اگر شاه بشود، دیگر اجازه دخالت در امور اجرایی را ندارد که این البته چیزی نبود که رضا خان به آن تن بدهد!
دیگر این‌که اساساً تصویب تغییر سلطنت، خارج از اختیارات مجلس شوراست و کاری است که در محدوده صلاحیت مجلس مؤسسان است!

حرکت غیرقانونی رضا شاه 
تلاش رضا خان برای تصویب سلطنت خودش در مجلس شورای ملی آن‌چنان غیرقانونی بود که وقتی دولت رضا خان داستان تغییر سلطنت و حکومت موقت خود را به سفارت‌خانه‌های خارجی اطلاع داد، همگی، تصمیم‌گیری در مورد شناسایی حکومت جدید را مشروط به تصمیم مجلس مؤسسان کردند.
حتی انگلستان که خود سلسله‌جنبان ماجرای تغییر سلطنت بود، در ابتدای امر برای عادی نشان‌دادن ماجرا، در جواب وزارت‌خارجه رضا شاه نوشت نامه شما مبنی بر تغییر سلطنت را به انگلستان فرستادیم هر وقت جواب آمد، به شما اطلاع می‌دهیم!
مشابه این جواب را سفارتهای شوروی، ایتالیا، آلمان، بلژیک، مصر، لهستان، ترکیه و فرانسه هم به‌صورت یکسان دادند اما سفارت انگلستان روز ۱۲آبان ۱۳۰۴ در یک نامه جداگانه جوابی برای رضا خان فرستاد که اطلاع از آن اهمیت دارد.
انگلیس‌ها گفتند: ما حکومت موقت را به‌شرطی به‌رسمیت می‌شناسیم که تمامی تعهدات دولت قبلی یعنی قاجاریه را با ما رعایت کنید! سپهبد عبدالله امیراحمدی، کارگزار حلقه‌به‌گوش رضاخان و وزیر جنگ او، در همان کتابش سند این مطلب را نیز کلیشه کرده است که اطلاع از آن برای نسل جوان ضروری است
انگلستان سلطنت رضا شاه را به شرط ادامه امتیازات استعماری سابق به‌رسمیت شناخت!

موافقت انگلستان با حرکت غیرقانونی رضا شاه
به این ترتیب، انگلستان به رضا خان حالی کرد که برای بریتانیا تنها چیزی که اهمیت دارد، استمرار همان قراردادهای استعماری است و بس! کاری که اساساً رضا خان برای تضمین دوام آن در شرایط جدید، روی کار آمده است. چیزی که البته رضا خان به‌سرعت قبول کرد.
همین رضا خانی که جلوی انگلستان جز تمکین کاری نمی‌کند اما به مردم ایران که می‌رسد، در عین عوام‌فریبی، از ابراز قلدری کوتاه نمی‌آید.
رضا خان پس از تصویب ماده واحده طی اطلاعیه‌یی به مردم گفت من ۲وظیفه دارم:
اول اجرای عملی احکام شرع مبین اسلام!
دوم رفاه حال عامه!
اما همزمان و در همان اطلاعیه‌، بلافاصله تا خاتمه انتخابات مؤسسان، در تمام مملکت حکومت نظامی اعلام کرد!
نظامنامه مجلس مؤسسان را هم خود رضا خان تنظیم و امضا و ابلاغ کرد! تا از همان ابتدا، ملت را به دیکتاتوری عادت دهد.

آخوند کاشانی هواخوه سینه‌چاک رضا شاه، در موسسان تقلبی!

