۱۴۰۳ آذر ۱۱, یکشنبه

گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن! به یاد سردار جنگ در سالروز شهادتش

                               میرا کوچک خان

جنبش جنگل و جمهوری ایران به رهبری میرزا کوچک خان را باید در عداد فرازهای مهم تاریخ معاصر ایران در مبارزه علیه استبداد و دیکتاتوری به‌شمار آورد. اگر بگوییم تاریخ یکصد ساله‌ٔ اخیر ایران را جنبشها و انقلابات و خیزشهای مردمی برای نیل به آزادی و دموکراسی و حاکمیت مردمی تشکیل داده‌اند، شاید سخنی گزاف نگفته باشیم. از صدر مشروطه و آغاز «بیداری ایرانیان»، تا همین امروز، مردم ایران در تکاپو برای رسیدن به حق حاکمیت خود و آزادی، سنگلاخهای استبداد و استعمار را با رنج و خون بسیار طی طریق کرده، بهای سنگینی پرداخته‌اند... و برگهای تاریخ ایران، «به خون آنان آذین» است.

مشعل آزادی همواره بر دستان بزرگان و سرداران، از چهارسوی میهن، از آذربایجان تا لرستان، از جنوب تا خراسان و تا جنگلهای سبز گیلان و تا به امروز در سراسر ایران، هم‌چنان از نسلی به نسل دیگر حمل شده تا به مقصد نهایی یعنی آرزوی دیرینه‌ٔ ملت ایران برای آزادی برسد. از این روست که شعله‌ٔ آزادی و انقلاب مردم ایران، نه تنها هیچگاه خاموش نشده، بلکه هر بار در مداری بالاتر شعله‌ورتر شده است.

میرزا کوچک خان یکی از این بزرگان و سرداران بود که در کوران جنبش مشروطه‌خواهی و مبارزات ضداستعماری و ضداستبدادی، به بلوغ ایدئولوژیک و اجتماعی خود رسید. او با وجود این‌که در طلب علم، لباس روحانیت بر تن کرده بود اما در این سطح نماند و به‌سرعت سرنوشت خود را با مبارزات اجتماعی ترقی خواهانه پیوند زد. میرزا همگام با جنبش مردم ایران با «شعار مشروطه آغاز کرد و در مسیر خویش تا جمهوری‌خواهی ارتقاء یافت» (۱). از گرایشهای مذهبی و اعتقاد به فرایض دینی و اصول اخلاقی و عدم تجاوز به حقوق دیگران، تا عشق به میهن و نفرت از ستمگران و استقرار آزادی، از احساسات عاطفی فردگرایانه تا تشکیل یک جنبش و یک نهضت استقلال طلبانه و آزادیخواهانه.

درخت نونهال انقلاب مشروطه، هنوز به بار ننشسته، در «‌خون جوانان» در غلطید و چکمه‌های دیکتاتوری رضاخانی تمامی دست‌آوردهای آن را لگدمال کرد. سیاست توسعه طلبانه‌ٔ همسایه‌ٔ شمالی و دولت فخیمه‌ٔ بریتانیا نیز هم‌چون گذشته، صدای آزادیخواهانه و استقلال طلبانه را برنمی‌تافت. در این شرایط پا گذاشتن در مسیر مبارزه، نیاز به اراده‌ای سترگ و گام‌های استوار داشت که از تلاطم‌های روزگار و تهمتهای مخالفان نهراسد و نلغزد.

میرزا به‌عنوان رهبر نهضت، به‌خوبی به سختی‌های مسیر اشراف داشت. می‌دانست که مبارزه برای آزادی و استقلال، شهامت و فداکاری نیاز دارد و باید ترک آرام و خواب کرد. که «در ره عشق وسوسه اهرمن بسی است»! او فریاد می‌زد که «این همه بیچارگی و سیه روزگاری از آن بود که از روز اول نخواستیم نه از جان و نه از جانان دست برداشته بلکه میل داشتیم هر دو را دارا باشیم (۲).

میرزا در نامه‌یی به یکی از رفقای خود در رشت این‌طور نوشته: «عصر دیروز قدم زنان به طرف تفلیس می‌رفتم. کثرت خیالات و شدت آلام درونی مرا دچار خولیای عجیبی نمود با خود می‌گفتم ترا چه یارا، که با ملک‌الملوک ایران بکاوی؟ مگر از جنرالهای دربار نمی‌ترسی؟ از سردار ایران امیر بهادر جنگ نمی‌هراسی؟ از فیلسوفان سلطنتی و سران بی‌سپاه دولتی اندیشناک نیستی؟ پا به اندازه گلیمت دراز نما، باز کجا صعوه لاغر کجا! پشه کجا خسرو خاور کجا! ذره خورشید کجا و سها مسند جمشید و گدا، در این فکر بودم ناگهان مادر مصیبت دیده وطن را مشاهده کردم...» (۳)

هر حرکت و جنبش اعتراضی و مردمی، برای زنده ماندن و رشد و ترقی خود، هم‌چون یک پدیده‌ٔ زنده، باید با اجبارات و شرایط بیرون از خود به نبرد برخیزد. در شرایط سیاسی ناهموار ارتجاعی - استعماری راه خود را باز کند. از توطئه و افترا نهراسد. اگر نتواند خود را به مدار مبارزه و جنبش انقلابی و ترقی‌خواهانه تطبیق دهد، لاجرم، در پروسه‌ٔ ارتقا و تکاملی خود عقیم و سترون خواهد بود. یا دست از مبارزه برخواهد داشت و یا در حاکمیت غالب ذوب خواهد شد. اما؛ به‌محض این‌که وارد عرصه نبرد رویارویی با نظام و حاکمیت مسلط می‌شود و نفی حاکمیت را می‌طلبد، گویی «آب را در خوابگه مورچگان میریزد» و زمین و زمان را علیه خود می‌آشوبد.

