در قسمت پیش گفتیم که خمینی پس از احساسخطر از گسترش اجتماعی مجاهدین در جریان اولین انتخابات ریاست جمهوری و اولین انتخابات مجلس بعداز انقلاب۵۷ و وقتی عظمت پایگاه اجتماعی آنها در میتینگ امجدیه را دید، عظمتی که حتی فرزندش و تعدادی از نمایندگان مجلس جدیدالتأسیس رژیم را نیز به حمایت از مجاهدین واداشت، دیگر تصمیم نهایی برای کشتار مجاهدین را گرفت. او طی یک سخنرانی عمومی اقدام به ایجاد یک موج روانی علیه مجاهدین کرد تا با زدن برچسب «منافق»، راه برای کشتار آنان در جامعه باز شود.
با این برچسب، در شریعت دجالانه او، جان، مال و آبروی مجاهدین مباح اعلام شد، بدون داشتن چنین چتر فراگیری از شیطانسازی، حتی نیروهای خودش هم در برابر سرکوب مجاهدین مقاومت داشتند. یک نشریه وزارت اطلاعات در سالهای اخیر ضمن مصاحبهای با قائممقام بخش التقاط سپاه پاسداران (بخشی که مسئول مبارزه با مجاهدین است) دربارة چنین مقاومتهایی در دستگاه سرکوب رژیم در سالهای اولیه پس از انقلاب مینویسد:
– «قبل از آنکه من روی مجاهدین خلق کار کنم، روی ساواک کار میکردم …حاج آقای عسگراولادی که با ما رابطه نزدیکی داشت، تشخیص داد که ما باید وارد کارهای اطلاعاتی بشویم… ما رد کردیم و گفتیم با حفظ احترامتان ولی ما وارد این کار نمیشویم. گفت نه، توانمندی شما خوب است… آن موقع حتی گروههای چپی هم گروههای محبوب و موجه و مبارزی بودند و هرکسی حاضر نبود روی آنها کارهای امنیتی و اطلاعاتی بکند. همه با هم دوست بودند. توی دانشگاه معلوم بود که خطکشی وجود دارد ولی همه کنار هم بودند؛ مثلاً اینجا مجاهد فروخته میشد، کنارش جیغ و داد فروخته میشد… اگر جوان سالهای ۶۰ بودید و به شما میگفتند بیا علیه سازمان مجاهدین خلق کارهای امنیتی انجام بده، به سادگی انجام نمیدادید و راضی نمیشدید و خودتان را ساواکی احساس میکردید و آنها هم هنوز مجاهد خلق بودند…» (۱)
در این شماره میخواهیم ادامه «تاریخچه بهکارگیری جنگروانی در نظام ولایتفقیه» را در مهمترین سرفصلهای بعدی تاریخ اینحکومت، دنبال کنیم.
(۲) بهکارگیری «جنگروانی توسط آخوندها برای سرکوب مجاهدین» در سالهای نخستین دهه۶۰:
با تصمیم خمینی مبنی بر یکپایه کردن حاکمیتش و تثبیت «سلطنت مطلقه فقیه» در خرداد۱۳۶۰، باید قتلعام مجاهدین بهمثابه هماورد اصلی نظامش اجرایی میشد، خمینی در یک سخنرانی در ۱۸خرداد۶۰ با دستباز دادن به «دادستانی»، «قوای انتظامی و نظامی و پاسداران و بسیج» که آنها را برای چنین کشتاری مهیا میکرد، اینگونه زمینهچینی کشتار را استارت زد:
– دادستان کل کشور: هیچ نظامی توطئه را تحمل نمیکند (۲)
– «با اشخاصی که مقابل مجلس و دادستانی صفآرایی کنند، آن خواهم کرد که با شاه کردیم … گروههایی درصددند بازار را ببندند اینها همان سرمایهدارانی هستند که میخواهند مفسده کنند … امروز بستن بازار، راهپیماییکردن، سخنرانیهای انحرافی کردن، تمام اینها برخلاف مصالح اسلام است… آنروز که برای اسلام احساس خطر کنم آنروز اینطور نیست که باز بنشینم نصیحت کنم… قوای انتظامی و نظامی و پاسداران و بسیج و تمام ملت موظفند، شرعا مکلفند به تکلیف الهی که از این مفسدهها جلوگیری کنند» (۳)