رضا شاه و مؤسسان دست‌ساز، بر ضد جنبش مشروطه 
روز ۵آذر ۱۳۰۴ شمارش آرای مؤسسان تمام شد و نمایندگان مجلس مؤسسان، روز ۶آذر معرفی شدند. آخوند سیدابوالقاسم کاشانی هم از تهران در شمار به‌اصطلاح نمایندگانی بود که باید «موهبت الهی سلطنت!» را به رضا خان تفویض می‌کردند.
روز ۱۵آذر رضا خان مجلس را افتتاح کرد.
روز ۲۲آذر اصل ۳۶ قانون اساسی تغییر یافت و سایز رضا خان دوخته شد و به او تقدیم گردید!
آخوندهای سرشناس وقت اولین صنفی بودند که به او تبریک گفتند:
بسیاری آخوندهای صاحب‌نام آن روزگار از نجف و غیر نجف تلگراف تبریک برای او فرستادند.
روز سوم اردیبهشت ۱۳۰۵ تاجگذاری انجام شد و به این ترتیب، تمامی آنچه که با انقلاب مشروطه و امضای فرمان مشروطیت در سال ۱۲۸۵ آغاز شده بود، درست ۲۰سال بعد با جشن تاجگذاری رضا شاه، به یک دیکتاتوری دیگر ختم شد در حالی‌که بسیاری سرداران و مجاهدان انقلاب مشروطه به دست رضا خان در خاک خفته بودند.

پایان رضا شاه 
دیکتاتوری رضا شاه البته ۱۵سال بعد به‌سادگی تمام توسط همان کسانی که او را آورده بودند، به پایان رسید.
سفارت انگلستان در تهران با یک تلگراف ۳خطی، او را عزل و از مملکت اخراج کرد!
تلگراف سفارت انگلستان به رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰ پس از اشغال ایران توسط متفقین:
«ممکن است اعلیحضرت لطفاً از سلطنت کناره‌گیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راه‌حل دیگری وجود دارد».
به این ترتیب رضا خان که پس از کشتار نامدارترین سرداران مشروطه و قلع و قمع مهم‌ترین نیروهای آزادی‌بخش مردم ایران، به زعامت یک ایران متمرکز رسانده شد، همان‌طور که بنا بر اراده استعمار آمده بود، باز هم با اراده استعمار از ایران رفت، آن‌چنان که گویی اصلاً در اینجا نبوده است!
او آن‌چنان سرسپرده انگلستان بود که «سر کلارمونت اسکراین»، مأمور تبعید وی از ایران، در کتاب خود به اسم «شترها باید بروند» بعدها نوشت: «رضا شاه هنگام رفتن به تبعیدگاه گفت:
«شما می‌گویید که به ایران به‌عنوان یک کانال ارتباطی جهت حمل تجهیزات جنگی به شوروی احتیاج داشتید، به جای عملیات اگر مرا مطلع می‌ساختید من می‌توانستم تمام راه‌آهن سراسری ایران را در اختیارتان بگذارم»!‌

رضا شاه، برآیند استعمار و استبداد و ارتجاع 
رضا خان نمونه‌‌یی سمبلیک از دیکتاتورهایی است که حضورشان در صحنه سیاست و هرم قدرت، برآیند اشتراک منافع استعمار و ارتجاع مذهبی است.
رضا خان با حمایت مستقیم ژنرال ادموند آیرون‌ساید، فرمانده کل نیروهای بریتانیا در ایران، کودتای ۱۲۹۹ را انجام داده بود و در کودتای ۱۳۰۴ نیز ضمن داشتن حمایت بریتانیا از حمایت آخوندهایی مانند سید ابوالقاسم کاشانی و بسیاری مراجع دیگر هم برخوردار بود. بی‌سبب نبود که در زمان او برای اولین بار تأمین بودجه دولتی برای مدارس آخوندی برقرار شد!
او با چنین وابستگی‌های دوسویه‌ای، تا آخرین روز حکومتش، با دیکتاتوری مطلقه سلطنت کرد اما همین پادشاه «قدرقدرت قوی‌شوکت» در عرض چند ساعت با اولین اشاره انگلیسی‌ها از «تخت به زیر کشیده شد» و به خارج از ایران پرتاب گردید!