میرزا در آخرین نامه‌اش به یکی از دوستانش می‌نویسد: «بلی آقای من! امروز دشمنانمان ما را غارتگر خطاب می‌کنند و حال آن‌که هیچ قدمی جز در راه آسایش و مال و ناموس مردم بر نداشته‌ایم. ما این اتهامات را می‌شنویم» (۴)

خروش جنگل خروش ملت ایران علیه دراز دستی و فزون طلبی بیگانگان در سرزمین پهناور ایران بود. قیام جنگل پیام تاختن در تعادل‌قوا و شرایط نابرابر علیه مجهزترین و بزرگترین ارتش استعمارگر جهان بود. نتیجه چنین فداکاریها و همدلی‌ها و اخلاص و پاکبازی‌ها، لاجرم نثار اعتماد و مهر و عاطفه مردمی بود که چشم به راه آزادی بودند. ناگفته پیداست به‌میزانی که قدرت جنگلی‌ها و جایگاهشان در جامعه بیشتر می‌شد، لاجرم تیر دروغ و تهمت و لجن‌پراکنی، توهین و افتراهای اضداد هم از هر سو روانه می‌شد. هر کسی از ظن خود دشمن جنگلی‌ها می‌شد و چون منافع طبقاتی خودش را در خطر می‌دید لاجرم آب در آسیاب حاکمیت می‌ریخت تا مبادا نظم موجود به‌هم بخورد و آسیاب استبداد درباری، استعمار و ارتجاع از حرکت باز ایستد!

احمد کسمایی از یاران میرزا در یادداشتهایش می‌نویسد: «نهضت جنگل از چنان پایگاه مردمی برخوردار بود که توده مردم صادقانه هرچه داشتند برای موفقیت جنگل بذل می‌کردند» (۵).

میرزا می‌گفت تکلیف دشمن تهمت و افتراست تا بدین‌وسیله ظلم خود را مستور سازد. ارتجاع همدست دربار نیز با حربه‌ٔ مذهب بیکار ننشست و تا توانست برچسبهای تهمت و دروغ را نثار جنگلیان کرد.

اسماعیل رائین در مقدمه کتاب قیام جنگل می‌نویسد: «در این هنگامه موافقت و مخالفت دولتیان و درباریان حیله‌گر و روباه‌صفت برای عقیم کردن فعالیت جنگلیان و رویگردان شدن جامعهٔ ایرانی از آنان و به‌خصوص برای جلوگیری از حمایت مذهبیون از جنگلی‌ها ـ شهرت دادند که میرزا کوچک و یاران او و جنگلیانش همگی لامذهب ماتریالیست کمونیست و جیره‌خوار بلشویکان و گارد سرخ و دولت روسیه‌اند و اگر پیروز شوند اساس دین اسلام را از این مملکت برمی‌اندازند. حتی ملایان جیره‌خوار دربار و دولت، کمک و مساعدت مسلمانان را به جنگلیان در حکم «محاربه با امام زمان» و یاری به دشمنان دین مبین اسلام می‌دانستند» (۶).

تاریخ مسیر خود را از میان اراده‌های سترگ و خلل‌ناپذیر و هم‌چنین از رنج و خون سردارانی هم‌چون میرزا کوچک و ستارخان و مصدق‌ها گشوده است. اکنون وظیفه به‌منزل رساندن این‌ بار را برعهده نسل ما گذاشته است.

نسلی که مشعل آزادی و سلاح کوچک‌خان و دیگر سرداران را در دست گرفته، با این برچسب‌ها آشناست. از برچسب‌های «‌عمال اسراییل» و «روس» و «انگلیس» تا ایادی «شیطان بزرگ» و «منافق» و تا لجن‌پراکنی‌ها غیراخلاقی مبتذل!

ولی وقتی پای میهن و استقلال و آزادی در میان است، چه باک از تهمت و افترا! چه باک از سنگلاخ و صعوبت راه و مسیر و شهادتها!

روزیکه سر میرزا توسط عمال رضاخانی از تن جدا شد، خون او در اندامهای تاریخ مبارزات مردمی ایران گرمابخش نسلی شد که می‌رود طومار شیخ و شاه را در هم پیچد.

 

پی‌نوشتها:

۱ـ آسیب‌شناسی نهضت جنگل ـ بهنام کریمی ـ صفحه ۲۴

۲ـ تاریخ انقلاب جنگل ـ محمدعلی گیلک (خمامی) ـ ص ۱۰

۳ـ همان ص ۱۰

۴ـ سردار جنگل ـ ابراهیم میرفخرایی ـ ص ۳۸۴

۵ـ از یادداشتهای احمد کسمایی از نهضت جنگل ـ ص ۵۲

۶ـ قیام جنگل ـ مقدمه از اسماعیل رائین ـ ص ۴۶

۷ـ از یادداشتهای احمد کسمایی از نهضت جنگل ص ۷۷