– مردم انقلابی تهران مخالفان قانون [!!!] را در چند نقطه شهر متفرق کردند (۴)
موسوی اردبیلی دادستان کل کشور وقت که بعدها رئیس قضائیه خمینی هم شد تصمیم کشتار را پیشاز اینکه مجاهدین حتی یکمورد درگیری نظامی با قوای سرکوبگر رژیم داشته باشند، قبلاز سیخرداد۶۰ در نمایشجمعه مشهد اینطور اعلام عمومی کرد:
– «موسوی اردبیلی دادستان کل کشور… پیرامون اخلالگریهای [مجاهدین] در سطح جامعه سخن گفت. وی افزود: مسأله امروز ما مسئله [مجاهدین] است… من موضع دولت را در این مقطع زمانی در مقابل این گروههای ضدخدا و ضداسلام … و اعلام خطر نمودهاند [را] اعلام میکنم، و بدانند که نظام جمهوری اسلامی با قاطعیت کامل با اینها معامله محارب و مفسد خواهد کرد… آنهائی که کمر نفاق بستهاند و دستور درگیری در داخل تشکیلات و سازمانهای خود دادهاند باید آماده شدیدترین مجازاتها باشند.» (۵)
روز ۳۰خرداد۶۰ ماشین کشتار خمینی با مشاهده سیل جمعیت نیم میلیونی شرکتکننده در تظاهرات اعتراضی و مسالمتآمیز در تهران، بهکار افتاد، وقتی ابتدای جمعیت به میدان فردوسی رسید، پاسداران به «اذن ولیفقیه» با سلاحهای خودکار و نیمه سنگین بر روی تظاهرکنندگان آتش بازکردند. اطلاعیهٌ سپاه پاسداران بارها و بارها از رادیوی رژیم پخش مستقیم شد که درآن به حکم خمینی درمورد اجازة شلیک تأکید میشد. اسدالله بادامچیان عضو شورای مرکزی حزب حاکم جمهوری خمینی که خود از سرکردگان نیروهای سرکوبگر حاضر درصحنه بوده است بعدها در بیان خاطراتش از آنروز به همین شلیکهای پاسداران اشاره کردهاست:
– «در آن جریان بچه های دادستانی، … لاجوردی، احسانی، حسنی، مالکی و…. تلاش فراوانی کردند … هادی غفاری تیربار را در اختیار گرفته بود و شلیک میکرد. … او پشت تیربار قرار گرفته بود و شلیک میکرد.» (۶)
هادی غفاری سرچماقدار خمینی هم که در مقابله با این تظاهرات، مستقیماً از شخص خمینی و احمد خمینی بهصورت بیسیمی، تماس داشت و دستور لحظهبهلحظه میگرفت، دربارة جنایتهایش در آن روز گفته است:
– «امام واقعا در ۳۰ خرداد احساس خطر جدی کردند … باید چه کار میکردیم؟ طبیعی بود که باید با اسلحه از نظام دفاع میکردیم و این کار را کردیم.» (۷)
عده زیادی از هواداران مجاهدین در این روز کشته و زخمی و هزاران تن دستگیر شدند. رفسنجانی با همة تلاش برای موجه نشاندادن سرکوب تظاهرات مسالمتآمیزی که تنها برای بیان نظرات انبوهی ازمردم برگزار شدهبود، نتوانست آنرا یک تظاهرات مسلحانه بنامد و تنها آنرا «به نحوی [!!!] اعلان مبارزه مسلحانه» در خاطراتش نامیده است:
– «گروهکهای مجاهدین خلق… تدارک وسیعی برای ایجاد آشوب و جلوگیر از کار مجلس دیدهبودند و به نحوی اعلان مبارزه مسلحانه کردهاند. از ساعت چهار بعدازظهر به خیابانها ریختند و تخریب و قتل و غارت و آشوب را در تهران و بسیاری از شهرستانها آغاز کردند. کم کم نیروهای سپاه و کمیتهها و حزباللهیها به مقابله برخاستند. من در مجلس بودم. صدای تیراندازی از چندین نقطه به گوش میرسید. خبر از جراحت و شهاد عدهای نیز میرسید جمعی از نمایندگان در دفتر من جمع شده بودند. نزدیک غروب، آقای [رضا] زوارهای مسئول امینت آمد و نوار ضبطشده از ارتباطات تلفنی مرکز فرماندهی مجاهدین خلق با رابطهای آشوب خیابانی را آورد که برنامة وسیع تخریب و آشوب آنها را مشخص میکرد. اوائل شب، آشوبگران شکست خوردند و متفرق شدند، بدون اینکه کار مهمی از پیش ببرند؛ بهجز تخریب چند ماشین و مرگ و جرح چندنفر از طرفین. شب را در مجلس ماندم. اولین جسله شورای ریاست جمهوری… با حضور آقایان بهشتی و رجایی و من –دردفتر من- تشکیل شد…» (۸)
این تظاهرات دوسالونیم مبارزه سیاسی افشاگرانه علیه ارتجاع را در یکنقطه گرهزد. تودههای مردم عدم امکان هرگونه اصلاحپذیری درونی رژیم و مبارزه دمکراتیک با خمینی را بهچشم دیدند. با بازشدن آتش برروی تظاهرات مسالمتآمیز آنها، مقاومت تمامعیار انقلابی در برابر خمینی مشروعیت اجتماعی و تاریخی پیداکرد و آخرین قطره مشروعیت سیاسی خمینی هم بهدست خودش سلب شد و رابطه مردمایران با نظام ولایتفقیه در تمامیت خود، برای همیشه به پایان رسید. خمینی در شب ۳۱خرداد با اعدام صدها تن از مجاهدینخلق که گناهی جز شرکت در یک تظاهرات اعتراضی نداشتند و درحالیکه حتی اسم آنها را هم نمیدانست، طینت ضدبشری و ضدهمزیستی خود را کاملاً بارز کرد
اعدامها در شبها و روزهای بعد هم بهصورت ۱۰ـ۱۰ و ۱۰۰ـ۱۰۰ ادامه پیداکرد.
با این برچسب، در شریعت دجالانه او، جان، مال و آبروی مجاهدین مباح اعلام شد، بدون داشتن چنین چتر فراگیری از شیطانسازی، حتی نیروهای خودش هم در برابر سرکوب مجاهدین مقاومت داشتند. یک نشریه وزارت اطلاعات در سالهای اخیر ضمن مصاحبهای با قائممقام بخش التقاط سپاه پاسداران (بخشی که مسئول مبارزه با مجاهدین است) دربارة چنین مقاومتهایی در دستگاه سرکوب رژیم در سالهای اولیه پس از انقلاب مینویسد:
– «قبل از آنکه من روی مجاهدین خلق کار کنم، روی ساواک کار میکردم …حاج آقای عسگراولادی که با ما رابطه نزدیکی داشت، تشخیص داد که ما باید وارد کارهای اطلاعاتی بشویم… ما رد کردیم و گفتیم با حفظ احترامتان ولی ما وارد این کار نمیشویم. گفت نه، توانمندی شما خوب است… آن موقع حتی گروههای چپی هم گروههای محبوب و موجه و مبارزی بودند و هرکسی حاضر نبود روی آنها کارهای امنیتی و اطلاعاتی بکند. همه با هم دوست بودند. توی دانشگاه معلوم بود که خطکشی وجود دارد ولی همه کنار هم بودند؛ مثلاً اینجا مجاهد فروخته میشد، کنارش جیغ و داد فروخته میشد… اگر جوان سالهای ۶۰ بودید و به شما میگفتند بیا علیه سازمان مجاهدین خلق کارهای امنیتی انجام بده، به سادگی انجام نمیدادید و راضی نمیشدید و خودتان را ساواکی احساس میکردید و آنها هم هنوز مجاهد خلق بودند…» (۱)
در این شماره میخواهیم ادامه «تاریخچه بهکارگیری جنگروانی در نظام ولایتفقیه» را در مهمترین سرفصلهای بعدی تاریخ اینحکومت، دنبال کنیم.