رضا شاه و قرارداد دارسی 
پس از شهریور ۱۳۲۰ و اخراج رضاشاه، دکتر مصدق به‌مناسبت‌های مختلف، نکاتی را درباره سیاستهای ضدملی رضا شاه گفت که از نظر تاریخی گواهی‌های باارزشی به‌حساب می‌آیند.
یکی از آن نکات، بحثی بود که دکتر مصدق درباره تمدید خائنانه قرارداد «دارسی» توسط رضا شاه در مجلس چهاردهم کرد.
خیانتی که رضا شاه در تمدید آن قرارداد استعماری به مردم ایران کرد و ضرر و زیان مالی ناشی از آن، شگفت‌انگیز است. دکتر محمد مصدق در نطق ۷آبان سال ۱۳۲۳ در مجلس چهاردهم درباره یکی از خیانت‌های رضا شاه نکات مهمی را رو کرد و گفت:
مصدق: 
«"اگر امتیاز دارسی تمدید نشده بود در سال ۱۹۶۱ به بعد دولت نه تنها به صدی ۱۶ عایدات حق داشت بلکه صدی صد عایدات حق دولت بود... بنابراین صدی ۸۴ از عایدات که در ۱۹۶۱ حق دولت می‌شود، بر طبق قرارداد جدید کمپانی آن را تا ۳۲سال دیگر می‌برد. ۱۲۶میلیون لیره انگلیسی از قرار ۱۲۸ریال، ۱۲۸/۱۶۰/۰۰۰/۰۰۰ریال می‌شود و تاریخ عالم نشان نمی‌دهد که یکی از افراد مملکت به وطن خود در یک معامله ۱۶بیلیون و ۱۲۸هزار ریال ضرر زده باشد. و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند! از تمدید مدت نه تنها دولت از این مبلغ محیرالعقول محروم شد بلکه ۲۰هزار سهمی که از سهام شرکت دارد بعد از سال ۱۹۶۱ بلاتکلیف و معلوم نیست که دولت انگلیس که قدرت خود را برای تمدید مدت به‌کار برده حاضر شود که از ۱۹۶۱ به بعد باز صاحبان سهام صدی ۸۴ از منافع شرکت را ببرند..." آن روزی که سیاست یک‌طرفی بود ۳۲سال امتیاز نفت جنوب تمدید شد و از روی حداقلی که خود کمپانی برای عایدات دولت معین نمود متجاوز از ۱۶بلیون ریال از کیسه ملت رفت و نسل‌های آتیه را از چنین عایدات هنگفتی محروم کرد. نسل‌های آتیه هر قدر نفرین کنند کم کرده‌اند».(منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده)

رضا شاه مجری طرح‌های استراتژیک انگلستان 
تمدید خائنانه قرارداد دارسی، واگذاری مستقیم ثروت ملی ایران به انگلیسی‌ها بود. اما حتی پول آن بخشی از نفت هم که عاید ایران می‌شد، آن‌هم در واقع هزینه نیازهای استراتژیک انگلستان در ایران می‌شد! یک مورد آن را دکتر مصدق در مجلس چهاردهم افشا کرد.
مصدق:
«هر گاه به محاسبه عواید نفت جنوب رجوع کنند معلوم خواهد شد که عواید مزبور منحصراً در راه سیاسی خرج شده است. عواید مزبور به مصرف راه‌آهن که به تمام معنی استراتژیک و برای ما سرتاپا ضرر است رسید که قبل از احداث آن بارها نظریات خود را در مجلس شورای ملی گفتم و روزگار هم گفته‌های مرا تأیید کرد و هم‌چنین به مصرف خرید اسلحه و مهماتی که ایران به آن احتیاج نداشت رسید، زیرا ما با دول مجاور خیال جنگ نداشتیم که محتاج به آن‌قدر مهمات شویم و اگر آن مهمات برای ما بود پس چه شد که در شهریور ۱۳۲۰ از دست ما رفت».(بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳)
لرد کرزن(Lord Curzon) وزیرخارجه بریتانیا در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم و بانی قرارداد استعماری ۱۹۱۹ در کتاب معروفش به اسم «ایران و قضیه ایران» در مورد راه‌آهن ایران نکته‌یی نوشته که روشن می‌کند حقیقت ایجاد راه‌آهن سراسری ایران در زمان رضا شاه چه بوده است.
لرد کرزن در مورد نیاز بریتانیا به راه‌آهن در ایران در همان زمان نوشته است: 
«از سال‌های ۱۸۷۰ میلادی به بعد دولت انگلیس در فکر گسترش خط راه‌آهن در ایرن بوده است و طبق محاسبات، حداقل هزینه آن بالغ بر ۶میلیون لیره می‌شد و حداکثر به ۱۰میلیون لیره می‌رسیده است».
از سوی دیگر دکتر مصدق که از مخالفان جدی طرح راه‌آهن شمالی‌جنوبی بود، در خاطرات خود نوشته است:
«گفتم هر کس به این لایحه(احداث راه‌آهن) رأی بدهد خیانتی است که به وطن خود نموده است (این حرفم) شاه فقید (یعنی رضا شاه)‌ را عصبانی کرد... در بادی امر نظریاتم این بود: راه‌آهنی که ترانزیت بین‌المللی ندارد، نه فقط در ایران بلکه در بسیاری ممالک دیگر که عده ساکنان آن کم است مفید نیست».(خاطرات و تالمات مصدق انتشارات علمی تهران ۱۳۶۵ ص ۳۵۰ و ۳۵۱) 
مصدق در مجلس ششم و در زمان حاکمیت رضا شاه نیز در این مورد به‌روشنی جنبه خیانت‌کارانه طرح راه‌آهن را یادآور شده و گفته بود:
«اگر راه‌آهن ما یک فایده ببرد، از ترانزیت مال‌التجاره اروپا به آسیا خواهد بود و این خطی که امروز اجازه داده می‌شود، کاملاً برخلاف مصالح مملکت است».(گذشته چراغ راه‌ آینده ص ۲۶)
با تمام این اوصاف، رضا شاه راه‌آهن ایران را نه بر اساس منافع ملی ایران و نیازهای مردم ایران، بلکه طبق خواسته بریتانیا و البته با پول مردم فقیر ایران احداث کرد و مطلقاً هم نه به حرف مصدق و امثال مصدق گوش کرد و نه به منافع مردم ایران فکر کرد. ضمن این‌که حتی یک کارخانه مادر از جنس صنایع سنگین در ایران وارد نکرد.