(۲) بهکارگیری «جنگروانی توسط آخوندها برای سرکوب مجاهدین» در سالهای نخستین دهه۶۰:
با تصمیم خمینی مبنی بر یکپایه کردن حاکمیتش و تثبیت «سلطنت مطلقه فقیه» در خرداد۱۳۶۰، باید قتلعام مجاهدین بهمثابه هماورد اصلی نظامش اجرایی میشد، خمینی در یک سخنرانی در ۱۸خرداد۶۰ با دستباز دادن به «دادستانی»، «قوای انتظامی و نظامی و پاسداران و بسیج» که آنها را برای چنین کشتاری مهیا میکرد، اینگونه زمینهچینی کشتار را استارت زد:
– دادستان کل کشور: هیچ نظامی توطئه را تحمل نمیکند (۲)
– «با اشخاصی که مقابل مجلس و دادستانی صفآرایی کنند، آن خواهم کرد که با شاه کردیم … گروههایی درصددند بازار را ببندند اینها همان سرمایهدارانی هستند که میخواهند مفسده کنند … امروز بستن بازار، راهپیماییکردن، سخنرانیهای انحرافی کردن، تمام اینها برخلاف مصالح اسلام است… آنروز که برای اسلام احساس خطر کنم آنروز اینطور نیست که باز بنشینم نصیحت کنم… قوای انتظامی و نظامی و پاسداران و بسیج و تمام ملت موظفند، شرعا مکلفند به تکلیف الهی که از این مفسدهها جلوگیری کنند» (۳)
– مردم انقلابی تهران مخالفان قانون [!!!] را در چند نقطه شهر متفرق کردند (۴)
موسوی اردبیلی دادستان کل کشور وقت که بعدها رئیس قضائیه خمینی هم شد تصمیم کشتار را پیشاز اینکه مجاهدین حتی یکمورد درگیری نظامی با قوای سرکوبگر رژیم داشته باشند، قبلاز سیخرداد۶۰ در نمایشجمعه مشهد اینطور اعلام عمومی کرد:
– «موسوی اردبیلی دادستان کل کشور… پیرامون اخلالگریهای [مجاهدین] در سطح جامعه سخن گفت. وی افزود: مسأله امروز ما مسئله [مجاهدین] است… من موضع دولت را در این مقطع زمانی در مقابل این گروههای ضدخدا و ضداسلام … و اعلام خطر نمودهاند [را] اعلام میکنم، و بدانند که نظام جمهوری اسلامی با قاطعیت کامل با اینها معامله محارب و مفسد خواهد کرد… آنهائی که کمر نفاق بستهاند و دستور درگیری در داخل تشکیلات و سازمانهای خود دادهاند باید آماده شدیدترین مجازاتها باشند.» (۵)
روز ۳۰خرداد۶۰ ماشین کشتار خمینی با مشاهده سیل جمعیت نیم میلیونی شرکتکننده در تظاهرات اعتراضی و مسالمتآمیز در تهران، بهکار افتاد، وقتی ابتدای جمعیت به میدان فردوسی رسید، پاسداران به «اذن ولیفقیه» با سلاحهای خودکار و نیمه سنگین بر روی تظاهرکنندگان آتش بازکردند. اطلاعیهٌ سپاه پاسداران بارها و بارها از رادیوی رژیم پخش مستقیم شد که درآن به حکم خمینی درمورد اجازة شلیک تأکید میشد. اسدالله بادامچیان عضو شورای مرکزی حزب حاکم جمهوری خمینی که خود از سرکردگان نیروهای سرکوبگر حاضر درصحنه بوده است بعدها در بیان خاطراتش از آنروز به همین شلیکهای پاسداران اشاره کردهاست:
– «در آن جریان بچه های دادستانی، … لاجوردی، احسانی، حسنی، مالکی و…. تلاش فراوانی کردند … هادی غفاری تیربار را در اختیار گرفته بود و شلیک میکرد. … او پشت تیربار قرار گرفته بود و شلیک میکرد.» (۶)
هادی غفاری سرچماقدار خمینی هم که در مقابله با این تظاهرات، مستقیماً از شخص خمینی و احمد خمینی بهصورت بیسیمی، تماس داشت و دستور لحظهبهلحظه میگرفت، دربارة جنایتهایش در آن روز گفته است:
– «امام واقعا در ۳۰ خرداد احساس خطر جدی کردند … باید چه کار میکردیم؟ طبیعی بود که باید با اسلحه از نظام دفاع میکردیم و این کار را کردیم.» (۷)