دکتر مصدق ضد سید ضیاء مهره استعمار و همکار رضا شاه 
محمدرضا شاه در واقع ادامه‌دهنده همان سیاست استعماری پدرش بود و به واسطه ارتباطات سنتی خانوداه‌اش با بریتانیا، به شرکای سابق پدرش از قبیل سید ضیاء مهره بدنام استعمار علاقه زیادی داشت به شکلی که حتی در آخرین کتابش «پاسخ به تاریخ» هم از مایه گذاشتن برای سید ضیا کوتاهی نکرده، مصدق هم البته پیوسته مخالف این قبیل مهره‌های استعماری بود.
به همین علت هم هنگامی که شاه در سال ۱۳۲۲ تلاش کرد سید ضیا را وارد مجلس کند، یکی از جدی‌ترین مخالفان اعتبارنامه سید ضیاء، دکتر مصدق بود. مصدق سابقه کودتای استعماری ۱۲۹۹ سید ضیا و رضا خان را مطرح کرد و تلاش سید ضیا برای تحریف وقایع آن کودتا را خنثی کرد. مصدق در مخالفت با اعتبارنامه سید ضیا گفت:
«من می‌خواهم در راه وطن شربت شهادت را بچشم من می‌خواهم در راه وطن بمیرم من می‌خواهم در قبرستان شهدای آزادی دفن بشوم، من تا آخر عمر برای دفاع از وطن حاضر می‌باشم. در روزنامه رعد امروز دیدم که اقدامات آقای سید ضیاءالدین طباطبایی را به مدرک فرمان شاه قرار داده بودند که چون احمدشاه فرمانی به ایشان دادند ایشان هم اقداماتی نموده‌اند خواستم عرض کنم که کودتا در شب سوم حوت شد و فرمان شاه در ششم حوت بولایات مخابره شد پس فرمان شاه بعد از کودتا بوده و در نتیجه کودتا بوده. اگر فرمان شاه در اثر کودتا نبود چطور مدیر روزنامه رعد رئیس‌الوزراء می‌شد دیگر آدم باسابقه و یا قبول عامه‌ای نبود که ایشان بیایند و رئیس‌الوزراء بشوند! در آن فرمان به ایشان مأموریت انجام ریاست وزرایی دادند کدام سابقه معین می‌کرد که رئیس‌الوزراء مردم را حبس بکند مردم را گرفتار بکند نیک و بد را با هم بسوزاند. آقا یک روزنامه‌نویس بودند و فرمانده قوا نبودند، با چه وسیله قشونی که در تحت سرپرستی کلنل ایمانس انگلیسی بوده در تحت اختیار آوردند. اگر قشونی که در تحت اختیار داشتند به امر آقا بوده که آقا قرارداد را ملغی فرمودند وقتی که تلگراف آقا به شیراز رسید قنسول انگلیس گفت که مرده گربه را کسی چوب نمی‌زند، قرارداد مرده بود محتاج به موت نبود، قرارداد را کی بسته بود؟وثوق‌الدوله و سرپرستی کاکس که نظر استعمار داشت...(بخشی از نطق مصدق در مجلس چهاردهم ۱۶اسفند ۱۳۲۲ مخالفت با اعتبارنامه سید ضیاء)
در حاشیه بی‌مناسبت نیست یادآوری شود که خلیل طهماسبی، از عناصر باند نواب صفوی، روایت کرده عبدالحسین واحدی ضارب دکتر حسین فاطمی مبلغ ۷– ۸هزار تومان از سید ضیاء برای ترور قهرمان نهضت ملی ایران دکتر فاطمی گرفته بوده! این را ابراهیم یزدی در کتاب خاطراتش نوشته که نماد دیگری از وحدت نظر و عمل شاه و شیخ با عناصر ملی و انقلابی است.
مصدق در همان مجلس چهاردهم روی فساد مالی سید ضیا هم دست گذاشت و او را افشا کرد. همین‌طور به تقلبی بودن نمایندگی او هم اشاره کرد و گفت:
مصدق: «...آقا بفرمایند در این ۲۲سال با چه سرمایه تحصیل علوم کردند و با چه سرمایه املاکی جمع‌آوری کردند؟ اهالی یزد که کاغذ و تلگراف تا آنجا چند روز لااقل می‌رسد از ورود آقا چطور مستحضر شدند؟ و آقا را که بعد از ۲۲سال نسیاً منسیاً بوده از روی چه نظر انتخاب نمودند؟
فقط یزدی بودن که برای مدرک انتخاب کافی نیست! من اهل آشتیان هستم و از آشتیان یک رأی هم ندارم. از خواص آقا شنیده شد که ۲میلیون تومان اهالی یزد برای تشکیلات حزبی آقا داده‌اند یزدی‌ها این تمول را از کجا آورده‌اند؟و این سخاوت محیرالعقول را برای چه به‌خرج داده‌اند!؟ ما زیر بار این حرف نمی‌رویم ملت ایران بیدار است، ملت ایران با این حرف‌ها فریب نمی‌خورد»!(بخشی از نطق مصدق در مجلس چهاردهم ۱۶اسفند ۱۳۲۲ مخالفت با اعتبارنامه سید ضیاء)

دکتر مصدق در زندان رضا شاه 
به‌خاطر همین فاش‌گویی‌ها البته مصدق در همان زمان رضا شاه سر و کارش به زندان هم افتاد و مدتی را هم در زندان زندگی کرد! کما این‌که در زمان پسر رضا شاه هم یعنی محمدرضا شاه بخشی از عمرش را در تبعید احمدآباد به‌سر برد. مصدق درباره زندان و تبعید خودش در زمان رضا شاه در همان مجلس چهاردهم گفت:
مصدق: «در پنجم تیرماه ۱۳۱۹ بدون جهت و دلیل مرا چند روز در زندان موقت تهران محبوس و از آنجا به زندان بیرجند انتقالم دادند در عرض راه و در زندان ۲مرتبه اقدام به خودکشی نمودم و پس از ۶ماه تحمل سختی و مشقت از آنجا مرا به احمدآباد آوردند و تحت نظر مأمور شهربانی بودم تا شهریور ۱۳۲۰ که تمام مقصرین سیاسی خلاص شدند حکم آزادی من هم رسید».

بخشی از نطق مصدق در مجلس چهاردهم 
مصدق همچنین روی فساد مالی دربار آن پدر و پسر هم دست می‌گذاشت و چه در دوره رضا شاه و چه در دوره محمدرضا شاه، به رضا شاه و محمدرضا شاه هر دو انتقاد می‌کرد. یکی از این موارد را در مجلس چهاردهم مطرح کرد و ضمن اعلام منبع درآمد خودش گفت...
مصدق: «زندگی من از خانه‌یی که به روابط فرهنگی شوروی اجاره داده‌ام و چند مستقل دیگر اداره می‌شود. من آنچه که تصور می‌نمودم که از زندگی متوسط اضافه دارم سال‌هاست وقف بیمارستان نموده‌ام و آنجا را مجاناً و بلاعوض اداره می‌کنم. من از زندگی متوسط تجاوز ننموده و از تجمل بیزارم و به چیزهایی که زائد از مایحتاج زندگی است عادت ندارم».(بخشی از نطق مصدق در سیاست موازنه منفی در مجلس چهاردهم ج ۱ ص ۲۳۰) 
مصدق سپس با اشاره به اشرافیت فرعونی شاه خیلی روشن و صریح آنچه را که حضورا به محمدرضا شاه گفته بود، در مجلس علناً تکرار کرد و گفت:
مصدق: «عرض شد موقع آمدن به حضور(شاه) چشمم به سردر سنگی (کاخ) افتاد. (گفتم) این بنای باعظمت را اعلیحضرت برای چه می‌خواهند! گفتند «در»ِ خانه من است مگر من خانه نمی‌خواهم!؟ عرض کردم خانه حقیقی شاه قلب ملت است اگر آن را دارند احتیاجی به این‌ها ندارند.
فرمودند دیگر بگویید. عرض شد از بستن طاق نصرت در ولایات و آوردن مردم با لباسهای عاریه به استقبال شاه مقصود چی است»؟(بخشی از نطق مصدق در مجلس چهاردهم  ۷آذر ۱۳۲۳)