عده زیادی از هواداران مجاهدین در این روز کشته و زخمی و هزاران تن دستگیر شدند. رفسنجانی با همة تلاش برای موجه نشاندادن سرکوب تظاهرات مسالمتآمیزی که تنها برای بیان نظرات انبوهی ازمردم برگزار شدهبود، نتوانست آنرا یک تظاهرات مسلحانه بنامد و تنها آنرا «به نحوی [!!!] اعلان مبارزه مسلحانه» در خاطراتش نامیده است:
– «گروهکهای مجاهدین خلق… تدارک وسیعی برای ایجاد آشوب و جلوگیر از کار مجلس دیدهبودند و به نحوی اعلان مبارزه مسلحانه کردهاند. از ساعت چهار بعدازظهر به خیابانها ریختند و تخریب و قتل و غارت و آشوب را در تهران و بسیاری از شهرستانها آغاز کردند. کم کم نیروهای سپاه و کمیتهها و حزباللهیها به مقابله برخاستند. من در مجلس بودم. صدای تیراندازی از چندین نقطه به گوش میرسید. خبر از جراحت و شهاد عدهای نیز میرسید جمعی از نمایندگان در دفتر من جمع شده بودند. نزدیک غروب، آقای [رضا] زوارهای مسئول امینت آمد و نوار ضبطشده از ارتباطات تلفنی مرکز فرماندهی مجاهدین خلق با رابطهای آشوب خیابانی را آورد که برنامة وسیع تخریب و آشوب آنها را مشخص میکرد. اوائل شب، آشوبگران شکست خوردند و متفرق شدند، بدون اینکه کار مهمی از پیش ببرند؛ بهجز تخریب چند ماشین و مرگ و جرح چندنفر از طرفین. شب را در مجلس ماندم. اولین جسله شورای ریاست جمهوری… با حضور آقایان بهشتی و رجایی و من –دردفتر من- تشکیل شد…» (۸)
این تظاهرات دوسالونیم مبارزه سیاسی افشاگرانه علیه ارتجاع را در یکنقطه گرهزد. تودههای مردم عدم امکان هرگونه اصلاحپذیری درونی رژیم و مبارزه دمکراتیک با خمینی را بهچشم دیدند. با بازشدن آتش برروی تظاهرات مسالمتآمیز آنها، مقاومت تمامعیار انقلابی در برابر خمینی مشروعیت اجتماعی و تاریخی پیداکرد و آخرین قطره مشروعیت سیاسی خمینی هم بهدست خودش سلب شد و رابطه مردمایران با نظام ولایتفقیه در تمامیت خود، برای همیشه به پایان رسید. خمینی در شب ۳۱خرداد با اعدام صدها تن از مجاهدینخلق که گناهی جز شرکت در یک تظاهرات اعتراضی نداشتند و درحالیکه حتی اسم آنها را هم نمیدانست، طینت ضدبشری و ضدهمزیستی خود را کاملاً بارز کرد
اعدامها در شبها و روزهای بعد هم بهصورت ۱۰ـ۱۰ و ۱۰۰ـ۱۰۰ ادامه پیداکرد.
خمینی اما این بار برای انجام چنین شقاوتی را در دستگاه جنگ روانیاش از دو طریق پردهپوشی کند:
اول: «هیاهو بر سر اینکه کشور درگیر جنگ ضدمیهنی با عراق است»
دوم: برچسب «انتساب مجاهدین به امریکا».
درشتترین تیترهای رسانههای او در بحبوحه جدیترین موضوعات سیاسی که اورا احاطه کرده بود و اعدام صدها تن از مجاهدین در آن ایام، تصویر گویایی از پیشبرد «قتلعام» و «اعدامهای فراقضایی مجاهدین در ابعاد صدها نفره در سراسر کشور» زیر چتر همین «تاکتیکهای جدید جنگروانی» و بهخصوص «هیاهوی جنگ ضدمیهنی» او است.
در شمارههای بعدی، نحوه بهکارگیری این اهرمها را نشان خواهیم داد.
(۱) گفتگو با قائممقام بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه در فاز نظامی، مجله رمزعبور از نشریات وزارت اطلاعات، شماره۲۱ تیرومرداد۹۵
(۲) روزنامه حکومتی کیهان ۱۸خرداد۱۳۶۰
(۳) روزنامه حکومتی کیهان ۱۹خرداد۱۳۶۰
(۴) روزنامه حکومتی کیهان ۲۰خرداد۱۳۶۰
(۵) خبرگزاری رسمی رژیم موسوم به پارس ۲۹خرداد۶۰
(۶) اسدالله بادامچیان، خبرگزاری نیروی تروریستی قدس موسوم به تسنیم ۷تیر۹۴
(۷) هادی غفاری، خبرگزاری حکومتی ایسنا ۲۸شهریور۹۴
(۸) خاطرات رفسنجانی ص۱۶۴ و ۱۶۵