فساد مالی رضا شاه 
یکی از جدی‌ترین نکاتی که البته پیرامون فساد مالی رضا شاه مطرح شد اما تنها پس از اخراج او از ایران امکان علنی کردنش پیدا شد، میزان ثروت رضا شاه بود که پیش از سلطنت هیچ ثروتی نداشت اما هنگام خروج اجباری از ایران، در شمار ثروتمندترین‌های جهان بود.
گر چه که در مورد میزان دارایی‌های رضا شاه اعداد و ارقام مختلفی مطرح شده اما نکته قابل‌توجه آن است که تمام آن عدد و رقم‌های متفاوت، یک وجه مشترک داشتند و آن، نجومی بودنشان بود!‌ به‌شهادت اسناد، ثروت رضا شاه واقعاً نجومی بود.
حسین مکی در تاریخ ۲۰ساله ج ۶ ص ۱۳۵ درباره میزان ثروت رضا شاه نوشته است: «رضا خان پس از نشستن به تخت سلطنت، حدود ۴۴هزار سند از دست مردم گرفت و املاک و زمین‌های روستاییان گیلان و مازندران، تنکابن و نور و بسیاری جاهای دیگر را مالک شد».
حسین مکی در همان کتاب، جلد ۸ صفحه ۹۱ از وزیر دارایی وقت، دکتر سجادی نقل کرده است که: «رضا شاه هنگام ترک ایران، ۶۸میلیون تومان در حساب شخصی خود در بانک ملی داشت».
لازم به یادآوری است که ۶۸میلیون تومان نزدیک به ۲برابر بودجه کشوری ایران در همان سال‌ها است اما منوچهر فرمانفرماییان، سفیر شاه در ونزوئلا، از قول عبدالحسین هژیر، نخست‌وزیر دهه ۳۰ شاه، عدد و رقم‌های دیگری نقل کرده که شگفت‌انگیز است. وی گفته: «هژیر در اوایل دهه ۲۰ برای بازپس‌گیری دارایی رضا شاه(که مبلغی بالغ بر ۲۰ تا ۳۰میلیون پوند بوده و دولت انگلیس تا پس از جنگ آن را توقیف کرده بود) سفری به انگلستان داشته‌ است».
این مطلب را پژوهشگر مسایل ایران «استفانی کرونین» در کتابش به اسم «رضا شاه و شکل‌گیری ایران نوین» مفصل توضیح داده ولی به هر حال، میزان دقیق ثروت رضا شاه هرگز مشخص نشد.

رضا شاه، ژنرال نیکلای باراتف و جنبش مشروطه 
اما ورای هر بحث مالی‌ای، طبعاً اسناد درباره آنچه که رضا شاه نسبت به انقلاب مشروطه کرد و به‌ویژه کشتاری که از سران انقلاب مشروطه به‌عمل آورد، سیاه‌ترین و ننگین‌ترین بخش کتاب زندگی اوست.
اما وقتی که رضا خان در جریان اشغال ایران به‌دست روس‌ها در جنگ جهانی اول، به جای قرار گرفتن در صف مدافعان ایران، به ارتش اشغالگر و فرمانده آن یعنی به ژنرال نیکلای باراتف فرمانده ارتش مهاجم روس در قزوین پیوست، کاری کرد که تا ابد نام خود را در سیاه‌ترین صفحه تاریخ ثبت کرد. آن هم در هنگامه‌ای که ملیون و میهن‌پرستان و انقلابیون ایرانی با ابتدایی‌ترین سلاح‌ها در برابر ارتشهای مهاجم روس و انگلیس در شمال و جنوب کشور درگیر بودند:
میرزا کوچک‌خان راه مستقیم باراتف از انزلی به تهران را سد کرد و او را ناگزیر از حرکت در محور انزلی قزوین کرد. قوای ملیون به فرماندهی کلنل محمدتقی‌خان پسیان در همدان راه را بر ارتش مهاجم بست اما رضا خان قزاق مزدور روسیه، در اولین گام به نبرد با کلنل پسیان برخاست و پس از شکست خفت‌بار از او به سوی قزوین رفت و خود را با تتمه نیروهایش به باراتف معرفی کرد و به زیر پرچم وی در آمد و از آن نقطه به بعد با کمک نیروهای اشغالگر روس و انگلیس به کشتار نیروهای مسلح مردم ایران در همدان و گیلان و... پرداخت.
قرار دادن همین صحنه از تابلوی زندگی او در کنار تابلوی زندگی انقلابیون مشروطه‌خواه ایرانی، هر ناظری را از هر سند و مدرک دیگری درباره شناخت رضا شاه بی‌نیاز می‌کند.
در واقع صحنه این بخش از تاریخ ایران، نشان‌دهنده هماوردی قهرمانانی است که برای ایران جان فدا کردند با قزاق مزدوری که قهرمانان تاریخ ایران را قربانی قدرت‌طلبی خودش کرد.

شادی مردم در فردای اخراج رضا شاه از ایران 
فردای اخراج رضا شاه از ایران توسط اربابان انگلیسی‌اش، روز تولد دوباره مردم ایران پس از ۲۰سال استبداد وحشیانه قزاقی بود که میسر تکامل طبیعی جامعه ایران را تغییر داد.
فرای سقوط رضا شاه، شاهد انفجار شادی در شهر و روستا و انفجار بغض مردم در رسانه‌ها بود.
سرمقاله اطلاعات، سناتور عباس مسعودی ۲۹شهریور ۱۳۲۰:
«می‌گویم امروز آزاد شدیم... از امروز هر ایرانی می‌تواند با اطمینان خاطر خانه‌اش را آباد کند، بازرگان ایرانی می‌تواند با راحتی به کاسبی‌اش بپردازد و استاد ایرانی می‌تواند بی‌دغدغه به شاگردهایش درس بدهد. از امروز آزادی‌خواهی گناه نیست»!‌
روزنامه‌ ایران ۳۰شهریور ۱۳۲۰:
«ورق برگشت! امروز... نسیم آزادی وزیدن گرفته، حق و عدالت در حیات ما بنای جلوه‌گری نهاده...».
روزنامه‌ایران ۳۱شهریور ۱۳۲۰:
«این روزها... به هرجا پا می‌نهید...از آزادی و دموکراسی حقیقی صحبت می‌کنند در دلها جشن آزادی برپاست و... به هم شادباش می‌گویند...اینک می‌توانیم آزادانه دردهای خود را به یکدیگر بگوییم... راستی مگر زندگی به جز آزادی چیز دیگری هم هست؟»
روزنامه‌ایران شماره ۶۶۸۱:
«این چند روزه خوشوقتی مردم از رسیدن به آزادی و اعاده رژیم حقیقی مشروطه به حدی است که احتیاج به گفتار زیاد در اطراف آن نمی‌باشد».
روزنامه اطلاعات ۳مهر ۱۳۲۰:
«آیا این خبر مایه تأسف نیست که پیش از رسیدگی به موضوع جواهرات سلطنتی و... غصب اموال و املاک و... داد(رسی) افراد و حبس و شکنجه مظلومین و خفه کردن بی‌گناهان در گوشه زندانها در محکمه عدالت... شاه سابق که مملکت را این‌طور پریشان و بی‌چاره ساخته، رهسپار بلاد خارجه شود»؟
روزنامه تجدد ۳مهر ۱۳۲۰:
«شاه سابق کجا می‌رود؟ محاکمه مسببین بدبختی کشور چه شد»؟
روزنامه‌ ایران ۴دی ۱۳۲۰:
«اگر سانسور در ایران برقرار نبود مردم می‌توانستند به شاه سابق بگویند:
ای شاه! چرا خانه و مزرعه ما را به‌زور می‌گیری؟
چرا قانون اساسی کشور را زیرپا می‌گذاری؟
چرا اساس مشروطیت را برهم‌می‌زنی؟
چرا وزرا را به میل خود می‌بری و می‌آوری و زندانی می‌کنی و می‌کشی؟
چرا مردم بی‌گناه را به جرم وطن‌خواهی و ایمان به آزادی... می‌زنی؟ می‌بندی؟ و به زندان می‌افکنی و زجر می‌دهی و به دیار نیستی می‌فرستی؟
و چنین بود سیمای واقعی «اعلیحضرت رضا شاه کبیر! بنیان‌گذار ایران نوین»!(گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۸ تا ۱۲۲)

گواهی تاریخ از نگاه و نطقهای دکتر محمد مصدق - قسمت اول
        گواهی تاریخ از نگاه و نطقهای دکتر محمد مصدق - قسمت دوم